فصل چهلم: در اينكه زبان شهر نشينان ومردمان شهرهاي بزرگ لغت مستقلي مخالف لغت مضر است
باید دانست که معمولا مکالمه شهر نشینان نه بزبان مضر قدیم و نه بزبان نژاد کنونی آن قوم است، بلکه ایشان بزبان دیگر مستقلی که هم از لغت مضر و هم اززبان این نژاد عربی کنونی دور میباشد سخن میگویند و درعین حال از زبان مضر دور تر است و اینکه گفتیم لغت مستقلی است دلیل آن آشکار است و گواه آن مغایرتی است که در نزد نحویان غلط بشمار میآید. واصطلاحات این زبان با همه اینها در شهرهای مختلف با هم متفاوت است، زیرا زبان مردم مشرق تا حدی مباین زبان مردم مغرب است و باز زبان اندلسیان با هر دو زبان مزبور اختلاف دارد.
و هر یک از مردم کشورهای مزبور در ادای مقصود وتعبیر از اندیشههای دورنی خود اصطلاحات و لغات خویش را بکار میبرند و معنی لغت و زبان نیز همین است وفقدان اعراب در زبان ایشان زیانی ندارد، چنانکه در لغت عرب این عصر آن را بیان کردیم. و اینکه گفتیم زبان شهریان نسبت به زبان نژاد امروزی از زبان نخستین مضری دورتر است بدین سبب است که دوری از یک زبان در نتیجه آمیزش با بیگانگان است و بنابر این هر قومی بیشتر با بیگانگان در آمیزد لهجهاش از زبان اصلی دورتر خواهد شد، زیرا چنانکه گفتیم ملکه و استعداد زبان تنها بسبب تعلیم بدست میآید، ولی ملکه اینگونه کسان عبارت از ملکه ای است مرکب از ملکه نخستین که از ا‹ عرب است و ملکه دومین که ویژه بیگانگان میباشد از این رو بهمان میزانی که از بیگانگان میشوند و بر آن پرورش مییابند از ملکه نخستین دور میشوند. و باید این موضوع را در شهرهای افریقیه ومغرب و اندلس و مرق در نظر گرفت. اما در افریقیه و مغرب عرب با بربرهای بیگانه در آمیخته است زیرا بربرها در آن سرزمین عمران و اجتماع فراوانی دارند و تقریبا هیچ شهر و دسته ای از بربرها خالی نیست این است که کلمات و لهجه عجمی (خارجی) برزبان ایشان که در اصل عربی بود غلبه یافت و بمنزله لغت آمیخته دیگری گردید که الفاظ بیگانه بعلت آنچه یاد کردیم در آن غلبه داشت و بنابر این زبان مزبور از لغت نخستین دورتر است. همچنین در مشرق پس از آنکه عرب بر ملتهای آن سرزمین چون ایرانیان وترکان غلبه یافت با ایشان در آمیخت و لغات ایشان در میان عربها بوسیله کارگران و کشاورزان و اسیرانی که آنان را بصورت خدمتکاران در آورده بودند و هم دایگان و پرورش دهندگان کودکان متداول شد ودر نتیجه زبان ایشان بعلت فساد ملکه آن فاسد گردید چنانکه بزبان دیگری مبدل شد همچنین در اندلس با بیگانگی چون جلالقه وفرنگان در آمیختند. و کلیه مردم شهرهای این اقلیمها دارای لغت دیگری مخصوص بخودشان شدند که از یک سو زبانشان با لغت مضر مخالف بود و از سوی دیگر چنانکه یاد خواهیم کرد زبان هر اقلیم با زبان اقلیم دیگر آنچنان تفاوت داشت که گوئی بسبب استحکام ملکه آن درنسلهای ایشان، زبان دیگری است.
وخدا آنچه بخواهد میافریند. [۸۳۳]
[۸۳۳] ﴿يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ﴾[المائدة: ۱۷] و در چاپهای مصر وبیروت این جمله نیز اضافه شده است، وتقدیر میکند.