فصل سي و دوم: در فن غناء (آواز خوش)
این هنر عبارت از آهنگ دادن به اشعار موزون از راه تطیع آوازها بنسبتها یمنظم معلومی (در علم موسیقی) است که بر هر آواز آن هنگام قطع شدن توقیع [۲۷۱]کاملی پدید میآورد.
وآنگاه یک نغمه (آواز خوش) تشکیل مییابد، سپس این نغمه برحسب نسبتهای معینی بایکدیگر ترکیب میشوند و بسبب این تناسب چگونگی خاصی که از آن در این آوازها بوجود میآید شنیدن آنها لذت بخش میگردد، زیرا در علم موسیقی بیان شده است که آوازها دارای تناسبات خاصی هستند چنانکه آوازی نصف آواز و ربع دیگر وخمس دیگر و جزوی از یازده (آواز) دیگر میباشد و هنگام رسیدن آواز بگوش اختلاف این نسبتها آن را از سادگی به ترکیب مبدل میسازد، ولی هر گونه ترکیبی از آنها هنگام شنیدن لذت بخش نیست، بلکه ترکیبهای خاصی مایه لذت میشود که موسیقی دانان آنها را تعیین کرده و منحصر ساخته و درباره آنها بگفتگو پرداختهاند. چنانکه در جای خود یاد شده است. و گاهی کار ترنم و آهنگ درنغمههای غنائی بدان کشیده میشود که بتقطیع آوازهای دیگری از جمادات میپرداند و آن یا بوسیله نواختن و یا از راه دمیدن در ابزارهائی است که برای همین منظور برگزیده میشوند و با این شیوه آواز هنگام شنیدن لذت بخش تر میگردد. و دراین روزگار درمغرب از ابزارهای مزبور چندین گونه یافت میشود و از آن جمله مزمار (نی) است که آن را شبانه [۲۷۲]مینامند و آن نیی میان تهی است که در پهلوهای آن سوراخهای معدودیست و هنگامی که درآن میدمند آوازی از آن بر میاید و این آواز از میان آن سوراخها بشدت و استواری خارج میشود و با گذارادن انگشتان هر دو دست روی سوراخها بترتیبی که در میان موسیقی دانان متداول است آواز تقطیع میشود تا بدینوسیله نسبتهای میان آوازها در آن ایجاد گردد، وهمچنین آوازها به روش متناسبی بهم بپیوند و بعلت تناسب که یاد کردیم شنیدن آن لذت بخش میشود.
دیگر از انواع این ابزار نیین (ذوات الانفاخ) آلتی موسوم به زلامی [۲۷۳](قره نی) است و آن چوبی میان تهی است که آن را بشکل نی از دو سوی تراشیدهاند ومانند نی تدویر ندارد، زیرا از دوتکه جداگانه تشکیل مییابد و نیز دارای سوراخهای معینی است و بوسیله نی کوچکی که بدان پیوستهاند درآن میدمند و باد بسبب آن نی درآن داخل میشود و نغمههای حادی از آن بر میخیزد و بسبب تقطیع آوازها با انگشتان بهمان گونه که در شبابه (نای) یاد کردیم از سوراخهای آن آواز بر میاید.
و از بهترین ابزارهای آواز در این روزگار بوق (شیپور) [۲۷۴]است و آن آلتی میان تهی باندازه یک ذراع است که آن را از مس میسازند واز جایگاه دمیدن رفته رفته گشاد میشود تا اینکه گشادیش در دهنه آن کمتر از کف دست بشکل نوک قلم تراشیده میباشد [۲۷۵]و بوسیله نی کوچکی که باد را از دهن بدرون بوق میرساند درآن میدمند و آنگاه آوازی سخت و درشت همچون بانگ وزش باد از آن بر میخیزد. این ابزار نیز دارای سوراخهای معدودیست که نغمه از آنها بتناسب خاصی بوسیله انگشتان تقطیع میشود و آنگاه لذتبخش میباشد.
