فصل چهل و پنجم: در تقسيم سخن به دو فن نظم و نثر
باید دانست که زبان عرب و سخنایشان منقسم بر دو فن است:
یکی شعر منظوم که عبارت از سخن موزون ودارای قافیه است بدین معنی که کلیه اوزان یک شعر دارای یک روی باشند که آن را قافیه مینامند و دیگری نثر و آن سخن غیر موزون است وهر یک ازدوفن یاد کرده مشتمل بر فنون و شیوههای گوناگونی درسخن میباشد.
چنانکه شعردارای اقسام: مدح وهجو [۸۶۱]و رثاست ونثر یا مسجع است وآن سخنی است که آن را بصورت پارههای مختلف در میآورند و ملتزم میشوند در هر دو کلمه آن یک قافیه باشد که آن را سجع [۸۶۲]مینامند.
و یا مرسل (آزاد) است و آن نوعی است که سخن در آن کاملا آزاد است و به اجزائی تقسیم نمیشود، بلکه بیمقید کردن آن بقافیه یا قید دیگر سخن را کاملا رها میکنند و این گونه نثر در خطبهها و دعاها و هنگام تشویق و تهدید جمهور مردم بکار میرود.
و اما قرآن هر چند ازنوع سخن منثور بشمار میرود، ولی ازهر دوصفت یاد کرده خارج است و نه آن را بطور مطلق مرسل ونه مسجع مینامند، بلکه آیات از هم جداشده ای است که به مقطعهائی منتهی میشوند و ذوق بپایان سخن درآن مقاطع گواهی میدهد سپس سخن به آیه دیگر بعد ازآن باز میگردد و بیالتزام حرفی که سجع یا قافیه باشد دوباره آورده میشود.
و این معنی گفتار خدای تعالی است: خدا فرستاده بهترین سخن را کتابی متشابه مثانی [۸۶۳]که پوستهای آنانکه از پروردگارشان میترسند از آن میلرزد [۸۶۴]وفرمود: بتحقیق آیات راتفصیل دادیم. [۸۶۵]
و آخر آیات را درقران فواصل مینامند زیرا سجع نیستند و آنچه را در سجع ملتزم میشوند درآنها لازم گرفته نشده است و قافیه نیز نیستند، بلکه بسبب آنچه یاد کردیم برکلیه آیات قرآن عموما مثانی اطلاق شده وبعنوان غلبه به ام القرآن [۸۶۶]نامیدهاند و این گفتار ما را با گفتههای مفسران در وجه نامیدن به مثانی مقابله کن آنوقت حقیقت گواهی خواهد داد که گفتار ما ترجیح دارد.
و باید دانست که برای هریک از این فنون اسلوبهائی است که در نزد اهل آنها بهمان فن اختصاص دارد و برای فن دیگر شایسته نیست و درآن بکار نمیرود مانند غزل «نسیب» درآغاز مقاصد. و بنابر این چنین نثری اگر نیک در آن بیندیشیم از باب شعر و فن آن است که بجز وزن هیچ تفاوتی میان آن و شعر نیست و نویسندگان متاخر باین شیوه همچنان ادامه میدهد و آن را در نامههای سلطانی (دولتی – رسمی) بکار میبرند و استعمال نثر را منحصر بهمین فن کرده و آنراپسندیده و اسلوبهای دیگر را بدان در آمیختهاند. و نثر مرسل (آزاد) را ترک کرده از یاد بردهاند و این شیوه بویژه درمیان مردم مشرق متداول است و مخاطبههای سلطانی (دولتی – رسمی) را در این روزگار کاتبان غافل بر این اسلوب که بدان اشاره کردیم مینویسند در صورتیکه این اسلوب از لحاظ بلاغت درست نیست. چه دربلاغت تطبیق سخن بر مقتضای حال برحسب احوال شنونده و گوینده در نظر گرفته میشود.
