مقدمه ابن خلدون - جلد دوم

فهرست کتاب

فصل ششم: در علم حديث

فصل ششم: در علم حديث

دانشهای حدیث بسیارو گوناگون است. از آن جمله مباحثی است که در ناسخ و منسوخ حدیث گفتگو می‌کند، و این بدان سبب است که در شریعت مامقرر گردیده است که نسخ جایز است و وقوع آن لطفی از خدا نسبت به بندگان و تخفیفی به ایشان باعتبار مصالح آنان است که بدان برعهده ایشان گذارده است: خدای تعالی می‌فرماید:

هر آیه ای را منسوخ کنیم بهتر از آن یا مانندش را بیاوریم [۳۵۵][و شناختن ناسخ و منسوخ هرچند عموما مربوط به قرآن وحدیث است، ولی آنچه در این باره در قرآن هست در تفسیرهای آن مندرج شده است و قسمتی که اختصاص بحدیث دارد در میان دانش‌های آن فصل خاصی بشمار می‌رود.] [۳۵۶]

از اینرو هر گاه دو خبر بطریق نفی واثبات تعارض پیدا کنند و جمع میان آنه با بعضی تأویلها دشوار گردد و معلوم شود که کدام یک از آن‌ها مقدم است آن وقت تعیین می‌شود که خبر متأخر ناسخ است: وشناختن ناسخ و منسوخ از مهمترین و دشوارترین دانش‌های حدیث شمار می‌شود. زهری گوید «فقیها از باز شناختن ناسخ حدیث پیامبرصاز منسوخ آن عاجز ونا توانند» ولی شافعیسدر این دانش تبحر کاملی داشت. [۳۵۷]«و از جمله دانش‌های حدیث اندیشیدن دراسانید شناختن احادیثی است که عمل کردن بآنها واجب است و چنین حدیثهائی برحسب سندی روایت می‌شوند که شروط آن کامل باشد، زیرا عمل به اخبار پیامبرصهنگامی واجب می‌شود که صدق آن‌ها بر ظن [۳۵۸]غالب باشد و آنگاه باید در طریقی که این ظن بدست می‌آید اجتهاد شود و آن از راه شناختن راویان حدیث واطمینان به عدالت و ضبط آنان حاصل می‌گردد و عدالت وضبط آنان با نقل از مشاهیر و بزرگان دین که تعدیل و برائت آنان را از جرح و غفلت تأیید کند بثبوت می‌رسد و نقل آنان برای ما دلیلی بر پذیرفتن یا فرو گذاشتن اخبار است.

همچنین مراتب این روایت کنندگان که از صحابه و تابعان می‌باشند، و تفاوت ایشان درمقام و منزلت و ادارکشان در یکایک آن‌ها از لحظ پذیرفتن، یا رد احایث تأثیر می‌بخشد

گذشته از این اسانید (زنجیره‌های حدیث) از لحاظ اتصال یا انقطاع آن‌ها فرق می‌کند. بدینسان که راوی روایت کننده‌ای را که از وی حدیث را نقل کره است ندیده باشد. وحدیث از عللی که برای آن موهن است سالم باشد و از لحاظ تفاوت به دو طرف منتهی می‌گردد که به قبول اعلی ورد اسفل حکم می‌شود و در متوسط بر حسب منقول از ائمه حدیث مختلف است.

و عالمان حدیث در این باره اصطلاحات خاصی وضع نموده و آن‌ها را برای این مراتب مرتب بکار می‌برند مانند: صحیح وحسن وضعیف و مرسل ومنقطع و معضل و شاد و غریب و دیگر عناوینی که در میان آنان متداول است، و این اصطلاحات را به ابوابی تقسیم کرده و اختلاف یا توافق نظر ائمه حدیث را درباره هر یک از آن‌ها آورده‌اند. همچنین در اینکه چگونه راویان حدیث را از یکدیگر فرا می‌گیرند تحقیق می‌کنند از قبیل قرائت یا کتاب یا مناوله [۳۵۹]یا اجازه و درباره تفاوت این مراتب واختلاف عالمان حدیث در رد یا قبول آن‌ها بحث می‌کنند.