دیگر از ابزار موسیقی الات زهدار (ذوات الاوتار) هستند که همه آنها میان تهی میباشند و برخی از آنها مانند بربط و رباب بشکل نمیکره و برخی همچون قانون [۲۷۶]چهار گوشاند زهها را بر روی قسمت پهن و هموار ابزار بموازات هم میکشند و آنها را بوسیله میخهایی به رشته ای که در نوک ابزار تعبیه شده است میبندند و این میخها رادر موقع لزوم ممکن است برای سست کردن یا محکم کردن زهها پیچ داد
سپس این زهها را یا بوسیله تکه چوبی (مضراب) مینوازند و یا بسبب زهیکه آن را بدو کناره کمانه ای میبندند از روی زههای ابزار میگذارند و باید پیش از این عمل زه کمانه را به موم یا کندر بمالند و بسبب چابکی و سبکی دست در گذراندن یا انتقال آن از زهی به زه دیگر آواز تقطیع میشود و انگشتان دست چپ همراه این عمل در همه ابزار زهی برکنارههای آنجا که زه را مینوازند ایقاعات پدید میآورند و در نتیجه آهنگها متناسب و لذتبخش میگردد.
و گاهی هم بوسیله نواختن چوبههایی بر روی ابزار تشت یا زدن تشتها بر یکدیگر بر حسب ایقاعات متناسب آهنگهائی پدید میآورند که شنیدن آنها لذتبخش است.
و اینکه بیاد کردن سبب لذتی که از آواز خوش حاصل میشود میپردازیم: چنانکه درجای خود بیان شده است لذت عبارت از ادراک هرچیزی است که موافق (روح) باشد و هر چیزی که احساس بشود کیفیتی از آن درک میگردد و هر گاه این کیفیت برای ادراک کننده مناسب و سازگار باشد لذتبخش و اگر برای وی منافی و نفرت آور باشد دردناک خواهد بود و بنابر این مزههای مناسب و سازگار آنهایی است که کیفت آنها با حس چشائی سازگار باشد و همچنین بسودههای سازگار. و در بویها آنهائی لذتبخشاند که مناسب روح قلبی بخاری باشند زیرا آن روح درک کننده بویهاست و بویها را حس بویائی بدان میرساند و از این رو این روح بوی خوش گیاهان و گلهای معطر را بهتر و مناسبتر در مییابد، زیراحرارت که طبیعت ومزاج روح قلبی است در آن غلبه دارد: و اما از دیدنیها و شنیدنیها آنهائی سازگار و مناسب هستند که اوضاع آنها از لحاظ اشکال و کیفیات متناسب باشد. پس تناسب اوضاع درنفس سازگارتر و مناسبتراند، از اینرو هر گاه چیز دیدنی از لحاظ اشکال و نقش و رنگها آنچنان باشد که از آنچه ماده خاص آن اقتضای کمال مناسبت و وضع داشته باشد خارج نشود، [نیکو و زیبا خواهد بود] ومعنی زیبائی وحسن نز درهر چیزادراک شده است همین است، آنوقت اینگونه دیدنیها برای نفس ادراک کننده مناسب خواهد بود و از ادراک سازگار آن لذت خواهد برد و به همین سبب میبینیم دلداگان شیفته و بیپروا نهایت عشق ودوستی خود را بمعشوق بدینسان تعبیر میکنند که روح آنان با روح محبوب در آمیخته است.
[و دراین معنی رازیست که اگر اهل راز باشی آن را در میابی و آن یگانگی مبدا [۲۷۷]و هر گاه بهر کس [۲۷۸] جز خود بنگری و در وی بیندیشی میبینی میان تو و او یکنوع یگانگی از مبدا وجود داشته است که بر یگانگی تو و او در جهان هستی گواهی میدهد [۲۷۹]] و معنی آن بوجه دیگر این است که بگفته حکیمان وجود میان موجودات مشترک است و از اینرو انسان دوست دارد وجود او با وجود کسی که در وی کمال مشاهده کرده است درآمیزد تا از اینرو با او متحد و یگانه شود.
