مقدمه ابن خلدون - جلد دوم

فهرست کتاب

فصل هفدهم: درعلم منطق

فصل هفدهم: درعلم منطق

و آن قوانینی است که بدان می‌توانیم با حدود معرف [۵۸۷]ماهیت‌ها و حجت‌های افاده کننده بر تصدیقهای درست را از نادرست باز شناسیم.

و بیان آن چنین است که: اصل در ادراک محسوساتی است که آن‌ها را بحواس پنجگانه در می‌یابیم. و کلیه حیوانات از ناطق گرفته تا جز آن در اینگونه ادراک با یکدیگر شریکند و انسان از دیگر جانوران با درک کلیات که مجرد از محسوسات است باز شناخته می‌شود و تجرید چنین است که، از اشخاص همانند صورتی در خیال نقش می‌بندد چنانکه بر همه آن اشخاص محسوس منطبق می‌باشد و این عبارت ار کلی است.

آنگاه ذهن میان این اشخاص همانند و اشخاصی دیگر که در برخی ازجهات با آن‌ها همانند می‌باشند در می‌نگرد و باز صورتی در آن پدید می‌آید که بر این دو گونه نیز از لحاظ شباهتهائی که بهم دارند منطبق می‌شود و همچنان ذهن پیوسته در تجرید به کلی، ارتقا می‌جوید تا سرانجام کلی دیگری نمی‌یابد که با کلی نخستین همانند باشد و بدین سببب کلی مزبور بسیط شمرده می‌شود.

و این نوع تجرید مانند این است که ذهن ازاشخاص انسان صورت نوع منطبق بر آن را تجرید می‌کند و آنگاه میان او و حیوان میاندیشد و بتجرید صورت جنس منطبق بر آن می‌پردازد و آنگاه میان جیوان و گیاه در می‌نگرد تا سرانجام به جنس عالی منتهی می‌شود که جوهر است و آنوقت کلی دیگری که در هیچ چیز با آن همانند باشد نمی‌یابد و در نتیجه عقل در این مرحله از تجرید باز می‌ایستد.

گذشته از این چون خدا در مردم اندیشه را بیافرید که بدان دانش‌ها و هنرها را در می‌یابد و دانش هم از دو گونه بیرون نیست یکی تصور ماهیت هاست که بدان ادراک ساده ای قصد می‌شود بی‌آنکه حکمی همراه آن باشد و دیگری تصدیق است یعنی حکم کردن بثبوت امری برای امری دیگر. از این رو تلاش اندیشه برای بدست آوردن امور مطلوب بدوگونه روی می‌دهد: یکی آنکه کلیات را گرد می‌اورد و آن‌ها را با یکدیگر بشیوه تألیف پیوند می‌دهد و آنگاه درذهن صورتی کلی نقش می‌بندد که بر همه افراد خارج منطبق می‌باشد و این صورت ذهنی به شناختن ماهیت آن اشخاص کمک می‌کند.

دیگر آنکه به امری بر امر دیگر حکم می‌شود و برای ذهن آن حکم به ثبوت میرسد و این نوع ادراک راتصدیق می‌خوانند وغایت آن در حقیقت به تصور باز می‌گردد، زیرا فایده آن هرگاه حاصل شود شناختن حقایق اشیائی است که مقتضی علم است.

و این تلاش اندیشه گاهی درست و گاه تباه و نادرست است و از این رو مقتضی است شیوه ای را که بدان اندیشه برای بدست آوردن مطالب علمی تلاش می‌کند تشخیص دهیم تا بدان درست از تباه باز شناخته شود و این شیوه قانون منطق است.