و آنگاه بدنبال اینگونه احادیث الفاظ واصطلاحاتی را که در متون حدیث آمده می‌آورند مانند غریب یا مشکل یا تصحیف یا مفترق و مختلف و آنچه مناسب آن باشد این‌ها قسمت عمده مسائلی است که محدثان درباره آن‌ها بحث و تحقیق می‌کنند و درعصرهای پیشین وضع ناقلان حدیث مانند صحابه و تابعین در نزد همشهریان آنان معلوم ومشهور بوده است چنانکه گورهی از آنان در حجاز و برخی در شهرهی عراق چون بصره و کوفه وجمعی در شام ومصر می‌زیسته و همه آنان در عصر خویش نامور و شهره زمان خود بوده‌اند، ولی شیوه مردم حجاز در آن اعصار از لحاظ اسانید حدیث و استواری در صحت از دیگران نیکوتر و برتر بوده است چه آنان در شرایط نقل حدیث از قبیل عدالت و ضبط سخت گیری می‌کرده، و از پذیرفتن احادث منسوب به روایان ناشناخته امتناع می‌روزیده‌اند.» [۳۶۰][واز دانش‌های حدیث آشنائی بقوانینی است که ائمه حدیث آن‌ها را وضع کردهاند تازنجیره حدیث (اسناد) و راویان و نام‌های آنان را بشناسند و به چگونگی فرا گرفتن حدیث از یکدیگر و احوال وطبقات محدثان و اختلاف اصطلاحات ایشان آشنا شوند و خلاصه این دانش این است که اجماع مقرر داشته است عمل کردن به خبر ثابت از پیامبرصواجب است بشرط آنکه ظن برصدق آن غالب باشد و آنوقت برمجتهد واجب است در طرقی که این ظن را بدست می‌آورد تحقیق کند این طرق از راه مطالعه درباره زنجیره حدیث حاصل می‌شود که بعدالت و ضبط و استواری (اتقان) و برائت راویان از سهو و غفلت پی برده وعدول امت این صفات را درباره وی وصف کنند. و سپس تفاوت مراتب آنان را دراین صفات بداند و آنگاه به چگونگی روایت آنان از یکدیگر آگاه شد از قبیل اینکه وی از شیخ سماع کرده یا حدیث را نزد او قرائت کرده یا سماع حدیث کرده و آن را نوشته است «کتابت» یا آن را پس از فرا گرفتن یاد داشت کرده است«مناوله» یا از شیخ در صحت و قبول روایات منقول بکسب اجازه نائل آمده است.

و برترین مراتب مقبول در نزد ایشان صحیح و آنگاه حسن است و فرو ترین مراتب آن ضعیف است و این مرتبه برمرسل و منقطع و معضل و معلل و شاذ و غریب و منکر (به فتح ک) نیز مشتمل می‌باشد. برخی از آن‌ها حدیث‌هائی است که در رد آن‌ها همرای شده‌اند و همین وضع در خصوص حدیث صحیح نیز پیش آمده است یعنی از جمله آن حدیثهائی است که بر قبول وصحت آن‌ها متفق شده‌اند و حدیثهائی هم هست که درباره آن‌ها اختلاف کرده‌اند و در تفسیر این عناوین میان ایشان اختلاف بسیار است.

آنگاه بدنبال این مباحث سخن را به الفاظی کشانده‌اند که در متون وارد شده است چون غریب یا مشکل یا تصحیف یا مفترق. و برای کلیه این فصول قانونی وضع کرده‌اند که بیان این مراتب و عناوین را تضمین می‌کند و از راه یافتن نقص بطریقه‌هائی که دارند ممانعت می‌کند و آن‌ها را مصون می‌دارد.