[بلکه نفس در این هنگام آهنگ آن دارد که از عالم و هم خارج شود و بحقیقتی بگراید که عبارت از اتحاد مبدا و جهان هستی است] [۲۸۰]و چون مناسب ترین چیزها به انسان و نزدیکترن آنها به ادراک کمال از لحاظ تناسب موضوع همان شکل انسان است از این رو درک زیبائیها و محاسن نقش و نگارهای آدمی وآوازههای او از ادرکاتی است که به سرشت و فطرت انسان نزدیکتر است، این است که هر انسانی بمقضای فطرت شیفته دیدنی یا شنیدنی زیبا میشود زیبائی در شنیدنی این است که آوازها متناسب باشند نه متنافر، چه آوازها دارای کیفیات گوناگونی هستند مانند آهستگی [۲۸۱]و بلندی [۲۸۲]و نرمی [۲۸۳]و سختی [۲۸۴]و جنبش [۲۸۵]و فشار [۲۸۶]و جز اینها.
و تناسب در آواز چیزیست که سبب حسن و زیبائی آنها بشود و آن دارای شرایطی است. نخست آنکه نباید خواننده یکباره آواز رابه ضد آن بر آورد، بلکه باید بتدریج و رفته رفته باشد و همچنین در مثل آن و هم ناگزیر باید در میان دو آواز همانند یک آواز نامشابه بیاورد و دراین باره باید شیوه سخندانان رادرنظر آورد که چگونه جملههای مرکب از جملههای متنافر یا نزدیک بیک مخرج را زشت میشمردند، چه دقت درشیوائی بیان نیز از گونه نکات و قواعد فن موسیقی است.
دوم آنکه باید چنانکه درآغاز فصل یاد کردیم تقطیع اجزای آواز مراعات شود یعنی از یک آواز به نیم یا ثلث یا جزئی از همین آوازها خارج شود بدانسان که بیرون رفتن وانتقال از قسمتی بقسمت دیگر برحسب تقسیمان موسیقیدانان متناسب باشد.
و بنا بر این هر گاه آوازها برحسب قواعد دانندگان این فن درکیفیات گوناگون بر وفق تناسب معین باشد. آنوقت سازگار ولذت بخش خواهد بود.
برخی از این تناسبات ساده است و بسیاری از مردم بطور طبیعی آنها را میدانند و نیازی به آموختن و فرا گرفتن اصول این فن ندارند، چنانکه میبینیم گروهی که طبع شعر دارند بیدانستن فن عروض به اوزان شعر آشنا هستند یا کسانی بیفرا گرفتن قواعد موسیقی در ایقاعات رقص عملا مهارت دارند و مانند اینها. و مردم عامه اینگونه استعدادها رامضمار (میدان مسابقه ـ اسب) مینامند و بسیاری از قاریان را نیز میتوان در ردیف این گروه شمرد که قرآن را با آهنگهای دلپذیر قرائت میکنند چنانکه گوئی مزمار درحنجره دارند میخوانند و باشیوه زیبا و تناسب نغمههای خویش مردم را بطرب میآورند.
و گونه دیگر تناسبات مرکب هستند که همه مردم درشناختن آنها یکسان نیستند و همه طبایع در عمل کردن به آنها با صاحبان آنهاسازگار و موافق نمیباشند، هرچند هم آن تناسبات را یاد گرفته باشند، و این گونه تناسبات عرابت از آهنگهائی هستند که بوسیله دانش موسیقی آنها را میآموزند چنانکه دربخش دانشها در این باره گفتگو خواهیم کرد.
وامام مالک باقرائت قرآن به آهنگ مخالفت کرده، ولی شافعی اجازه داده است و مقصود در اینجا آهنگ موسیقی فنی نیست چه سزاوار نیست که در منع آن اختلاف روی دهد از این رو که فن غنا (موسیقی) با قرآن [۲۸۷]منافات دارد.