و متقدمان نخستین بار که در این دانش گفتگو کرده‌اند بصورت تکه تکه و مطالب پراکنده سخن گفته‌اند و شیوه‌های آن نامهذب و مسائل آن متفرق بوده است تا در یونان ارسطو پدید آمد و او بتهذیب مقاصد منطق پرداخت و مسائل و فصول آنرامرتب کرد و مباحث مزبور را نخستین دانش فلسفه و آغاز آن قرار داد و از این رو این علم به دانش نخستین [۵۸۸]نامیده شد و کتاب مخصوص آن را بنام فص [۵۸۹]می‌خواندند و آن مشتمل برهشت کتاب بود، چهار کتاب آن درباره صورت قیاس و چهار [۵۹۰]کتاب دیگر درباره ماده آن است، زیرا مطالب تصدیقی بشیوه‌های گوناگون بیان می‌شود: از آنجمله تصدیقاتی است که طبیعه در آن‌ها «یقین» مطلوب می‌باشند و در برخی مطلوب «ظن» است و آن دارای مراتبی است از این رو و در قیاس از حیث مطلوبی میاندیشند که آن را افاده کند و هم درآنچه سزاوار باشد مقدمات آن بدین اعتبار [۵۹۱]مطلوب مخصوصی بشمار آید و بویژه ازجهت انتاج آن نیزد در قیاس می‌نگرد و درباره نظر نخستین گویند که آن ازحیث ماده است و مقصود ماده ایست که برای مطلوب مخصوصی خواه یقین یا ظن منتج باشد.

و درباره نظر دوم گویند که آن از حیث صورت و انتاج قیاس بطور مطلق است. و از این رو منطق را در هشت کتاب منحصر کرده اند:

۱- در جنسی عالی که تجرید محسوسات درذهن بدانها منتهی می‌شود و آن جنسی است که برتر از آن جنسی یافت نمی‌شود و این قسمت را کتاب مقولات می‌نامند.

۲- درقضایای تصدیقی و انواع آن‌ها و این مبحث را کتاب عبارت می‌خوانند.

۳- در قیاس و صورت انتاج آن مطلقا و آن را کتاب قیاس می‌گویند و این آخرین نظر از لحاظ صورت است.

۴- کتاب برهان و آن اندیشیدن در قیاس منتج به یقین است و اینکه چگونه باید مقدمات آن یقینی باشد و بشروط دیگری برای افاده یقین اختصاص یافته است که در آن مذکور است مانند اینکه ذاتی و اولی و جز این‌ها باشد و در این کتاب درباره معرف‌ها و حدودنیز گفتگو می‌شود، زیرا مطلوب همانا یقین است برای وجوب مطابقت میان حد و محدود، چنانکه محتمل برجز آن‌ها نباشد و به همین سبب متقدمان مسائل مزبور را باین کتاب اختصاص داده‌اند.

۵- کتاب جدل، و آن قیاسی است که فایده آن قطع کردن شور و غوغا بستن زبان خصم و آنچه از دلایل مشهوری است که باید در آن بکار رود. و این قیاس نیز از جهت افاده آن برای این مقصود بشرایط دیگری اختصاص یافته است و شرایط مزبور در آنجا (باب جدل) ذکر شده است.

و در این کتاب مواضعی ذکر می‌شود که صاحب قیاس از آن‌ها قیاس خود را استنباط می‌کند[از راه تشخیص جامع میان دو طرف مطلوب موسوم به وسط] [۵۹۲]و در آن عکسهای قضایا است.

۶- کتاب سفسطه و آن قیاسی است که خلاف حق را می‌رساند و مناظره کننده با طرف خود بمغالطه می‌پردازد و آن [از لحاظ مقصود و موضوع] فاسد است و آن همانا نوشته شده است تا قیاس مغالطی بدان شناخته شود و از آن پرهیز گردد.

۷- کتاب خطابه، و آن قیاسی است که برای برانگیختن جمهور عامه و واداشتن ایشان به منظوری که دارند بکار می‌رود و در این کتاب گفتارهائی که باید در این قیاس مورد استفاده قرار گیرد یاد شده است.

۸- کتاب شعر، و آن قیاسی است که بخصوص افاده تمثیل و تشبیه می‌کند و برای روی آوردن بچیزی یا نفرت از آن بکار می‌رود و در این کتاب قضایای خیال انگیزی را که باید بکار برند یاد کرده‌اند.