و نخستین کسی که این قانون را وضع کرده ابوعبدالله حاکم است که از بزرگان و ائمه حدیث بشمار می‌رود و او دانشمندی است که این دانش را تهذیب کرده و محاسن آن را نمودار ساخته است و تألیفات وی در این باره مشهور است: آنگاه پس از وی دیگر پیشوایان حدیث در این دانش بتألیف پرداخته‌اند، و مشهور ترین تألیف متأخران دراین باره کتاب ابوعمر و بن صلاح است که در اوایل قرن هفتم میزیست. و بدنبال وی محی الدین نووی مانند کتاب ابوعمره و تالیفی کرد و همان شیوه او را برگزید. و فن حدیث دارای هدفی شریف است، زیرا این فن عبارت از شناختن قواعدی است که بدانها سنت‌های منقول از صاحب شریعت حفظ می‌شود تامقبول و مردود معین گردد.

و باید دانست که صحابه و تابعاتی که راویان سنت بوده‌اند درشهرهای اسلامی نامی دارند و گروهی از آنان در حجاز و کوفه و بصره و آنگاه برخی در شام و مصر بسر می‌برده‌اند و همه آنان در عصر خویش نامور و مشهور بوده‌اند.

و شیوه مردم حجاز در زنجیره حدیث برتر و درصحت استوارتر از دیگران بوده است، زیرا آنان در شرایط نقل حدیث مانند عدالت و ضبط سختگیری می‌کرده و از قبول گفتارهای راویان گمنام و ناشناس دروی می‌جسته اند]. [۳۶۱]طریقه حجازی پس از سلف امام مالک عالم مدینهسبود و سپس اصحاب او مانند امام ابوعبدالله محمد بن ادریس شافعی. [و ابن وهب و ابن بکیر و قعنبی و محمد ابن حسن و پس از ایشان] [۳۶۲]امام احمد بن حنبل و نظایر ایشان بدین پایگاه نائل آمدند. ودانش شریعت درآغاز کار نقل صرف بود[و در آن بحث و اندیشه و رای و تعمق در قیاس وجودنداشت] که سلف بدان قصد کردند و صحیح آن را جستند تا آن را تکمیل کردند و مالک کتاب الموطا را [به شیوه حجازیان] تدوین کرد و در آن اصول احکام صحیحی را که همه برآنها همرای و متفق بودند بنوشت و آن را برحسب ابواب فقه مرتب کرد. سپس حافظ [۳۶۳] شناسائی طرق احادیث و زنجیره‌های مختلف [حجازی و عراقی و جز اینها] را مورد توجه قرار داد و چه بسا که اسناد حدیث از طرق متعدد و راویان گوناگون می‌باشد [و گاهی در برخی از احادیث طریق و رواوی آن یکی است و در فصول فقه احادیث بر حسب اختلاف معنی‌هائی که مشتمل بر آن‌ها می‌باشند به انواع گوناگون و مکرر آورده میشوند] [۳۶۴]و آنگاه محمد بن اسماعیل بخاری که در عصر خود پیشوای محدثان بود پدید آمد [و دایره روایت را توسعه بخشید] و درمسند خویش بنام صحیح احادیث سنت را بر حسب ابواب هر یک تخریج کرد و کلیه طرق حجازیان و عراقیان و شامیان را نیز درنظر گرفت و براحادیثی اعتماد کرد که بر آن‌ها اجماع شده بود و مورد اختلاف نبودند و یک حدیث را چند باریاد کرد بدینسان که آن را در هر باب بمعنائی که مناسب آن بود می‌آورد وازاین رو احادیث وی [چنانکه اشاره کردیم در ابواب گوناگون برحسب اختلاف معانی آنها] [۳۶۵]تکرار شد و بنابر این کتاب وی مشتمل برهفت هزار و دویست [۳۶۶]حدیث است که سه هزار آن‌ها مکرر می‌باشد و تفاوت طرق و زنجیره‌های هر یک را بطور جداگانه درهر باب آورد. سپس امام مسلم بن حجاج قشیری پدید آمد و مسند صحیح خویش را فراهم آورد ودر نقل احادیثی که برصحت آن‌ها اجماع شده بود همان شیوه بخاری را پیروی کرد، ولی احادیث مکرر را نیاورد و طرق و زنجیره‌های حدیثها را جمع کرد و فصول کتاب را برحسب ابواب و تفسیرهای فقه ترتیب داد و با همه این صحیح بخاری و مسلم جامع نبود ومردم (محدثان) دراین باره مستدر اتی بر آن‌ها افزودند. آنگاه ابو داود سیستانی و ابو عیسی ترمذی و ابوعبدالرحمن نسائی [۳۶۷]مسند‌هائی در سنن مسوع تر از صحیح نوشتند. و بدآنچه در آن شروط عمل فزونی یافته باشد آهنگ کردند: یا از رتبه عالی در اسانید، و آن صحیح است بنا بر معروف و یا از آنکه از حسن و غیره دون آن باشد تا این روش برای سنت و عمل سرمشقی گردد.