اما قاریان در خواندن و ادای مطلب ببرخی از قواعد مربوط به آواز (تجوید) نیازمندند چنانکه برای تعیین ادای حروف از حیث اشباع حرکات درجای خود مقداری آواز لازم است وهم آنانکه مدّ (کشش آواز) را طولانی و یا کوتاه میکنند به کشش آواز احتیاج دارند و مانند اینها و در آهنگهای موسیقی نیز مقداری آواز لازم است که جز بدان انجام نمییابد بعلت تناسب که در حقیقت آهنگ دادن یاد کردیم، ولی وقتی این دوفن معارض یکدیگر باشند رعایت کردن یکی غالبا بدیگری خلل وارد میآورد لیکن مقدم بر همه اینها لازم است که تلاوت قرآن درنظر گرفته شود تا مبادا روایاتی که در قرآن نقل شده است تغییر پذیرد و بنابر این جمع شدن آهنگ غنا وادای معتبر در قرآن به هیچرو ممکن نیست، بلکه مراد از اختلاف ائمه آهنگ ساده ایست که صاحبان مضمار، یا آنانکه استعداد طبیعی دارند بدان رهبری میشوند، چنانکه یاد کردیم، وآواز خویش را بر حسب نسبتهائی که هم موسیقیدان وهم دیگران درک میکنند بنوعی خاص ترجیح [۲۸۸]می دهند [۲۸۹]. محل اختلاف این است و ظاهر این است که باید در قرآن از این شیوه [۲۹۰]دوری جویند چنانکه عقیده امام (مالک) نیز همین است، زیرا قرآن محل یاد کردن مرگ و عالم پس از آن با خشوع و تضرع است و جای آن نیست که بادراک آواز خوش متلذذ شوند و قرائت صحابه، سنیز بشیوه مذکور بوده است چنانکه در اخبارمربوط بایشان آمده است.
واما اینکه پیامبرصفرموده است: «هر آینه یکی از مزامیر] خاندان] [۲۹۱]داود به او بخشیده اشده است» [۲۹۲]منظور ترجیع صوت و آهنگ دادن بآن نیست، بلکه منظور حسن آواز وادای قرائت و صراحت ووضوح در مخارج حروف و تلفظ آنهاست.
و اکنون که معنی غنا را یاد کردیم باید دانست که این فن در اجتماع هنگامی متداول میشود که عمران بشری ترقی کند و از حیث نیازمندیهای ضروری در گذرد و به مرحله شهر نشینی و آنگاه امور تجملی و تفننی برسد. آنوقت این فن بوجود میآید زیرا تنها کسی بدان توجه میکنند که ازلحاظ کلیه نیازمندیهای ضروری و مهم مانند وسایل معاش و خانه و جز اینها آسوده خاطر باشد و بنابر این بجز کسانی که از همه جهات زندگی در رفاه و آسایشاند دیگران در جستجوی آن نیستند و به منظور تفنن و طلبیدن شیوههای گوناگون لذتها و خوشیها بدان دلبسته میشوند و پیش از پدید آمدن اسلام در روزگار قدرت کشورهای غیر عربی فن آوازه خوانی و موسیقی در شهرها و پایتختهای کشورهای مزبور رواج بسیار داشته و توسعه یافتن آن همچون دریای بیکرانی بوده است. و پادشاهان ایشان آن را ترویح میکردند و بدان شیفتگی داشتند چنانکه شاهان ایران توجه خاصی باینگونه هنرمندان مبذول میداشتند و دربارگاه ایشان دارای پایگاه بلندی بودند و در برمها و مجامع سلاطین حاضر میشدند و هنر خویش را نشان میداند ودر این روزگار نیز کشورهای غیر عربی درهر زمین و هر کشوری همین شیوه را دنبال میکنند.
