مقدمه ابن خلدون - جلد دوم

فهرست کتاب

فصل [۷۷۹]: دراینکه کسانیکه درآغاز زندگی بزبان غیر عرب آشنا شده باشند در فرا گرفتن علوم زبان عربی بهره ناچیزی عاید آنان خواهد شد

فصل [۷۷۹]: دراینکه کسانیکه درآغاز زندگی بزبان غیر عرب آشنا شده باشند در فرا گرفتن علوم زبان عربی بهره ناچیزی عاید آنان خواهد شد

و علت آن این است که کلیه مباحث دانش‌ها عبارت از معانی ذهنی و خیالی است و این معانی از میان علوم شرعی برگزیده می‌شوند وبیشتر مباحث این علوم درباره الفاظ است و مواد آن‌ها از احکام قرآن و سنت و لغاتی که معانی آن‌ها را می‌رساند گرفته می‌شوند و کلیه این معانی در خیال نقش می‌بندند وهم معانی مزبور از میان علوم عقلی برگزیده می‌شوند که در ذهن جایگیر می‌شوند. ولغات در حقیقت بمنزله ترجمان معانی ومفاهیمی هستند که در ضمیر‌ها متمرکز می‌شوند واز راه سخن گفتن در هنگام مناظره وتعلیم و ممارست دربحث دانش‌ها برای بدست آوردن ملکه آن‌ها این معانی با تمرین مداوم، بیکدیگر می‌پیوندند.

و الفاظ و لغات واسطه‌ها و پرده‌هائی میان ضمایراند و بمنزله پیوندهایی میان معانی و مهرهائی بر آن‌ها هستند و کسیکه می‌خواهد بکسب دانش پردازد ناگزیر است که معانی را از راه شناختن دلالتهای لغوی و نیک فرا گرفتن ملکه آن بسرعت از الفاظ استخراج کند و گرنه گذشته از مشکلاتی که درمباحث ذهنی او روی می‌دهد استخراج و ربودن معانی بر وی دشوار خواهد شد، ولی هنگامی که ملکه او در دلالتهای الفا بر معانی راسخ باشد چنانکه هنگام استعمال الفاظ بدیهه وار و مانند امور جبلی بیدرنگ معانی آن‌ها درذهن او سبقت جوید، آنوقت پرده مزبور بکلی از میان معانی و فهم او زایل خواهد شد یا تخفیف خواهد یافت و آنوقت مشکلی برای او باقی نخواهد ماند بجز اینکه تنها درمعانی مباحث علمی تمرین و ممارت کند.

وهمه این‌ها هنگامی است که روش تعلیم بصورت تلقین و خطاب وتعبیر کردن مطالب باشد، ولی اگر شاگرد به مطالعه و خواندن از روی کتاب و قرائت اشکال خطی از دیوانها و دفاتر بمسائل علوم نیازمند شود، در اینجا پرده دیگری میان اشکال و الفاظ شفاهی که در خیال او نقش بسته است حائل می‌شود، زیرا اشکال نوشتنی نیز دلالت خاصی بر الفاظ شفاهی دارند و تا هنگامی که این دلالت شناخته نشود پی بردن به تعبیر دشوار خواهد بود. و اگر با ملکه ناقص آن‌ها را فرا گیرد معرفت وی نیز ناقص خواهد بود و از این راه در پیش خواننده ومتعلم پرده دیگری نیز افزوده می‌گردد که در میان او و مطلوبش که بدست آوردن ملکات علوم است حایل می‌شود واز پرده نخستین بدرجات دشوارتر است.

ولی هرگاه ملکه او در دلالتهای لفظی و خطی استوار شود آنوقت همه پرده‌هائی که میان او و معانی کشیده شده است برافکنده می‌شود و تنها مشکلی که برای او باقی می‌ماند ممارست وتمرین در فهم مباحث دانش‌هاست چنین است کیفیت معانی با الفاظ و خط نسبت بهر کلمه‌ای، و آنانکه در خردسالی به آموختن الفاظ و کتابت می‌پردازند ملکاتشان استوار تر می‌شود.

سپس باید دانست که چون کشور اسلامی توسعه یافت وملتهای گوناگونی به مسلمانان پیوستند در حالیکه شعار ملت عرب بیسوادی بود بسبب ظهور نبوت در میان آنان ناگزیر علوم پیشنیان را فرا گرفتند وبخواندن ونوشتن آن‌ها آشنا شدند، از این رو بعلت حضارت و تهذیب بکشور داری و ارجمندی و تسخیر ملت‌ها نائل آمدند و پس ازآنکه علوم شرعی آنان بطور روایت و نقل سینه به سینه منتقل می‌شد آن‌ها را بصورت صناعت و فن در آوردند و کسانی پیدا شدند که این ملکه‌ها را فرا گرفتند ودیوانها و تألیفات فراوانی پدید آوردند و بکسب دانش‌های ملل دیگر همه گماشتند و آنگاه علوم گوناگون را از زبانهای بیگانه به عربی ترجمه کردند و آن‌ها را در قالب الفاظی ریختند که در خور اندیشه‌های آنان بود اصطلاحات بیگانه را دور ریختند و برای آن‌ها در زبان خودشان اصطلاحاتی وضع کردند و بر حسب فهم وادراک خویش علوم مزبور راترقی می‌دادند و آن دیوان‌هائی که بزبان بیگانه بود به کلی متروک شد واز یادهارفت وکلیه دانش‌ها بزبان عربی رواج یافت ودیوانها و کتب آن‌ها بخط عربی نوشته شد وآنانکه بکارهای علمی اشتغال داشتند ناگزیر شدند دلالتها یا اصول و قواعد لفظی زبان عرب را بیاموزند و زبانهای دیگر را فرو گذارند، چه بجز زبان عرب دیگر زبانها متروک شده وازاهمیت افتاده بد و ما در ضمن فصول پیش یاد کردیم که لغت عبارت از ملکه ای است که درزبان حاصل می‌شود وهمچنین گفتیم خط صنعتی است که ملکه آن دردست می‌باشد. وبنابر این هر گاه نخست ملکه زبان بیگانه برای کسی حاصل شود چنین کسی از مهارت یافتن در زبان عربی عاجز می‌گردد، زیرا در گذشته یاد آور شدیم که هر گاه کسی نخست در صنعتی مهارت یابد کمتر ممکن است ملکه صنعت دیگری در همان کس بکمال رسد و دلیل آن آشکار است.