اینهاست کتب هشتگانه منطق در نزد متقدمان. اما حکمای یونان پس از آنکه صناعت را تهذیب کردند وابواب آن مرتب گردید معتقد شدند که ناگزیر باید درباره کلیات خمس که افاده تصور می‌کند سخن رانند [تصوری که با ماهیت‌های خارج یا از اجزا و یا با عوارض آن‌ها مطابق است و آن‌ها عبارتند از: جنس و فصل و نوع خاصه و عرض عام] [۵۹۳]ازاین رو در آن به استدراک مقاله ای پرداختند که بطور مقدمه درآغاز فن بدان اختصاص یافته است ودر نتیجه این فن دارای ۹ کتاب شده است و کلیه کتب مزبور در میان ملت اسلام ترجمه شده است و فلاسفه اسلام بشرح و تلخیص آن‌ها پرداخته‌اند چنانکه فارابی و ابن سینا و آنگاه ابن رشد از فلاسفه اندلس بدین منظور همت گماشته‌اند. و ابن سینا کتاب شفا را تألیف کرده و در آن بطور جامع علوم هفتگانه فلسفه را گرد آورده است آنگاه متأخران پدید آمدند و اصطلاح منطق را تغییر دادند و به مبحث کلیات خمس ثمره آن را ملحق کردند که عبارت از بحث درباره حدود رسم هاست واین مسائل را از کتاب برهان بدین کتاب نقل دادند و کتاب مقولات را حذف کردند، زیرانظر منطقی درباره آن‌ها عرضی است نه ذاتی، وبکتاب عبارت بحث درباره عکس را ملحق کردند[و موضوع مزبور هرچند در کتب متقدمان درکتاب جدل بودولی] [۵۹۴]مسائل یاد کرده بسبب بعضی از وجوه از توابع مبحث قضایاست.

سپس درباره قیاس از حیث انتاج آن برای مطالب بطور عموم ببحث پرداختند نه برحسب ماده آن، بلکه بحث درباره ماده آن را که عبارت از کتب پنجگانه، برهان و جدل و خطابه و شعر و سفسطه است، حذف کردند و ممکن است گاهی بعضی از آنان قسمت اندکی از آن را موردتوجه قرار دهند، ولی بطور کلی چنان مبحث یاد کرده را از یاد برده‌اند که گوئی وجودنداشته است در صورتیکه مبحث مزبور مهم و شایسه اعتماد است.

آنگاه پس از تغییرات یاد کرده در مسائلی که خودوضع کردند بتفصیل و بطور جامع گفتگو کردند و آنچنان بمنطق می‌نگریستند که فن مستقلی است نه از این لحاظ که وسیله و ابزاری برای دانش‌هاست. این است که گفتگوی در آن تفصیل و توسعه فراوان یافت و نخستین کسی که بدین روش رفتار کرد امام فخر الدین بن خطیب بود و پس از امام فخر، افضل الدین خونجی از روش وی دنبال کرد و مردم مشرق تا این روزگار هم بکتب وی اعتماد کامل دارند و او در این صناعت کتابی بنام کشف الاسرار دارد، ولی کتاب مزبور مفصل است و او را کتابی است بنام مختصر الموجز و این کتاب برای تعلیم نیکوست. سپس کتاب دیگری بنام مختصر الجمل در چهار ورق تألیف کرد و در آن مجامع فن و اصول آن را گرد آورد از این رو متعلمان آن را متداول کردند و تا این روزجار هم آن را می‌خوانند واز آن برخوردار و بهره مند می‌شوند و کتب متقدمان و شیوه‌های ایشان چنان از میان رفته است که گوئی هیچ وجود نداشته است و خحال آنکه کتب مزبور مملو از نتایج و فایده منطق است چنانکه گفتیم. و خدا راهنمای انسان براه راست است.

فصل [۵۹۵]

[باید دانست که متقدمان سلف و عالمان دانش کلام با ممارست در این فن «منطق» بشدت مخالفت می‌کردند و با روشی مبالغه آمیز کسانی را که بتحصیل منطق می‌پرداختند مورد نکوهش قرار میدادند و آنان را از آموختن آن برحذر می‌داشتند و خلاصه یا دادن و یاد گرفتن آن را ممنوع کرده بودند.

