مقدمه ابن خلدون - جلد دوم

فهرست کتاب

دانش لغت

دانش لغت

این دانش عبارت از بیان موضوعات لغوی است واز این رو بتدوین آن همت گماشتند که بملکه زبان عربی از نظر حرکاتی که نحویان آن‌ها را اعراب می‌نامند فساد راه یافته بود و چنانکه گفتیم برای حفظ آن‌ها قوانینی اسنتباط کردند و آن فساد درنتیجه آمیزش و رفت و آمد عربها با بیگانگان همچنان ادامه یافت تا آنکه رفته رفته به موضوعات الفاظ نیز سرایت کرد و بعلت انحراف از زبان اصلی، بسیار از لغات عرب در جز آنچه وضع شده بودند بکار برده شدند که در آغاز برای ان معانی آن‌ها راوضع نکرده بودند گذشته از عیب و قبح سخن متعربان در اصطلاحاتی که آن‌ها را مخالف اصول صریح عربی بکار می‌بردند. همه این‌ها سبب شد که به حفظ موضوعات لغوی درنگرند و برای این منظور محتاج بنوشتن و تدوین آن‌ها گشتند از بیم آنکه مبادا لغات عرب دستخوش زوال گردد و در نیتجه مسلمانان از فهم قرآن وحدیث محروم شوند. این است که گروه بسیاری از پیشوایان دانش زبان برای انجام دادن این منظور همت گماشتند و دراین باره کتبی نوشتند و فراهم آوردند، ولی نخستین کسی که بدین میدان گام نهاد خلیل ابن احمد فراهیدی بود که کتاب العین را درعلم لغت تألیف کرد خلیل کلیه الفاظ مرکب ازحروف الفبا را از دو حرفی تا پنج حرفی که آخرین نوع ترکیب حروف در زبان عربی است بر شمرد و او توانست الفاظ را در اقسام معدود و معینی بدینسان منحصر سازد: کلیه کلمه‌های دو حرفی چنین بدست می‌آِیند: یکی از حروف الفبا را بترتیب با ۲۸ حرف دیگر که یک حرف کمترازمجموع حروف الفبا می‌باشند ترکیب می‌کنند [۷۹۳]در نتیجه آن حرف مرتبا با ۲۷ حرف دیگر ترکیب می‌شود و ۲۷ کلمه [۷۹۴]دو حرفی بدست می‌آید سپس حرف دوم را بهمین شیوه با ۲۶ حرف ترکیب می‌کنند و آنگاه حرف سوم وچهارم را تا به حرف ۲۷ و ۲۸ می‌رسند که یک کلمه می‌شود و بنابر این مجموعه آن‌ها اعدادی متوالی از‌ی تا۲۷ تشکیل می‌دهند و آن‌ها رامطابق اعمالی که نزد محاسبان مشهور است جمع می‌کنند [یعنی عدد اول را با عدد آخر جمع و مجموع را در نصف عده ضرب می‌کنند] سپس آن‌ها را بسبب برگرداندن الفاظ دو حرفی ازآخر باول دو برابر می‌کنند، زیرا تقدیم و تأخیر حروف نیز در ترکیب مورد نظر می‌باشد و نتیجه این محاسبه کلیه الفاظ دو حرفی را تشکیل می‌دهد [و الفاظ سه حرفی از ضرب حاصل الفاظ دو حرفی] [۷۹۵]در رقمی بدست می‌آید که در نتیجه ترکیب سه حرفی‌ها از یک تا ۲۶ [برحسب توالی عدد] گرد آمده است، زیرا برهر لفظ دو حرفی یک حرف بیفرایند لفظ سه حرفی تشکیل می‌دهد بنابر این دو حرفی بمنزله یک حرف باهر یک از بقیه حرو است که ۲۶ حرف‌اند. از این رو مرتبا از یک تا ۲۶ را جمع و کلیه دو حرفی‌ها را درآن ضرب می‌کنند سپس با ضرب رقم بدست آمده در شش جمله مقلوب کلمه سه حرفی مجموع ترکیبات دو حرفی و سه حرفی الفبا بدست می‌آید. و همین شیوه را در چهار حرفی و پنج حرفی بکار می‌برند. بدینسان خلیل کلیه ترکیبهارا بدست آورد و ابواب آن‌ها را بترتیب حروف تهجی بر حسب روش معمول تنظیم کرد ودر این امر مخارج حروف را مورد نظر قرا داد واز این رو نخست حروف حلق وسپس حروف کام (حنک) و آنگاه حروف داندانها (اضراس) و پس از آن حروف شفوی را قیدکرد و حروف عله (ا ـ و ـ ی) یا حروف هوائی را درآخر اورد واز حروف حلق حرف عین را مقدم داشت، زیرا حرف مزبور دورترین حروف حلق است و به همین سبب تألیف خویش را بنام کتاب العین موسوم کرد.