و اما عرب پیش از اسلام نخست به فن شعر میپرداختند و سخنانی بشیوۀ شعر میساختند که بر حسب تناسب میان اجزای سخن در عده ای از حروف متحرک و ساکن قسمتهای آنها متساوی بود و این اجزای سخن را چنان تفصیل میداند که هر قسمتی مستقلا بر مفهوم خود دلالت میکرد و بر قسمت دیگر منعطف نبود و چنین کلامی را بیت مینامیدند، از این رونخست بسبب تجزیه و تقطیع و سپس بعلت تناسب اجزا در هر پایان و آغاز آنگاه بسبب ادای معنی مقصود و تطبیق سخن برآن با طبع انسان سازگار بود. این است که بدان شیفته شدند و درنتیجه این گونه سخنان ایشان امتیاز خاص واهمیت بزرگی پیدا کرد از اینرو که به تناسب یاد کرده اختصاص داشت و آن را دیوان اخبار و حکمت بزرگی خویش و محک قریحههای خود دراصابت معانی درست ونیکویی اسلوبها قرار دادند و همچنان این شیوه را ادامه دادند.
و این تناسبی که بسبب اجزای سخن و حروف متحرک و ساکن بدست میآید بمنزله قطرهای از دریای تناسب آوازهاست چنانکه در کتابهای موسیقی [۲۹۳]معلوم است، ولی آنها بجز این شیوه تناسبات دیگر را در نیافتند چه آنان در آن روزگار نه در دانشی ممارست کرده و نه به صنعتی پی برده بودند وخوی بادیه نشینی برهمه شیوههای آنان غالب بود.
از مرحله شعر جاهلی که بگذریم تا زیان در آن دوران آواز خوانی هم داشتند بدینسان که شتر بانان هنگام راندن شتر و جوانان در محیطهای خلوت و تنهائی سرود میخواندند و آوازهای خود را ترجیح میداند و ترنم وسرود خوانی میکردند و اگر با شعر مترنم میشدند آن را غنا میخواندند و هر گاه درباره تهلیل (یگانگی خدا را تعبیر کردند) یانوع قرائت میبود آن را تعبیر [۲۹۴]مینامیدند و ابواسحق زجاج [۲۹۵]کلمه «تغییر» را بدینسان تعبیر کرده که آن یاد آوری از غابر باقی است یعنی تذاکر احوال آخرت. وچه بسا که در غنای خودمیان نغمهها یکنوع مناسبت [۲۹۶]درنظر میگرفتهاند چنانکه ابن رشیق در آخر کتاب عمده و دیگران گفتهاند و این تناسب را «سناد» [۲۹۷]مینامیدند.
و بیشتر اشعار ایشان در بحر خفیف [۲۹۸]بود که آن را در رقص بکار میبردند و با دف (طنبور) و مزمار (نی لبک) همراه بود که مایه تحریک و هیجان و سبکروحی میشد و تا زیان آن را هزج [۲۹۹]مینامیدند.
این گونه بازیچهها وسرگرمیها دربغداد و شهرهائی عراق فزونی یافت از آن کشور بدیگر سرزمینها نیز سرایت کرد و متداول شد. وموصلیان [۳۰۰]غلامی داشتند که نا او زریاب [۳۰۱]بود. او فن موسیقی را از آنان فراگرفته ودرآن مهارت یافته بود،از این رو موصلیان به وی رشک بردند و او را به مغرب گسیل داشتند، زریاب بدرگاه حکم به هشام بن عبدالرحمن داخل امیراندلس رسید و او در گرامی داشتن زریاب مبالغه کرد و بدیدار او شتافت و به وی جازههای عالی بخشید واقطاعها و مقرریها برای او تعیین کرد و ویرا در بارگاه دولت و در میان ندیمان خویش بپایگاهی بلند رسانید. از اینرو در اندلس هنر موسیقی بسبب زریاب پیشرفت شایانی کرد و پس از وی تا روزگار ملوک طوایف یادگارها و آثار او همچنان باقی و متداول بود و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشد. چنانکه در اشبیلیه نمونههای هنری وی بدانسان توسعه یافت که همچون دریائی بیکران بودو پس از زایل شدن رونق و شکوه آنشهر یادگارهای هنری زریاب از آنجا به کشورهای ساحلی اقریقیه ومغرب منتقل شد و در شهرهای آن سرزمین تقسیم گردید با آنکه عمران وتمدن افریقیه بقهقرا باز گشته و دولتهای آن رو بنقصان میروند هنوز بقیای هنری زریاب در آن سرزمین یافت میشود.