این‌هاست مسند‌های مشهور و مورد اعتماد در اسلام که عبارت از امهات کتب حدیث در سنت است.

و هر چند این گونه کتب متعدد باشند، غالبا مطالب آن‌ها به همین امهات راجع می‌شود. و علم حدیث عبارت از شناسائی کلیه این شروط و اصطلاحات است و چه بسا که قسمت ناسخ و منسوخ را جداگانه تألیف می‌کنند و آن را فنی مستقل بشمار می‌آورند همچنین درباره احادیث غریب نیز این شیوه را بکار می‌برند ومحدثان در این قسمت کتب مشهوری تألیف کرده‌اند، گذشته از این‌ها موتلف و مختلف را نیز جداگانه تألیف می‌کنند و عالمان در دانش‌های حدیث کتب بسیار تألیف کرده‌اند و از بزرگان و پیشوایان آنان باید ابوعبدالله حاکم را نام برد که تألیفات وی در این باره مشهور است و او کسی است که این دانش را تهذیب کرده و محاسن آن را نمودار ساخته است.

« [۳۶۸]و مسندهای دیگری نیز به مسندهای پنجگانه یاد کرده ملحق شده است مانند مسند ابو داود طیالسی و بزار و عبدبن حمید و دارمی و ابویعلی موصلی وامام احمد (ابن حنبل) که به قول ابن صلاح به قصد روایت مسند‌ها از صحابه تألیف شده است بی‌آنکه بتوان به آن‌ها استدلال کرد. و از امام احمد روایت شده است که وی به پسرش عبدالله درباره کتاب مسندش گفت: این کتاب مشتمل بر سی و یک هزار حدیث است وحتی گروهی از اصحاب امام احمد گفته‌اند امام احمد مسند را برای ما قرائت کرده و گفته است این کتاب را از میان هفتصد و پنجاه هزار حدیث برگزیده ام و هر یک از احادیث نبوی که مورد اختلاف مسلمانان واقع شده باشد و آن را در این مسند نیابند، چنین حدیثی حجت نخواهد بود.