زیرا متقدمان در نامیدن کتب خویش شیوه خاصی داشتند که عبارت از نامیدن کتاب به نخستین کلمه‌ها یا الفاظ آغاز کتاب بود.

آنگاه خلیل الفاظ مهمل ومستعمل را تعیین کرد و مهمل‌ها بیشتر درچهار حرفی و پنج حرفی بودند، زیرا عرب از بکار بردن اینگونه اوزان سنگین اجتناب می‌ورزد و الفاظ دو حرفی رانیز بانها ملحق ساخت، زیرا اینگونه الفاظ در محاورات کمتر بکار می‌روند. لیکن بیشترالفاظ سه حرفی مستعمل و با معنی بودند چه اینگونه الفاظ در محاروات بیشتر متداول‌اند. خلیل کلیه این نکات رادر کتاب العین گنجانیدو آن را به بهترین شیوه جامع وکاملی فراهم آورد.

سپس در قرن چهارم ابوبکر زبیدی معلم خط هشام در اندلس پدید آمد و کتاب العین را مختصر کرد، ولی کوشید که درعین حال جامع باشد و کلیه الفاظ مهمل وبسیاری از شواهد لغات مستعمل آن را حذف کرد و به منظور حفظ کردن لغات بهترین تلخیص از آن فراهم آورد و جوهری از مردم مشرق کتاب صحاح را بترتیب متعارف حروف تهجی تألیف کرد و از همزه آغاز نمود وحرف آخر کلمه را ملاک قرار داد، زیرا غالبا مردم به آخر کلمه نیاز دارند. [۷۹۶][از این رو حروف آخر کلمات را ذیل عنوان(باب) وآنگاه حروف اول کلمات را نیز بترتیب حروف تهجی تا پایان حروف زیرعنوان «فصل» آورد] ودر تعداد لغات ومحدود کردن آن‌ها به خلیل اقتدا کرد.

آنگاه یکی از اندلسیان مکنی به ابن سیده از مردم دانیه [۷۹۷]درفن لغت بتألیف پرداخت که در دولت علی بن مجاهد منزلتی داشت او کتاب «المحکم» را از لحاظ جامعیت بشیوه صحاح تألیف کرد وترتیب کتاب العین را نیز از دست نداد و گذشته از این ببحث دراشتقاق و تصریف کلمات نیز پرداخت واز این رو تألیف وی از بهترین کتب بشمار می‌آید این کتاب را محمد بن ابوالحسین حاجب [۷۹۸]مستنصر ازملوک دولت حفصی تونس تلخیص کرده وترتیب آن را تغییر داده واز لحاظ معتبر شمردن حرف آخر کلمات آن را بصورت صحاح در آورده است. ازاین رو تلخیص چنان به صحاح همانند شده که گوئی دو فرزند توأمان از یک مادر و پدراند [و کراع یکی از پیشوایان لغت را کتابی بنام «المنجد» است و ابن درید کتاب «الجمهره» را در لغت تألیف کرده و ابن الانباری مولف کتاب «الزاهر» است]. [۷۹۹]

اینهاست اصول کتب لغت برحسب اطلاعاتی که ما بدست آورده‌ایم. و در این باره کتب مختصر دیگری نیز هست که هر یک بدسته معینی از لغات اختصاص دارند وجامع برخی از ابواب لغت یا کلیه آن‌ها هستند ولی تفاوت این کتب مختصر با تألیفات مفصل این است که وجه حصر لغات از نظر ترکیب در نوع دوم پوشیده ودرگونه نخستین چنانکه یاد کردیم آشکار است.