و موسیقی از آخرین صنایعی است که در اجتماع و عمران پدید میآید، زیرا این فن ازهنرهای تفننی ومربوط بدوران کمال اجتماعات است و بجز خاصیت آسودگی و شادی و تفریح به هیچیک از خصوصیات اجتماع وابستگی ندارد نیز این هنر از نخستین صنایعی است که در هنگام ویرانی و سیر قهقرائی یک اجتماع از آن رخت بر میبندد و زایل میشود و خدا آفریننده است. [۳۰۲]
[۲۷۱] توقیع در لغت چنانکه در منتهی الارب آمده بمعنی نوعی از رفتار اسب شبیه تلقیف است و آن بلند کردن است دو دست را (منتهی الارب) و اگر این کلمه تنحریف ایقاع نباشد باز هم میتوان گفت درتداول مغرب بمناسبت همین معنی که با «گامز مناسبت دارد آن را بجای «ایقاع» بکار میبردهاند و ایقاع«گام» درموسیقی مبحث مفصلی است. خواجه نصیر گوید: در علم ایقاع از صناعت موسیقی مقرر شده است که حدوث اوزان از نقرات متتابع باشد و از سکونات متناسب که میان نقرات افتد وچون خواهند که از آن عبارت کنند بازای نقرات حروف متحرک ایراد کنند خاصه حرفهائی که از اطلاق نفس از مخرج آنحرف بعد از حبس تام حادث شود مانند تاء و طاء وبه ازاء سکنات حروف ساکن تواند بود مثلا گویند تن تن. و اما در وزن شعری حروف متحرک از هرجنس که باشد بجای نقرات باشند و حروف ساکن بجای سکنات (معیار الاشعار ع ص ۱۱) [۲۷۲] شبانه (بفتح ش ـ تشدید ب) ابزاری نیین میان تهی است و آن را «یراع» یعنی قصب نیز میناند و به «مزمار عراقی» نیز خوانده میشود(از صبح الاعشی، ح ۲ ص ۱۴۴) [۲۷۳] (بضم ز) [۲۷۴] Trompette شیپور موزیکچیان [۲۷۵] دسلان احتمال داده است که در اینجا تقدیم و تأخیری در عبارت روی داده و کلمات «بشکل نوک قلم تراشیده» باید پس از «و بوسیله نی کوچکی» باشد بدین سان «و بوسیله نی کوچکی بشکل نوک قلم تراشیده که باد را از دهن بدرون بوق میرسند در آن میدمند» (ج ۲ ترجمه دسلان، ص ۴۱۱). [۲۷۶] بربط Barbitos ورباب ازنوع گیتار Guitari و قانون از نوع سنتور Tympanon است (حاشیه دسلان، ج ۲ ص ۴۱۲). [۲۷۷] بدأ بجای مبدأ: (ب) [۲۷۸] وان کان (ک) و (ا). وان کل: (ب) وماچاب اخیر را ترجیح دادیم. [۲۷۹] قسمت داخل کروشه در چاپ پاریس نیست و آن را با مقابله ار چاپهای (ک) و (ب) و (ا) ترجمه کردم. [۲۸۰] قسمت داخل کروشه در چاپ پاریس نیست. [۲۸۱] ترجمه ن، ف، ص، س، ک، ت، (منتیه الارب۹ [۲۸۲] ترجمه «جهر» (بفتح ج) بمعنی آواز بلند وحروف مجهوره نوزدهاند بدینسان: ط، ل، ق، و، ر، ب، ض، ا، (همزه)، غ، ز، ج، ن، د، م، ط، ی، ع، د. [۲۸۳] ترجمه رخو و حروف رخوه سیزده استک: خ، س، ج، ظ، ش، ص، ر، ض، غ، ث، ق، ف، ن، م. [۲۸۴] ترجمه «شدت» و حروف شدیده هشت اند: همزه، ج، ک، ق، ت، ب، ط، د. [۲۸۵] ترجمه