و این فن منثور با قافیه را متأخران با شیوههای شعری در آمیختهاند ولازم است نامههای سلطانی (دولتی – رسمی) از آن فن منزه شود، زیرا در شیوههای شعری رواست که فصاحت و چرب زبانی و آمیختن جد به هزل و اطناب در اوصاف و آوردن امثال و تشبیهات و استعارات بسیار بکار برند در صورتیکه ضرورت ایجاب نمیکند این شیوهها را در نامههای رسمی استعمال کنند. همچنین التزام قافیه نیز از اصول فصاحت و آرایش سخن است و حال آنکه شکوه کشورداری و سلطنت و فرمانهای سلاطین بجمهور مردم درتشویق و تهدید منافی این شیوه هاست، بلکه روش پسندیده در نامههای سلطانی (رسمی – دولتی) اسلوب آزاد (مرسل) است یعنی سخن را باید از قیودی مانند: سجع مگر در موارد قلیل و آنجا که ملکه بیهیچ تکلفی (بطور طبیعی) بدان کشانده میشود آزاد کرد و آنگاه بایدحق سخن را از لحاظ مطابقت آن بامقتضای حل ادا کرد چه مقامات سخن گوناگون است [۸۶۷]و هر مقامی را اسلوب خاصی است از قبیل اطناب [۸۶۸]و ایجاز [۸۶۹] یا حذف و اثبات یا تصریح یا اشاره یا کنایه [۸۷۰]و استعاره، [۸۷۱] ولی تنظیم نامههای سلطانی «رسمی – دولتی» بسبکی که مطابق شیوههای شعری باشد ناپسند و مذهوم است وآنچه مردم این عصر را بدین شیوه وا داشته نفوذ و استیلای عجمه بر زبان ایشان است و به همین سبب نمیتوانند حق سخن را درمطابقت آن با متقضای حال ادا کنند و بالنتیجه از سخن مرسل (آزاد) بسبب دوری غایت آن در بلاغت و وسعت شئون(مختلف آن) عاجزاند زیرا بیش از حد دور از بلاغت میباشند و باین سخن مسجع دلبسته میشوند و نقایص خود را در تطبیق سخن با مقصود و مقتضای حال از راه تلفیق سخنان مسجع میپوشانند و با مقداری از آرایش و سجع و القاب و عناوین سخن خویش را اصلاح میکنند و از دیگر امور غفلت میورزند و بیشر کسانی که بدین روش گرائیده و در تمام اقسام سخن خود مبالغه وار آن را بکار بردهاند نویسندگان و شعرای مشرق در این دوراناند. حتی ایشان باعراب و تصریف کلمات نیز خلل وارد میآورند هنگامی که بخواهند آنها را در تجنیس یا مطابقه ای بکار برند که با تصریف یا اعراب سازگار نباشد و اگر ببینید با لطمه رسیدن به اعراب کلمهها و تصریف آنها جناس درست میشود این نوع جناس را ترجیح میدهند و اعراب را رها میکنند و اساس کلمه را تباه میسازند بامید اینکه به جناس برخورد. اگر خواننده در این باره بیندیشد و گفتاری را که در این موضوع مقدم داشتیم بدقت بخواند بصحت سخنان ما آگاه میشود. و خدا توفیق دهنده آدمی است. [۸۷۲]
[۸۶۱] شجاعت نسخه خطی «ینی جامع «و چاپ «پ» [۸۶۲] سجع عبارت از توافق دو فاصله نثر بر یک حرف درآخر جمله است (از تعریفات جرجانی) [۸۶۳] مثانی: آیات قرآن (اقرب الموارد). ترانه و دو بیتی مثانی قرآن است لاقتران آیه الرحمن بآیه العذاب یا آنچه از قرآن مکرر است یا سوره فاتحه یا سوره بقره یا براء ه یا هر سورهی که کم از سورههای طوال و متین و زاید از سورههای مفصل باشد. (رجوع به منتهی الارب شود). [۸۶۴] ﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ كِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا مَّثَانِيَ تَقۡشَعِرُّ مِنۡهُ جُلُودُ ٱلَّذِينَ يَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ﴾[الزمر: ۲۳]. [۸۶۵] ﴿قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓيَٰتِ﴾[الأنعام: ۹۷]. [۸۶۶] ام القرآن: سوره فاتحه. یا آیات محکمات از آیات احکام. (منتهی الارب). [۸۶۷] هر سخن جائی و هر نکته مکانی دارد. [۸۶۸] ادای مقصود بعبارتی بیش از متعارف. (تعریفات جرجانی). [۸۶۹] ادای مقصود بکنتر از عبارت متعارف (تعریفات). [۸۷۰]- تعبیر کردن از چیزی است لفظا یا معنا بلفظی غیر صریح در دلالت بر آن بمنظور اغراضی مانند ابهام در شنونده مانند جاءفلان یا بمنظور نوعی فصاحت چون: پردلی که کنایه از شجاعت و دراز دستی که کنایه از تسلط و مانند اینهاست. (ترجمه با تصرف ازتعریفات). [۸۷۱] ادعای معنی حقیقت در چیز است برای مبالغه در شبیه با طرح ذکر مشبه چنانکه گویند. شیری را دیدم و از آن مرد شجاع اراده کنند...... (از تعریفات). [۸۷۲] در چاپهای مصرو بیروت آخر فصل چنین است:و خدا توفیق دهنده آدمی براه راست بفضل و کرم خود میباشد وخدای دانا تعالی تر است.