و این نشان می‌دهد که استدلال بکلیه حدیث‌های مسند او صحیح است و مخالف گفتار ابن الصلاح می‌باشد، و این قسمت را از کتاب مناقب امام احمد تألیف ابن جوزی نقل کردم]. [۳۶۹]و در این روزگار هیچ گونه حدیثی تخریج نمی‌گردد و استدراک آن را برعهده متقدمان گذاشته‌اند، زیرا عادت گواهی می‌دهد که آن پیشوایان بسبب تعداد بیشمار و پیوستگی اعصارشان بیکدیگر و داشتن شایستگی و اجتهاد کسانی نبودند که از سنتی غفلت ورزید یا آن را فرو گذارند تا متأخران بدان آگاه شوند و چنین چیزی از آنان بعید است، بلکه توجه عالمان حدیث در این روزگار به تصحیح امهات نوشته شده و ضبط آن‌ها به روایت از مصنفان آن مبذول می‌شود و همچنین در نسبت اسانید حدیث به مولف و معروض داشتن آن بر شروط و احکامی که در دانش حدیث مقرر است به تحقیق و مطالعه می‌پردازند تا زنجیره‌ها از مبدأ تا پایان بطوراستوار بهم پیوسته شوند. وعالمان امروز در این باره جز در موارد قلیلی از دائره امهات پنجگانه گام بیرون ننهاده و به چیزی افزون تر از آن‌ها توجه نکرده‌اند. اما صحیح بخاری از لحاظ رتبه در برترین پایه‌ها قرار دارد و شرح آن به نظر مردم دشوار آمده و مقصد آن را مغلق یافته‌اند، زیرا خواننده برای درک آن بشناسائی طرق متعدد واطلاع از احوال رجال آن که از اهل حجاز و شام و عراق‌اند و مردم (محدثان) درباره آن‌ها اختلاف کرده‌اند، نیازمند می‌باشد: به همین سبب خواننده در آموختن تراجم آن باید دقت نظر بکار برد، زیرا او ترجمه را شرح می‌دهد و در ضمن آن حدیث را بوسیله سند یا طریقی می‌آورد و آنگاه به ترجمه دیگری می‌پردازد وهمان حدیث را دراینجا هم بعینه می‌آورد، چه حدیث مزبور متضمن معنائی است که آن باب را بدان تفسیر کرده است و همچنین آن را در من چندین ترجمه می‌آورد تا آنکه حدیث در ابواب متفرق بسیاری بر حسب معانی مختلف آن تکرار می‌شود. [و از موارد قابل نظر و تأمل در تراجم بخاری بیان مناسب میان ترجمه‌ها و احادیثی است که در ضمن آن آورده است، چه در بسیاری از این ترجمه‌های احوال مناسب میان آن‌ها و احادیثی که آورده است پوشیده می‌باشد و مردم در بیان آن‌ها گفتگو‌های مفصل کرده‌اند چنانکه در کتاب «الفتن» ذیل بابی که در آن به ترجمه پرداخته گوید:«باب تخریب ذوالسویقتین از حبشه» [۳۷۰]این عدم تناسب روی داده است، وی در این باب قول خدای تعالی را که می‌فرماید: «و هنگامی که خانه کعبه را برای مردمان، محل ثواب و امن گردانییدیم.» [۳۷۱]ذکر کرده و مطلبی بر آن نیفزوده است و وجه مناسب میان این ترجمه وآنچه در باب آمده بر مردم پوشیده شده است. برخی از کسان می‌گویند مصنف، رح، ترجمه‌های احوال را در غلط نویس می‌نوشته و سپس احادیث را بر حسب آنچه برای او میسر شده درهر ترجمه می‌آورده است و پیش از آنکه مطالب مربوط به ترجمه‌ها را تکمیل کند در گذشته است و کتاب وی بهمینسان روایت شده است. واز اصحاب ابن بکار قاضی غرناطه که در واقعه ططریف بسال ۷۴۱ شهید شده و پیوسته صحیح بخاری را تدریس می‌کرده است. شنیدم که وی می‌گفته است منظور بخاری از این ترجمه تفسیر آیه بدین مفهوم بوده است که این امر مشروع است نه مقدر، زیرا اشکال از آنجاپیدا شده که «جعلنا» را به «قدرنا» (یعنی مقدر کردیم) تفسیر کرده‌اند،ولی اگر آن را به «شرعنا» (یعنی مشروع کردیم) تفسیرکنند آنوقت درتخریب ذوالسویقتین خانه کعبه را پوشیدگی وجود نخواهد داشت.

من این گفتار را از شیخمان ابوالبرکات بلفیقی شنیدم که آنر به ابن البکار نسبت می‌داد و از بزرگترین شاگردان او بشمار می‌رفت. [۳۷۲]و کسی که صحیح بخاری را شرح کند و کلیه این نکات را به طور کامل در آن نیاورد حق شرح را ادا نخواهد کرد مانند ابن بطال و ابن مهلب و ابن تین و امثال ایشان.

ومن بسیار از شیوخ کشورمان شنیدم که می‌گفتند شرح کتاب بخاری دینی برعهده امت است و مقصود آنان این بود که هیچیک از عالمان امت اسلام بدین (استواری) و اعتبار شرحی چنانکه باید ننوشته (و دین خود را ادا نکرده است.)