و بنابر این هر گاه کسی بخوبی نتواند زبان عرب و قواعد لفظی وخطی آن را نیک فراگیرد چنانکه در گذشته یاد کردیم فهم معانی کلمات آن زبان بر وی دشوار خواهد بود مگر آنکه وقتی به آموختن زبان عرب می‌پردازد ملکه زبان بیگانه ای را که قبلا فرا گرفته هنوز در ذهن او استوار نشده باشد مانند فرزندان خرد سال اقوام غیر عرب که پیش از استوار شدن ملکه زبان خودشان با عربی زبانان تربیت می‌شوند و در این صورت آن‌ها به منزله کسانی قرار می‌گیرند که از آغاز با زبان عرب آشنا می‌شوند و آنوقت درفهم معانی زبان عرب عاجز نمی‌مانند.کسیکه پیش از آموختن خط عربی خط دیگری فرا گرفته باشد نیز مشمول همین نظریه می‌باشد. و به همین سبب می‌بینیم بسیاری از دانشمندان غیر عرب در ضمن تدریس و در محافل تعلیم بجای شرح دادن مطالب کتب عین عبارت کتاب را بطور سطحی قرائت می‌کنند. و با این شیوه خویش را از دشواری بعضی از معانی پوشیده رهائی می‌بخشد تا مگر از این راه فراگرفتن معانی برای آنان آسان تر شود، ولی کسیکه در بیان و خط زبانی دارای ملکه ای استوار باشد به چنین شیوه ای نیازمند نیست، زیرا ملکه زبان کاملا در وی رسوخ یافته و فهمیدن مطالب ازخط و درک معانی گفتارها برای او به منزله سرشتی راسخ شده است و هیچگونه پرده ای میان او و معانی وجود ندارد و چه بسا که در نیتجه ممارست وتمرین در آموختن زبان وخطی بیگانه ملکه آن برای آموزنده حاصل می‌شود چنانکه این وضع را در بسیاری از عالمان اسلام که ازنژاد غیر عرب هستند مشاهده می‌کنیم، ولی چنین کسانی بندرت یافت می‌شوند و هر گاه همین عالمان را با همگنان آنان از عالمان عرب مقایسه کنیم خواهیم دید غیر عرب بعلت آنکه در آغاز بزبان عجمی آشنا می‌شونددچار نوعی سستی می‌گردند که خواهی نخواهی درعجز آنان از فرا گرفتن کامل زبان عرب تأثیر می‌بخشد.

و نباید بسبب آن که در فصل پیش گفتیم: بیشتر عالمان اسلام غیر عرب «ایرانی» بوده‌اند. بر این گفتار خرده گیری شود چه منظور ما در آنجا ازعجم کسانی هستند که از لحاظ نژاد غیر عرب‌اند وثابت کردیم رواج تمدن در میان آنان سبب شده است که در صنایع و ملکه‌های گوناگون و از آن جمله علوم ممارست کنند. لیکن عجمی بودن در زبان چیز دیگری است و مقصود ما در اینجا همین است.

همچنین نباید بر این گفتار خرده گرفته شود که چگونه یونانیان در دانش‌های مختلف ثابت قدم بودند با اینکه آن‌ها این علوم را از زبان کهن خود بجز زبان متداولشان فرا می‌گرفتند وبا خطی که در میانشان متداول بود می‌نوشتند باید گفت غیر عرب یا عجمی که در ملت اسلام دانش فرا می‌گیرد هم دانش را از زبان غیر مادری خود می‌آموزد و هم بخطی نمی‌نویسد که ملکه آن در وی قبلا رسوخ یافته است. و همین امر چنانکه گفتیم برای او به منزله پرده ای می‌باشد که مانع پیشرفت او ست. و این موضوع درمیان کلیه ملت‌هائی که بزبان عربی سخن نمی‌گویند مانند ایرانیان و رومیان وترکان و بربرها و فرنگان ودیگر اقوام غیر عربی عمومیت دارد.

و در این امر نشانه‌هائی برای کسانی است که می‌اندیشد. [۷۸۰]

[۷۷۹] این فصل در چاپ‌های مصر و بیروت نیست، لذا آن را از ص ۲۷۴ چاپ پاریس ترجمه و بانسخه خطی «ینی جامع» برگ ۲۴۵ – ۲۴۶ مقابله کردم. [۷۸۰] اشاره به: ﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ ١١[النحل: ۱۱] و درنسخه خطی «ینی جامع» بجای یتفکرون (للمتوسمین) است.