ابوبکر صدیق رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه اول

فهرست کتاب

جلوه‌هایی از پایبندی ابوبکرسبه رهنمودها و اوامر رسول‌خدا جدر اعزام لشکر اسامهس

جلوه‌هایی از پایبندی ابوبکرسبه رهنمودها و اوامر رسول‌خدا جدر اعزام لشکر اسامهس

۱- مسلمانان با توجه به شرایط سخت آن برهه، از ابوبکرسخواستند تا لشکر اسامهسرا گسیل ندارد. اما ابوبکر صدیقسآن گفته‌ی تاریخی و ماندگارش را فرمود که: «اگر بدانم که کسی جز من در مدینه نمی‌ماند و سگ‌ها و گرگ‌ها مرا می‌درند، باز هم لشکر اسامهسرا آن‌گونه که رسول‌خدا جفرمان داده‌اند، اعزام می‌کنم.» [۶۴۷]

۲- اسامهسبا نظرداشت شرایط آن موقع و هراس از اینکه قبایل مرتد، به مدینه حمله‌ور شوند، از ابوبکر صدیقساجازه خواست تا به همراه لشکر از اردوگاهش به مدینه بازگردد. اما ابوبکر صدیقساعلام کرد که برای اعزام لشکر تصمیم قطعی گرفته و چنین فرمود: «اگر سگ‌ها و گرگ‌ها، بخواهند مرا بدرند، کاری را که رسول‌خدا جمقرر کرده‌اند،‌ تغییر نخواهم داد.» [۶۴۸]موضع ابوبکر صدیقسشرح عملی این آیه بود که: ﴿ وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا٣٦ [الأحزاب: ۳۶]

یعنی: «هیچ زن و مرد مؤمنی در کاری که خدا و رسولش، مقرر کرده باشند، اختیاری از خود ندارند (و باید تابع حکم خدا و رسول باشند). هر کس، از دستور خدا و پیامبرش سرپیچی کند، قطعاً به گمراهی آشکاری گرفتار می‌گردد».

۳- عمر فاروقسبنا به درخواست انصارشاز ابوبکر صدیقسدرخواست کرد تا فردی مسن‌تر از اسامهسرا فرمانده‌ی لشکر کند؛ اما ابوبکر صدیقساز اینکه عمرسبه خود جرأت داده تا حامل چنین پیامی باشد، به شدت ناراحت شد و فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند؛ رسول‌خدا جاسامهسرا به فرماندهی لشکر منصوب کرده‌اند و تو از من می‌خواهی که او را عزل کنم؟!»

۴- ابوبکر صدیقسبه هنگام بدرقه‌ی اسامهسو لشکر، به پیامبر بزرگوار جاقتدا کرد. رسول‌خدا جهنگامی که معاذ بن جبلسرا به یمن فرستادند، در حالی او را بدرقه کردند که معاذسسوار اسب بود و رسول‌خدا جپیاده؛ ابوبکر صدیقسنیز اسامهسرا پیاده و در حالی بدرقه کرد که اسامهسسوار اسب بود. [۶۴۹]امام احمد/چنین روایت کرده است: رسول‌خدا جمعاذ بن جبلسرا به یمن فرستادند؛ معاذسهنگام حرکت به سوی یمن، سوار اسب بود و رسول‌خدا جاو را پیاده، بدرقه و نصیحت می‌کردند. شیخ احمد البنا در شرح این روایت می‌گوید: ابوبکر صدیقسبا پای پیاده، اسامهسرا که جوان و کم‌سن بود، بدرقه کرد. رسول‌خدا جپیش از وفاتشان، اسامهسرا به فرماندهی لشکر منصوب کردند؛ رسول‌خدا جوفات نمودند و لشکر اسامهسپس از وفات آن حضرت جحرکت کرد؛ ابوبکر صدیقسبا اقتدا به رسول‌خدا جکه معاذ بن جبلسرا پیاده بدرقه کردند، اسامهسرا پیاده بدرقه نمود و اسامهس، در آن وقت بر اسب سوار بود. [۶۵۰]