واما صحیح مسلم بسیار مورد توجه عالمان مغرب واقع شده و همه بدان روی آورده و به اجماع آن را بر کتاب بخاری ترجیح داد‌اند. [ابن صلاح گوید: صحیح مسلم از این رو برکتاب بخاری برتری دارد که از جسور زواید کتاب بخاری تهذیب شده است] [۳۷۳]و اخبار ناصحیحی را که بر وفق شرط آن بوده حذف کرده است و بیشتر اینگونه اخبار در ترجمه‌ها آورده شده است. امام مازری از فقهای مالکی شرحی بر صحیح مسلم نوشته و آن را به «المعلم بفواید المسلم» نامیده است. این شرح مشتمل بر زبده ای از دانش حدیث و چندین قسمت از فصول فقه است آنگاه قاضی عیاض پس از مازری آن را تکمیل کرده و به «اکمال المعلم» نامیده است. به دنبال ان دو، محیی الدین نووی بشرح کامل دو کتاب مزبور پرداخته و نکات بسیاری بر آن‌ها افزوده است و شرحی وافی و کامل دو کتاب بوجود آمورده است، و اما شرح کتب سنت‌های دیگر که قسمت عمده مأخذ فقهاست بیشتر در کتب فقه آمده است جز قسمت‌هائی که بدانش حدیث اختصاص دارند که عالمان شرحها و کتب بسیار درباره آن‌ها نوشته و مسائلی از آن‌ها را که در دانش‌های حدیث مورد نیاز می‌باشد بطور کامل شرح کره‌اند از قبیل موضوعات و مسندهائی که مشتمل بر احادیث متداول در سنت می‌باشند. و باید دانست که مراتب احادیث در این دوران همچون صحیح و حسن و ضعیف و معلول و جز این‌ها از هم بازشناخته شده و پیشوایان وکه بدان [۳۷۴]حدیث آن‌ها رامرتب کرده و شناخته‌اند و اکنون طریقی برای تحصیح آنچه در گذشته صحیح تشخیص داده شده باقی نمانده است. و پیشوایان حدیث در روزگارهای پیشین احادیث را به طرق و زنجیره‌های آن‌ها می‌شناختند، چنانکه اگر حدیثی را بدون زنجیره و طریق خود آن روایت می‌کردند در می‌یافتند که بدان تغییر راه یافته است و نظیر چنین امری برای امام محمد بن اسماعیل بخاری روی داده است، چه اوهنگامی که وارد بغداد شد محدثان در صدد آزمایش وی برآمدند و احادیثی را از وی سوال کردند که زنجیره‌های آن‌ها را زیرو رو کرده بودند، بخاری گفت: من از چنین حدیثهائی آگاه نیستم ولی: خبر داد مرا فلان.......... و سپس همه آن احادیث را بروضع صحیح آن‌ها قرائت کرد و هر متنی را به زنجیره آن باز گرداند و بدینسان محدثان بغدا به پیشوایی وی اعتراف کردند.

و نیز باید دانست که روایات ائمه مجتهدان در این باره یکسان نبوده است. برخی دارای روایت بسیار و بعضی اندک بوده‌اند. چنانکه می‌گویند روایت ابوحنیفه به هفده یا در همین حدود (تا پنجاه حدیث) رسیده است و روایاتی که صحت آن‌ها در نزد مالک بثبوت رسیده همان مقداریست که در کتاب الموطا آمده است که سیصد حدیث یا قریب به آن است [۳۷۵]واحمد بن حنبل در مسند خویش سی هزار حدیث [۳۷۶]آورده است و روایت هر یک از آنان بمقداریست که اجتهادشان آنان را به آن اندازه رسانیده است. و گاهی بعضی [از متعصبان کجرو] [۳۷۷]چنین می‌گوین که برخی از پیشوایان در حدیث کم بضاعت بوده‌اند از این رو روایت ایشان اندک بوده است، در صورتیکه چنین عقیده ای درباره پیشوایان بزرگ بهیچرو مورد ندارد.