ولی پس از آنکه متأخران از روزگار غزالی وامام ابن الخطیب [۵۹۶]پدید آمدند و در این مخالفت تا حدی مسامحه کردند از آن روز مردم بکسب و ممارست در آن فن روی آوردند و تنها گروه اندکی در این باره متمایل بنظر متقدمان بودند و از آن دوری میجستند و در انکار آن مبالغه می‌کردند و اینکه نکته رد و قبول این فن را آشکار می‌کنیم تا مقاصد عالمان درشیوه‌های علمی آنان معلوم شود:

منشاء رد فن منطق از آنجا پیدا شد که چون متکلمان، دانش کلام را برای یاری و کمک بعقاید ایمانی با دلیل‌ها و برهانهای عقلی وضع کردند شیوه آنان دراین باره متکی بدلیل‌های ویژه ای بود که آن‌ها را در کتاب‌های خویش یاد کرده‌اند مانند اینکه برای حدوث جهان از راه اثبات عرضها و حادث بودن آن‌ها استدلال می‌کنند و خالی بودن اجسام را از کیفیت حدوث ممتنع می‌شمارند و می‌گویند هرچه از حوادث تهی نباشد حادث است. [۵۹۷]و همچون اثبات توحید بدلیل تمانع [۵۹۸]و اثبات صفات قدیم بوسیله جوامع چهار گانه از نظر الحاق غایب به حاضر و دیگر دلیلهائی که در کتب ایشان یاد شده است آنگاه این دلیلها را از راه فراهم آوردن قواعد و اصولی بیان کرده‌اند که قواعد مزبور بمنزله مقدمات آن‌ها هستند مانند اثبات جوهر فرد و زمان فرد و خلاء [۵۹۹]ونفی طبیعت و ترکیبات عقلی برای ماهیت‌ها واینکه عرض در دو زمان باقی نمی‌ماند واثبات حال و آن صنفی است برای موجود که نه موجوداست و نه معدوم، و دیگر قواعدی که دلیل‌های مخصوص خود را برآنها مبتنی ساخته‌اند.

آنگاه شیخ ابوالحسن «اشعری» وقاضی ابوبکر «باقلانی» و استاد ابواسحق «اسفراینی» گفته‌اند که دلیل‌های عقاید «دینی» منعکس است بدین معنی که هر گاه دلیل باطل گردد و مدلول آن نیز باطل می‌شود واز این رو قاضی ابوبکر «باقلانی» معتقد است که دلایل بمثابه عقاید «اصول وقواعد دینی» هستند و نکوهش آن‌ها بمنزله نکوهش عقاید است، زیرا عقاید بر آن‌ها مبتنی هستند.

ولی هرگاه در«فن» منطق بیندیشیم خواهیم دید که کلیه مباحث آن در پیرامون همبستگی و پیوند عقلی دور میزند وبر اثبات کلی طبیعی در خارج مبتنی است تا کلی ذهنی که به کلیات پنجگانه [۶۰۰]یعنی جنس و نوع و فصل و خاصه وعرض عام منقسم شده است بر آن منطبق گردد. اما این نظریه را متکلمان باطل می‌دانند و کلی و ذاتی به عقیده ایشان عبارت از اعتباری ذهنی است که در خارج چیزی وجود ندارد تا بر آن منطبق شود. یا بعقیده گروهی که بنظریه حالت معتقدند کلی را حالتی می‌دانند.

و بنابر این کلیات پنجگانه و تعریفی که مبتنی بر آن است و مقولات عشر باطل می‌شوند همچنین عرض ذاتی نیز باطل می‌گردد و در نتیجه آن قضایای ضروری ذاتی که بعقیده منطقیان برهان مشروط بآنهاست وهم علت عقلی باطل می‌شود وخواه ناخواه کتاب برهان «در منطق» و قسمت‌هائی که زبده و مغز کتاب جدل است نیز محکوم ببطلان می‌شود و آن‌ها مسائلی هستند که وسط جامع میان دو طرف در قیاس از آن‌ها گرفته می‌شود و بجز قیاس صوری [۶۰۱]باقی نمی‌ماند و از تعریفات منطقی فقط آن‌هائی می‌مانند که بر افراد محدودی (از جنس خود) صدق می‌کنند چنانکه نه از آن اعم می‌باشند که جز آن‌ها را در تعریف داخل کنند و نه از اخص که برخی از آن افراد را خارج سازند و این نوع تعریف همان است که نحویان از آن به جامع و مانع و متکلمان به طرد و عکس تعبیر می‌کنند وارکان منطق یکسره منهدم می‌گردد.

و اگر ما اصول متکلمان را برحسب قواعد منطق بخواهیم بثبوت برسانیم بسیاری از مقدمات آنان باطل خواهد شد و چنانکه گذشت آنوقت دلیل‌هائی که برای اثبات عقاید «ایمانی» آورده‌اند محکوم ببطلان خواهد گردید.