۵- جلوه‌ی دیگر اقتدای ابوبکر صدیقسبه رسول خدا ج، این است که او هنگام بدرقه‌ی لشکر اسلام، برابر سنت و عمل رسول‌خدا جلشکریان را نصیحت نمود. رسول‌خدا جمعمولاً هنگام خداحافظی با مجاهدان، آن‌ها را به برخی از امور سفارش می‌کردند. بیش‌تر سفارش‌های ابوبکر صدیقسبه مجاهدان، برگرفته از فرموده‌های رسول‌خدا جبه لشکریان بود. [۶۵۱]علاوه بر این ابوبکر صدیقسفرمانده‌ی لشکر (اسامهس) را نیز به انجام اوامر رسول‌خدا جسفارش کرد و به او تأکید نمود که در انجام دستورات رسول‌خدا جکوتاهی نکند. [۶۵۲]ابوبکر صدیقسدر این‌باره به اسامهسچنین فرمود: «آن‌چه را رسول‌خدا جبه تو دستور داده‌اند، انجام بده؛ از قضاعه شروع کن و سپس به آبل برو. نسبت به هیچ یک از اوامر رسول‌خدا جکوتاهی نکن….» [۶۵۳]صحابهشنیز دستور ابوبکر صدیقسرا پذیرفتند و بدین‌گونه فرمان رسول‌خدا جانجام شد. خدای متعال، سینه‌هایشان را برای پذیرش حق گشود و توفیقشان داد تا برای اجرای فرمان رسول‌خدا جتمام تلاش و توان خود را بکار گیرند. پیامد اجرای فرمان رسول اکرم جاین شد که خدای متعال، لشکر اسلام را نصرت نمود؛ غنایم زیادی نصیبشان کرد؛ ترس و هیبتشان را در دل کفار افکند و آنان را از کید و شر دشمنان، مصون و محفوظ داشت. [۶۵۴]

توماس آرنولد، درباره‌ی گسیل لشکر اسامهسچنین گفته است: ابوبکر(س) لشکری را که محمد (ج) به قصد اعزام به سوی شام آماده کرده بود، پس از وفات پیامبر گسیل کرد؛ در آن موقعیت برخی از مسلمانان به سبب وضع بغرنج و خطرناک آن زمان، مخالف اعزام لشکر اسامه بودند. ابوبکر، آنان را با این سخن ساکت کرد که: «اگر بدانم که کسی جز من در مدینه نمی‌ماند و سگ‌ها و گرگ‌ها مرا می‌درند، باز هم لشکر اسامهسرا آن‌گونه که رسول‌خدا جفرمان داده‌اند، گسیل می‌کنم.» [۶۵۵]اعزام آن لشکر، نخستین حرکت از مجموعه حملاتی بود که عرب‌ها، سوریه، فارس و شمال آفریقا را فتح کردند و حکومت قدرتمند آن روز ایران را از بین بردند و بسیاری از بهترین مناطق زیر سلطه‌ی امپراطوری روم را فتح کردند. [۶۵۶]

خلاصه‌ اینکه خدای متعال، نصرت و پیروزی این امت را مشروط به اتباع و پیروی کامل از رسول‌خدا جقرار داده است؛ هر کس، از رسول‌خدا جپیروی نماید، نصرت و قدرت می‌یابد و هر کس، از رسول‌خدا جنافرمانی کند، خوار و ذلیل می‌گردد. بنابراین چگونگی حیات و زندگانی این امت، در میزان فرمان‌پذیریش از خدای متعال و پیروی از رسول‌خدا جتفسیر می‌شود. [۶۵۷]