زیرا شریعت حتما از کتاب (قرآن) وسنت استنباط می‌شود و کسی که در حدیث کم بضاعت باشد و بر او لازم می‌شود که آن را بجوید و روایت کند و در این راه بکوشد وهمواره آماده فراگرفتن آن باشد تا بتواند دین را از اصول صحیح بدست آورد و احکام را از صاحب دین و کسی که از سوی خدا مبلغ آن است فرا گیرد و البته کسانی از پیشوایان کمتر روایت دارند که به سبب برخورد با نکوهشها در این راه وعللی که مایه قدح در طرق حدیث می‌شود روایات کمتری بر می‌گزیند بویژه که در نزد بیشتر محدثین جرح مقدم است، از این رو اجتهاد چنین کسانی را بجایی می‌رساند که از روایت احادیث مشکوک خوداری کنند و هر چه بیشتر احتیاط می‌کنند روایت آنان بسبب ضعف طرق کمتر شود. گذشته از این مردم حجاز از عراقیان روایت حدیث بیشتر دارند، زیرا مدینه جایگاه هجرت و مسکن صحابه است و کسانی از صحابه که بعراق رفته‌اند بیشتر به جهاد مشغول بوده‌اند و امام ابوحنیفه از این رو کمتر روایت داشت که در شروط روایت و نقل و ضعف روایت حدیث یقینی هنگام معارضه آن با فعل نفسی سختگیری می‌کرد و بدین سبب روایت او تقلیل یافت نه زاینرو که روایت حدیث را فرو گذاشت و زینهار که وی بعمد حدیث را ترک گفته باشد، زیرا او از مجتهدان بزرگ درعلم حدیث بود و شیوه او درمیان عالمان (حدیث) مورد اعتماد و تکیه گاه بشمار می‌رفت و نظر وی در رد و قبول اعتبار داشت ولی دیگر محدثان که اکثریت را تشکیل می‌دهند شروط حدیث را وسعت دادند و در نتیجه روایات ایشان افزایش یافت و همه آنان مجتهدند و بحسب اجتهاد خویش عمل می‌کنند. اصحاب ابوحنیفه که پس از وی شروط حدیث را وسعت دادند روایات بسیار داشتند. و طحاوی روایت کرد و حدیث بسیار آورد و مسندی تألیف کرد که از کتب با اهمیت بشمار می‌رود، ولی با همه این باصحیحین (صحیح بخاری و مسلم) برابری نمی‌کند، زیرا چنانکه گفته‌اند شروطی که بخاری و مسلم در کتب خویش بدانها تکیه کرده‌اند مورد اجماع می‌باشد، ولی شروط طحاوی چنان نیست که همه بر آن‌ها همرأی باشند و در آن روایت از کسان گمنان و ناشناخه و جز آن نیز هست و بهمین سبب صحیحین و بلکه کتب معروف سنت‌ها و احادیث بر مسند طحاوی مقدم است، زیرا شرط وی از شروط ایشان مؤخر می‌باشد و از این رو درباره صحیحین گفته‌اند که با جماع آن‌ها را پذیرفته‌اند. بدین سبب که در صحت شروط آن‌ها اجماع کرده‌اند پس خواننده نباید درباره بزرگان دین شک وریب بخود راه دهد (و از اینکه روایت کم دارند اندیشه بد کند) چه آنان شایسته ترین کسانی هستند که سزاست درحقشان ظن جمیل داشته باشیم و خواستار یافتن دلایل صحیح برای آن‌ها باشیم. [۳۷۸][دیگر از دانش‌های حدیث این است که قانون نقد را درباره یکایک احادیث در هر باب و در ترجمه‌های آن‌ها بکار برند چنانکه حافظ ابو عمروبن عبدالبر و ابومحمد بن حزم وقاضی عیاض و محی الدین نووی و ابن العطار پس از عیاض و نووی این شیوه را بگزیده و بسیار از پیشوایان مشرق و مغرب نیز از آنان پیروی کرده‌اند و هرچند آنان هنگام بحث درباره احادیث تنها بقانون مزبور اکتفا نکرده و از اصول دیگری نیز مانند استدراک متون و لغات و اعراب آن‌ها سخن رانده‌اند، ولی گفتگوی ایشان در موضوع زنجیره‌ها از لحاظ فن حدیث جامع تر و مفصل تر است.