و به همین سبب متکلمان پیشین در تقبیح ممارست و کسب منطق آنهمه مبالغه کرده‌اند و این فن را بنسبت دلیلی که بوسیله آن باطل شود بدعت یا کفر می‌شمارند.

ولی متأخران از دوران غزالی ببعد چون مسئله منعکس بودن دلایل را رد کردند و برآن شدند که از بطلان دلیل بطلان مدلول لازم نمیاید و نظر منطقیان را درباره همبستگی و پیوند عقلی و وجود ماهیت‌های طبیعی و کلیات آن در خارج درست شمردند، ازاین رو رای دادن که منطق با عقاید ایمانی منافات ندارد هر چند منافی برخی از دلایل آن‌هاست بلکه گاهی بر ابطال بسیاری از مقدمات کلامی استدلال می‌کردند مانند نفی جوهر فرد و خلاء وبقای عرضها و جز آن و بجای دلیلهای متکلمان بر اثبات عقاید ایمانی دلایل دیگری بر می‌گیزیدند که آن‌ها را با اندیشه وقیاس عقلی تصحیح می‌کردند و به هیچ رو این شیوه استدلال در نزد ایشان متوجه نکوهش عقاید اهل سنت نبود واین نظریه امام و غزالی و کسانی است که تا این روزگار هم از آنان پیروی می‌کنند [۶۰۲]پس خواننده باید در این باره بیندیشد و بمدارک و مأخذ عالمان در شیوه ونظریه ای که از آن پیروی میکنند پی ببرد و خدا راهنما و کامیاب کننده آدمی براه راست است.]

[۵۸۷] کلمه معرفه در چاپ پاریس بغلط معروفه است در صورتیکه در نسخه خطی «ینی جامع» و چاپ‌های مصر و بیروت «معرفه» است. [۵۸۸] در نسخه «ینی جامع» و چاپ‌های مصر معلم اول است که منظور ارسطو است ودر چاپ پاریس علم الاول است و دسلان نیز بهمین سان ترجمه کرده است. [۵۸۹] نص «ن. ل» [۵۹۰] در چاپ پاریس و نسخه خطی «ینی جامع» پنج کتاب دیگر است و آنوقت مشتمل بر۹ کتاب می‌شود نه ۸ کتاب [۵۹۱] از هر جنسی باشد خواه از جنس علم یا از جنس ظن و گاهی در قیاس تنها باعتبار مطلوب خاصی نمنگرند چاپ‌های مصرو بیروت و نسخه خطی «ینی جامع» [۵۹۲] چاپ پاریس و نسخه خطی «جامع» [۵۹۳] چاپ پاریس و نسخه خطی «ینی جامع» [۵۹۴] چاپ پاریس ونسخه خطی «ینی جامع» [۵۹۵] این فصل در چاپ‌های مصر و بیروت نیست و آن را ار چاپ پاریس ص ۱۴ ج ۳ تا ص ۱۱۶ و نسخه خطی «ینی جامع» ترجمه کردم. [۵۹۶] منظوره فخر رازی است. [۵۹۷] منظور صغری و کبرای معروفی است که می‌کویند عالم متغیر است و هرمتغیری حادث است، پس عالم حادث است [۵۹۸] ممانعت دو جانبه یا بر خورد وتصادم تمایلات یکی از دلایلی است که در اثبات توحید خدا می‌آورند. [۵۹۹] در نسخه D پس از خلاء میان اجسام، اضافه شده است. [۶۰۰] کلیات خمس د رمنطق عبارت است از جنس «حیوان» نوع «انسان» فصل « ناطق» خاصه «ضاحک» عرض عام ماشی (از غیاث). [۶۰۱] قیاس یا شکل د راصطلاح منطق قولی است مرکب از دو جمله که لازم آید از وی نتیجه از غیاث و منظور از قیاس صوری، قیاسی است که دارای یک مقدمه باشد. [۶۰۲] در متن چنین است و هدا رای الام و الغزالی و تابعها لهذالعهد... ولی دسلان بی‌آنکه در حاشیه بتصحیح آن اشاره کند، آن را بدینسان ترجمه کرده است: و این نظریه غزالی است که تا این روزگار هم از وی پیروی می‌کنند.