فصل سوم: در آينه خدمتگزاري از طرق معاش طبيعي
باید دانست که سلطان ناگزیر است برای اداره همه امور کشور و پادشاهی که در صدد آن هست، خدمتگزارانی برگزیند از قبیل سپاهی وشرطی (پاسبان) و کاتب (نویسنده) و درباره هر یک از امور مزبور بکسانی اعتماد و اکتفا کند که به توانایی آنها آگاه باشد ارزاق ایشان را از خزانه خود متکفل شود
و کلیه این گونه مشاغل در ضمن امارات ومعاش آن مندرج است زیرا برهمه آنان حکم امارت جاریست و دستگاه عظیم پادشاهی بمنزله سرچشمه ایست که آنها جویبارهای آنند. واما خدمتگزاریهائی که بجز این هاست یعنی مربوط بدستگاه دولت و پادشاهی نیست از آنجا پیدا میشود که بیشتر توانگران از فراهم آوردن نیازمندیهای خود بتن خویش دوری میجویند یا از آن عاجزند از این رو که در مهد نازو نعمت وتجمل پرورش یافتهاند بدین سبب دیگری را بر میگزینند که این امر را بر عهده گیرد و در برابر آن بوی مزدی از ثروت خویش میپردازند و این شیوه بر حسب مردانگی طبیعی انسان خوی ناپسند یست، زیرا تکیه کردن و اعتماد بهر کسی نشانه ناتوانی انسان است و گذشته از این برمقرریها ومخارج شخص میافزاید و نشانه عجز و نامردی است که در شیوههای مردانگی شایسته است از آنهابپرهیزیم. ولی چیزیکه هست عادات و رسوم بر طبایع آدمی غلبه میکند و در حقیقت انسان فرزند عادات خویش میباشد نه فرزند خاندان و نسبش. با همه اینها خدمتگزاری که شایستگی خدمتگزاری داشته باشد بتوان بتوانائی و بینیازی وی اعتمد کرد در حکم کیمیا میباشد، زیرا چنین خدمتگزاری که عهده دار امور کسی بشود از چهار حالت بیرون نیست:
یا هم بر کار خود تواناست و هم شایسته اطمینان واعتماد است، و یا برعکس نه بر کار خود تواناست ونه میتوان بوی اعتماد کرد، ویا فقط در یکی از دوحالت مزبور شایستگی دارد یعنی یا برکار خود تواناست ولی قابل اعتماد نیست، یا قابل اطمینان هست ولی در کار توانائی ندارد. اما حالت تخستین یعنی کسی را که هم بر کار تواناست و هم قابل اعتماد است، هیچکس بهیچرو نمیتواند استخدام کند زیرا او بعلت داشتن دو صفت مزبور خود را از خدمتگزاری صاحبان مراتب پست بینیاز میبیند و مزد خدمت چنین کسانی را حقیر و اندک میشمرد چه او بر کارهائی بالاتر و بزرگتر از اینها توانائی دارد واز این رو بجز امرای با نفوذ و خداوندان جاه و جلال دیگری چنین کسی را استخدام نمیکند زیرا همه کس بجاه و جلال نیازمند ند.
و اما گروه دوم یعنی کسانی که نه بر کار توانا هستند و نه قابل اطمیناناند، چنین مردمی را هیچ خردمندی بکار نمیگیرد زیرا آنها از هر دو راه بمخدوم خود ستم میکنند، از سوئی بعلت عدم توانائی بر کار موجب خرابی کار میشوند و از سوی دیگر از طریق خیانت ثروت او را میرباید و در هرحال و بال گردن روساء گار خود میباشد و بنابر این هیچکس در استخدام دو گروه یاد کرده طمع نمیبندند. و دو گروه دیگر بیش باقی نمیماند: قابل اعتمادی که بر کار توانا نیست و توانائی که شایسته اعتماد نمیباشد، و مردم در ترجیح دادن یکی از این دو گروه بر دیگری به دو دسته تقسیم میشوند و هر یک از دو ترجیح را وجهی است ولی شخص توانا هرچند قابل اعتماد هم نباشد بر دیگری ترجیح دارد زیرا بوی میتوان مطمئن بود که چیزی تضیع نمیکند (واز این راه زیان نمیرساند) و هم ممکن است بقدر امکان مراقبت کرد که بخیانت دست نیازد، لیکن آدم تضییع کننده هرچند قابل اعتماد هم باشد زیان او از رهگذر تضییع بیش از سود اوست. پس باید این نکات را دانست و آنها را در استخدام کسان بمنزله قانونی بکار برد، و خدا برآنچه بخواهد تواناست. [۱۴۶]
[۱۴۶] خر فصل در چاپهای مصر و بیروت چنین است: «و خدا سبحانه وتعالی برهر چیزی تواناست». و در (ینی) مطابق این متن است.