و نیز از کتبی که درباره لغت وضع شده کتاب «زمخشری» در مجاز است [و آن را به «اساس البلاغه» نامیده است] زمخشری در این کتاب کلیه الفاظ و مفاهیمی را که عرب از معنی اصلی بمعنی مجازی انتقال داده تشریح کرده است. و آن از کتب شریف و پرسود بشمار می‌رود. گذشته از این‌ها چون عرب کلماتی را برای معانی عامی وضع می‌کرد و آنگاه برای امور خاصی الفاظ دیگری بکار می‌برد که بهمان امور اختصاص داشت و در نتیجه در نزد ما میان وضع و استعمال تفاوتی پدید آمد و در لغت به فقهی نیازمند شدیم که دارای مأخذی ارجمند باشد چنانکه (مثلا) [۸۰۰]برای هر چه در آن سفیدی باشد وضع شد وسپس اسب سفید را بخصوص «اشهب» وانسان سفید پوست را «ازهر» و گوسفند سفید را «املح» می‌خواندند. و بکار بردن ابیض (سپید) در کلیه این‌ها غلط و خارج از شیوه زبان عرب شمرده می‌شد. و ثعالبی بخصوص در این باره بتالیف جداگانه ای پرداخت و آن را «فقه اللغه» [۸۰۱] نامیده و او درباره تعهد لغوی با خود درتحریف نکردن استعمال عرب از مواضع خود، تاکید می‌کند [۸۰۲]چه شناختن نخستین وضع لغت ر ترکیب کلمات کافی نیست مگر آنکه استعمالات عرب گواه بر آن‌ها باشد واین فن از مهمترین مباحثی است که هر ادیب در فنون نظم ونثر بدان نیازمنداست تا مبادا دروضع اصلی مفردات و ترکیبات لغات دچار اغلاط فراوان شود و اینگونه اغلاط از غلط کردن در اعراب کلمات بدتر و فاحش تر است.

همچنین برخی از متأخران درباره الفاظ مشترک بتالیف پرداخته وبحصر آن‌ها همت گماشته، هرچند بنهایت این فن نرسیده‌اند و تألیفات آن‌ها حاوی قسمت عمده لغات مشترک می‌باشد نه تمام آن‌ها بطور جامع و اما کتب مختصری که هم اکنون در فن لغت موجود است یکی و دوتا نیست بویژه این مختصر‌ها شامل لغات متداولی می‌باشند که بسیار مورد استعمال‌اند تا محصل بسهولت آن‌ها را حفظ کند و درا ین باره چندین تألیف وجود دارد مانند: الفاظ ابن سکیت و فصیح تألیف ثعلب. [۸۰۳]و جز این‌ها. و بعضی از آن‌ها نسبت بدیگری دارای لغات کمتری است و این بسبب اختلاف نظر آنان در این است که برای حفظ طالبان علم چه اندازه مهمتر ولازمتر است. و خدا آفریدگار داناست. [۸۰۴]

فصل [۸۰۵]

[و باید دانست منظور از نقلی که بدان لغت اثبات می‌شود این است که ازعرب نقل کنند ایشان الفاظی خاص را برای معانی خاصی بکار برده‌اند، نه اینکه نقل کنند آن‌ها لغات را وضع کرده‌اند زیرا چنین نقلی دشوار و دور از طریقه لغوی است و هیج کس این وضع را نمی‌شناسد.

همچنین لغات را نمیتوان بقیاس کردن آنچه استعمال آن دانسته شده بر آنچه بکار بردن آن شناخته شده است اثبات کرد و مثلا باعتبار اینکه متفقا بر مسکر بودن کلمه «خمر» که آب انگور است حکم کرده‌اند، لغات دیگری را برآن قیاس کرد و هر مسکوی را خمر نامید، زیرا معتبر شمردن مشابهت اشیاء در باب قیاس تنها از راه شرع است که از اصل قیاس ما را به صحت آن دلالت می‌کند و ما در لغت چنین قیاسی نداریم مگر بحکم عقل و آن هم تحکم و قیاس بی‌دلیلی است و جمهور ائمه بر این نظراند. و هرچند قاضی «باقلانی» و ابن سریج و دیگران بقیاس گرائیده‌اند لیکن نظرآنانکه آن را نفی کرده‌اند راجح است. و نباید توهم کرد که اثبات لغت در باب حدود لفظی است،زیرا حد راجع به معانی است بدین شرح که مدلول لفظ مجهول پوشیده عبارت از مدلول واضح مشهور است وحال آنکه لغت برای اثبات این است که لفظ فلان برای معنی فلان است. وفرق میان دو قسمت د رنهایت وضوح است.]