ج) مرجع حل اختلاف درمیان مؤمنان، کتاب و سنت است. بروز اختلاف در پاره‌ای از موارد درمیان مؤمنان، امری عادی و گریزناپذیر است. در مورد گسیل لشکر اسامهساین اختلاف نظر درمیان صحابهشبه وجود آمد که آیا در آن شرایط بغرنج و بحرانی، لشکر اسامهساعزام شود یا نه؟ در مورد فرماندهی شخص اسامهسبگومگوهایی صورت گرفت؛ اما این اختلاف نظرها به کشاکش و درگیری یا بغض و کینه‌توزی نسبت به یکدیگر نینجامید و هیچ کس، پس از روشن شدن نظر اشتباهش، خودسری نکرد. [۶۵۸]ابوبکر صدیقسدر آن موقع، برای حل و فصل اختلاف به فرمان رسول‌خدا جدر مورد اعزام لشکر اسامهسمراجعه کرد و این نکته را روشن نمود که با دگرگونی اوضاع و احوال، باز هم از اجرای فرمان رسول‌خدا جغفلت و کوتاهی نمی‌کند. صحابهشنیز پس از توضیح و روشن‌گری ابوبکرسپذیرفتند تا مطابق فرمان صریح رسول‌خدا جلشکر اسامهساعزام شود؛ باید دانست که در صورت وجود نص و حکم صریح، اکثریت قول و نظر، هیچ اعتباری ندارد و بدین سبب نیز صحابه در برابر فرمان صریح رسول‌خدا جدرباره‌ی لشکر اسامهسپس از روشن‌گری ابوبکر صدیقسگردن نهادند. آنان، پیش از روشن‌گری ابوبکرسدلیل می‌آوردند که قبایل عرب، شوریده‌اند و اعزام لشکر اسامهسباعث پراکندگی توان و قدرت مسلمانان می‌شود. [۶۵۹]نظر افرادی چون صحابه که برگزیده‌ترین بندگان خدا پس از انبیا بودند، مورد قبول ابوبکر صدیقسقرار نگرفت. بلکه ابوبکرسبرایشان روشن کرد که فرمان رسول‌خدا جاز تمام نظرات و پیشنهادها، مهم‌تر و البته انجامش، واجب‌تر است. لزوم مراجعه به نصوص کتاب و سنت برای حل و فصل موارد اختلافی، در جریان وفات رسول‌خدا جنیز کاملاً هویدا است؛ عده‌ی زیادی از صحابه و از جمله عمرسمی‌پنداشتند که رسول‌خدا جوفات نکرده‌اند و اندکی نیز از جمله ابوبکر صدیقسباور داشتند که رسول‌خدا جوفات نموده‌اند. می‌دانیم که در آن موقیت ابوبکر صدیقسبا مراجعه به نص قرآن، این فهم نادرست را که رسول‌خدا جنمرده‌اند، روشن و برطرف کرد. [۶۶۰]حافظ ابن‌حجر/ضمن بررسی ماجرای وفات رسول‌خدا جمی‌گوید: «از آنچه پس از وفات رسول اکرم جروی داد، چنین معلوم می‌شود که در مباحث اجتهادی و مشورتی، این طور نیست که اکثریت، حتماً به نظریه‌ی راست و درستی دست می‌یابند و یا نظری که موافقان کم‌تری دارد، نادرست است؛ بر همین مبنا، اکثریت آرا، شرط اساسی در نتیجه‌گیری و ترجیح یک نظر نیست.» [۶۶۱]خلاصه اینکه بر اساس ماجرای گسیل لشکر اسامهسکثرت یک نظریه، نشانه‌ی درستی آن نمی‌باشد. [۶۶۲]البته از این داستان، این نکته هم معلوم می‌شود که صحابهشدر برابر حق، تسلیم بودند و به همین سبب نیز در برابر روشن‌گری ابوبکرسکه اصل اعزام لشکر و فرماندهی اسامهسرا بر مبنای فرموده‌های رسول‌خدا جتبیین نمود،گردن‌نهادند. [۶۶۳]

د) به‌هم‌پیوستگی دعوت و عمل و جایگاه جوانان در پهنه‌ی فعالیت‌های دینی، نکته‌ی آموزنده‌ی دیگری است که از ماجرای اعزام لشکر اسامهسدر زمان خلافت ابوبکر صدیقسروشن می‌شود. بازخوانی این ماجرا، نشان می‌دهد که ابوبکر صدیقستنها به اجرای فرمان رسول‌خدا جو ابقای اسامهسدر پست فرماندهی بسنده نکرد و بلکه به دلایل زیر، به طور عملی نیز حکم فرماندهی اسامهسرا برابر فرمان رسول‌خدا جرسمیت بخشید:

۱- ابوبکرسکه بیش از شصت سال از عمرش را پشت سر گذاشته بود، اسامه‌ی هجده یا بیست‌ساله را با پای پیاده، در حالی بدرقه کرد که اسامهسسوار اسب بود. گرچه اسامهساز ابوبکر خواست تا سوار اسب شود و یا حداقل به او اجازه دهد تا پیاده شود، اما ابوبکر صدیقسهم‌چنان با پای پیاده، اسامهسو لشکر تحت فرماندهیش را بدرقه نمود تا به طور عملی، به فرماندهی اسامهسبر لشکر رسمیت ببخشد و با عمل خود به لشکریان بفهماند که: به منِ ابوبکر نگاه کنید که خلیفه‌ی رسول‌خدا جهستم و باز هم به نشان احترام اسامهسو تأیید فرماندهیش با پای پیاده، او را بدرقه می‌کنم تا شما به خود آیید که چگونه جرأت کردید، بر امارت کسی خرده بگیرید که از سوی رسول‌خدا جبدین منصب گماشته شده است؟! [۶۶۴]

۲- با آنکه ابوبکرسدر آن شرایط به کسی چون عمرسنیازمند بود تا در اداره‌ی امور، دست‌یارش باشد، باز هم به اسامهسدستور نمی‌دهد که عمرسرا در مدینه بگذارد و به همراه لشکر نبرد؛ بلکه از اسامهساجازه می‌خواهد که به صلاح‌دید خود، عمرسرا در مدینه بگذارد تا در اداره‌ی امور، به خلیفه کمک کند. بی‌گمان این درخواست ابوبکرساز اسامهس، رسمیت بخشیدن عملی به فرماندهی اسامهسبود و درسی برای لشکریان که تابع و فرمان‌بردار امیر لشکر باشند.

ابوبکر صدیقسدعوت و عمل را با هم درآمیخت و این، همان چیزی است که اسلام به آن دستور داده است. خدای متعال در قرآن کریم، کسانی را که به نیکوکاری فرامی‌خوانند و خود را از یاد می‌برند، توبیخ نموده و فرموده است: ﴿ ۞أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَكُمۡ وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٤٤ [البقرة: ۴۴]

یعنی: «آیا مردم را به نیکوکاری فرمان می‌دهید و خود را فراموش می‌کنید؟ در حالی که شما کتاب می‌خوانید (و در آن تهدید و وعید الهی را در مورد آنکه گفتار و کردارش مخالف باشد، می‌بینید.) پس آیا نمی‌اندیشید (و از این رویه‌ی زشت دست برنمی‌دارید)؟».

از این ماجرا، جایگاه والای جوانان در خدمت به اسلام و فعالیت‌های دینی نمایان می‌گردد. رسول‌خدا جاسامه‌ی جوان را به فرماندهی لشکری گماشتند که برای رویارویی با ابرقدرت آن روز عازم شام بود و ابوبکر صدیقسنیز به‌رغم انتقاد و مخالفت عده‌ی زیادی، فرماندهی اسامهسرا بر لشکر، رسمی دانست. به هر حال لشکر اسلام، تحت فرماندهی امیر جوان (اسامه بن زیدس) عازم شد و پس از مدتی با پیروزی و غنایم زیادی بازگشت. بازنگری این ماجرا، جایگاه والا و ارزشمند جوانان را در عرصه‌های دینی روشن‌می‌سازد و بلکه بازبینی تاریخ دعوت اسلامی، بیان‌گر این نکته می‌باشد که در دو دوران مکی و مدنی، دلایل و شواهد زیادی وجود دارد که بر نقش مهم جوانان در خدمت به قرآن و سنت، اداره‌ی امور حکومتی، مشارکت در جهاد و دعوت الی الله دلالت می‌کند. [۶۶۵]