قلقله و حروف قلقله پنج حرف اند: ق، د، ط، ب،ج. [۲۸۶] ترجمه «ضغط» [۲۸۷] بهر شیوه ای که باشد: (چاپهای مصر و بیروت) [۲۸۸] ترجیح اذان بلند گفتن شهادتین را بعد آهسته گفتن و باز گردانیدن آواز حلق (منتهی الارب). د رتداول امروز فارسی تحریر یا غلط میگویند. [۲۸۹] و این شیوه به هیچرو شایسته نیست چنانکه مالک گفته است» این عبارت در چاپهای مصر بیروت افزوده شده است. [۲۹۰] از کلیه این شیوهها (چاپهای مصر و بیروت) [۲۹۱] این کلمه یعنی (آل) در«ینی» نیست [۲۹۲] این حدیث را پیامبر هنگامی فرموده است که ابوموسی اشعری عبدالله بن قیس بآواز بلند قرآن میخوانده است [۲۹۳] در چاپهای مصر و بیروت «کتب الموسیقی» و در چاپ پاریس «کتاب الموسیقی» است اگر چاپ پاریس درست باشد معلوم نیست منظور مولف کدام کتاب الموسیقی است زیرا از کشف الظنون ودیگر منابعی که بدست آوردم چندتن تالیفاتی بدینسان داشته اند: الف ـ احمد بن طیب سرخی ابوالعباس از بزرگترین حکیمان ایران، او راست کتاب الموسیقی الکبیر در دو مقاله و کتاب الموسیقی الصغیر. ب- ثابت بن قره حرانی و او راست «کتاب فی الموسیقی» رساله ایست خطاب به علی بن یحین منجم که از وی خواسته است برخی از ابواب موسیقی را اثبات کند و رساله دیگری به بعضی از دوستانش که در مسائلی از موسیقی از وی سوالاتی کردهاند ج ـ ابونصر فارابی حکیم نامور، او راست «کتاب الموسیقی الکبیر» و هم «کلام فی الموسیقی» ودو رساله هم در ایقاعات. از این رو عبارت چاپهای مصر و بیروت را ترحیج دادم. [۲۹۴] به غین معجمه و بای موحده (عبارت متن). [۲۹۵] ابواسحق ابراهیم زجاج دانشمند نامور در لغت صرف و نحو که در سال ۳۱۰ هجری در بغداد زندگی را بدورد گفته است. [۲۹۶] مناسبت بسیطی (چاپهای مصر و بیروت) [۲۹۷] سناد در علم قافیه بعنی اختلاف دور دفت است. [۲۹۸] خفیف در لغت بمعنی سبک و سرعت در کار و راه رفتن است و در اصطلاح یکی از بحور عروضی است که سبکترین بحورست درعربی مسدس آید فارسیان بندرت مثمن هم آوردهاند.بحر خفیف مسدس صدر وابتدا سالم و باقی مخبون. از جامی: سبزهها نودمید و یار نیامد ـ تازه شد باغ و آن نگار نیامد (فاعلاتن مفاعلن فعلاتن) و بر چندین گونه است. هفت پیکر نظامی و حدیقه سنائی در این بحر است (اقرب) و (غیاث). [۲۹۹] این بحر بآواز خوش در سرودها میخوانند در این بحر است. این بحر برسی وچهار وزن آمده است و ما فقط هزج سالم را مثال میآوریم. [۳۰۰] مقصودابراهیم موصلی و فرزندان اوست [۳۰۱] علی بن نافع زریاب [۳۰۲] پایان فصل درچاپهای مصر و بیروت چنین است: «وخدا داناتر است» و صورت این متن با «ینی» و (پ) مطابق است.