این هاست انواع دانش‌های حدیث که در میان پیشوایان عصرهای گذشته متداول بوده است وهم اکنون نیز مورد تحقیق و توجه است، و ایزد راهنمای آدمی بسوی راستی و یاری دهنده وی بر آن است.]

[۳۵۵] ﴿۞مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَايَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَيۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآۗ[البقرة: ۱۰۶] [۳۵۶] در چاپ‌های مصر و بیروت «وینی» نیست. [۳۵۷] از اینجا تا آخر، کاترمر مطالب را در حاشیه آورده است،زیرا عبارات با قسمت دیگری که بهمین مضمون در چاپ‌های مصر و بیروت هست اختلاف فاحشی دارد. [۳۵۸] ظن بمعنی اعتقاد راجح با احتمال نفیض آن است و در تعیین و شک هم بکار می‌رود. (اقرب الموارد) [۳۵۹] مناوله این است که سماع کتاب را بکسی اعطا کنند و بگویند بتو اجازه دادم این کتاب را از من روایت کنی و مجرد اعطای کتاب کافی نیست. (از تعریفات جرجانی) [۳۶۰] تا آخر گیومه مطالبی است ه در متن چاپ پاریس نیست و کاترمر آن‌ها را در حاشیه آورده است و همین مطالب درمتن چاپ پاریس با اختلاف عبارت آمده است ودر چاپ‌های مصر و بیروت نیست و من آنا را در داخل کروشه نقل کردم. نسخه «ینی» در بیشتر موارد با چاپ‌های مصر و بیروت مطابق است. [۳۶۱] «سید» در چاپ (پ) ولی صحیح «سند» است [۳۶۲] در چاپ‌های مصر و بیرون تیست. [۳۶۳] ظاهرا منظور حافظ مزنی است که از شاگردان نووی بوده است. رجوع بطبقات الشافعیه ابوبکر ابن هدایه الله الحسینی ص ۸۷-۸۸ شود [۳۶۴] در چاپ‌های مصر و بیروت چنین است: و گاهی حدیث برحسب اختلاف منی هائی که مشتمل بر آن‌ها می‌باشد در فصول متعدد آورده می‌شود [۳۶۵] درچاپهای مصر و بیروت نیست. [۳۶۶] درمتن چاپ‌های مصر وبیروت «نه هزار» است لیکن محرر درحاشیه نوشته است: نه هزار آن است که در متن آمده ولی برحسب نوشته نووی در شرحی که برصحیح مسلم نوشته است هفت هزار است. [۳۶۷] نسوی (پ) [۳۶۸] مطالب داخل گیومه را کاترما در حاشیه چاپ پاریس آورده و می‌نویسد آنا را از نسخه‌های خطی D ,C که در دسترس وی بوده نقل کرده است. [۳۶۹] در چاپ‌های مصر و بیروت نیست. [۳۷۰] ذوالسویقتین لقب سپاهی که کعبه را خراب خواهد کرد(منتهی الارب). [۳۷۱] ﴿وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَيۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنٗا[البقرة: ۱۲۵]. [۳۷۲] در چاپ‌های مصر و بیروت نیست [۳۷۳] در چاپ‌های مصر بیروت نیست. [۳۷۴] ناقدان [۳۷۵] در شرح زرقانی بر الموطا اقوال عده احادث آن بدینسان حکایت شده است. الف – پانصد ب – هفصد ع ح – هزار و اندی، د – ششصد و شصت و شش، ولی در آن قولی که با رقم این نسخه تطبیق شود وجود ندارد (نصیر هورینی). [۳۷۶] پنجاه هزار: (ک) چهل هزار (C,D) نسخ خطی دسلان. [۳۷۷] از «ینی» [۳۷۸] در چاپ‌های مصرو بیروت در اینجا فصل بدینسان پایان می‌یابد: و خدا سبحانه و تعالی بآنجه در حقایق امور هست داناتر است. و پایان فصل در نسخه خطی «ینی جامع» چنین است: و خدا راهنمای براستی و یاریگر بدانست. ولی در چاپ پاریس قریب نیم صفحه دیگر هست که ترجمه آن را در داخل کروشه آوردم