[۷۹۳] مثلا الف باب: اب و سپس بات: ات و آنگاه باث: اث و......... [۷۹۴] مولف در اینجا مسامحه بجای «لفظ» «کلمه» بکار برده است چه الفاظ مرکب مزبور شامل مهمل ومستعمل هر و می‌شود و در اینجا لفظ مناسبتر بود [۷۹۵] از «پ» [۷۹۶] شاید منظور مولف شاعران است که بدنبال قافیه می‌روند [۷۹۷] Denia [۷۹۸] درتمام چاپ‌ها بجای حاجب «صاحب» چاپ شده و دسلا کلمه مزبور را تثحیح کرده است. رجوع به ج ۳ ترجمه دسلان ص ۳۱۷ شود وی بر حسب شرحی که ابن خلدون راجع به محمد بن ابوالحسین درتاریخ بربر آورده حاجب مستنصر بوده و بسال ۶۷۱ هجری (۱۲۷۳ – ۱۲۷۱ م) در تونس در گذشته است. [۷۹۹] از چپ «پ» و نسخه خطی «ینی جامع» [۸۰۰] در وضع عام. چاپ‌های مصر و بیروت. [۸۰۱] در دائره المعارف اسلام راجع به فقه اللغه چنین اظهار نظر شده است: دسته سوم مولفات او (ثعالبی) شامل کتب فقه اللغه بمعنی اخص است. معروفترین آن‌ها کتاب مترادفات عرب (Synonymie arabe) است که ثعالبی آن را در آخر عمر نوشت و نخست آن را شمس الادب فی استعمال العرب نامید و آن کتاب دو جزء داشت مترادفات بمعنی اخص بعنوان اسرار اللغه العربیه و خصائص دیگر ملاحظات اسلوب کلام (Stylistiqui) بعنوان مجاری کلام به رسومها و مایتعلق بالنحو و الاعراب منها و الاستشهاد بالقر آن علی اکثرها – جزء دوم را ثعالبی غالبا حرف بحرف از تاب فقه اللغه احمد بن فارسی اخذ کرده سپس جزءاول را جداگانه بعنوان فقه منتشر ساخت. جزءدوم اصلی بعنوان سرالادب فی مجاری علوم العرب است هم جداگانه بچاپ رسیده است و هم بالسامی فی الاسامی میدانی چاپ سنگی تهران چاپ شده است(از لغت نامه دهخدا ص ۲۶ حرف: ث). [۸۰۲] از «ینی» در چاپ‌های مصرو بیروت عبارت مغشوش وکلمه(من) بغلط آمده است. [۸۰۳] در چاپ پاریس تألیف ثعالبی و در چاپهی مصر وبیروت ثعلب است و صحیح هم ضبط اخیر است زیر در تالیفات ثعالبی نام چنین کتابی نیست بلکه ابن الندیم در الفهرست کتاب الفصیح را به ثعلب آن را بخود نسبت داده است. درهر حال کتاب مزبور را کسی به ثعالبی نسبت نداده است. [۸۰۴] ﴿وَهُوَ ٱلۡخَلَّٰقُ ٱلۡعَلِيمُ ٨١[یس: ۸۱] در چاپ‌های مصر و بیروت پس از آیه چنین است. پروردگاری جز او نیست. [۸۰۵] این فصل در چاپ‌های مصر و بیروت و نسخه خطی «ینی جامع» نیست. و دسلان می‌نویسد ع در نسخه‌های خطی C ,D تیز وجود ندارد انشای آن نیز چندان روشن نیست و محققا متن در بعضی از موارد نادرست است.