هـ) جلوه‌های زیبا و تابنده‌ی آداب جهاد اسلامی، در نصیحت ابوبکر صدیقسبه مجاهدان کاملاً نمودار است. ابوبکر صدیقسبه هنگام بدرقه‌ی سپاه اسلام، همانند رسول‌خدا جفرمانده‌ی لشکر و سپاهیان را به پاره‌ای از امور سفارش نمود. با بررسی نکاتی که ابوبکرسبه سپاهیان سفارش کرد، می‌توان به اهداف جنگ‌های مسلمانان پی‌برد که چیزی جز دعوت به اسلام نیست. وقتی که مردم، لشکری این‌‌چنینی را بینند، با میل و رغبت خود مسلمان می‌شوند؛ چراکه:

۱- لشکر اسلام، بر خلاف جنگ‌جویان چپاول‌گر، ثروت و دارایی مردم را به یغما نمی‌برد؛ پایبند پیمان‌ها است و عهدشکن نیست.

۲- لشکر اسلام، حقوق انسان را رعایت می‌کند و حتی اجساد کشته‌های دشمن را محترم‌می‌شمارد و جایز نمی‌داند که اجساد، مثله شوند. سپاهیان اسلام، وظیفه دارند کاری به کودکان دشمن نداشته باشند و بلکه نسبت به‌ آنان مهر ورزند؛ با پیران و ناتوانان دشمن، محترمانه برخورد بکنند و حرمت و آبروی زنان دشمن را پاس بدارند.

۳- وقتی مردم ببینند که لشکر اسلام، ثروت‌ها و زیرساخت‌های اقتصادی سرزمین‌های زیر سلطه‌اش را نابود نمی‌کند و درختان، مزارع و کشتزارها را به‌ آتش نمی‌کشد، درمی‌یابند که جهاد اسلامی، خواهان قلدرگری نیست و بلکه منادی عزت و پیام‌آور عدالت و حفظ ارزش‌های انسانی است و به همین خاطر نیز در برابر خوبی‌های اسلام و جهاد اسلامی تسلیم می‌شوند.

۴- لشکر اسلام، گذشته از آنکه حقوق انسان‌ها را ارج می‌نهد و به مزارع و کشتزارها آسیبی نمی‌رساند، از نابود کردن حیوانات نیز در جریان جنگ برحذر می‌دارد و از کشتن آن‌ها جز برای خوردن منع می‌کند. اینک این پرسش مطرح می‌شود که آیا جنگ‌افروزان کافر، به چنین ارزش‌هایی پایبند هستند؟ و آیا غیر از این است که پیامد جنگ‌هایی که از سوی کفار ایجاد شده، چیزی جز تباهی و نابودی ملت‌ها نبوده‌ است؟ به عنوان مثال به پیامد اشغال‌گری شوروی در افغانستان بنگرید یا به جنایاتی که صرب‌ها در بوسنی مرتکب شدند، توجه کنید؛ جنایت‌های هندوها بر ضد مسلمانان کشمیر نیز بر کسی پوشیده نیست؛ وضع کنونی چچن، افغانستان و عراق نیز مشخص است؛ تروریسم دولتی اسرائیل را هم که در مورد فلسطین بررسی کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که فرق بزرگ و زیادی میان جنگ‌افروزی ملحدان بی‌دین و جهاد مبارزان مسلمان وجود دارد.

۵- لشکر اسلام به عقاید و باورهای ادیان گذشته نگاهی احترام‌آمیز دارد و به همین سبب است که به راهبانی که در صومعه‌ها عزلت گرفته‌اند، کاری ندارد.. آری، این، دعوت عملی اسلام است که نشان عدالت و آزادی در اسلام می‌باشد؛ اسلام، رویاروی کسانی قرار می‌گیرد که در زمین، فساد و تباهی راه می‌اندازند و سزای آنان را که به جنگ حق می‌روند، مرگ و نابودی می‌داند تا مایه‌ی عبرت دیگران شوند.

آن‌چه ابوبکر صدیقسبه مجاهدان لشکر اسامهسگفت، بیان و سفارشی معمولی نبود که توسط خلیفه‌ ایراد شود و بس؛ بلکه سخنان ابوبکرس، اصولی کاربردی بود که در دوران خلافت آن بزرگوار و بلکه پس از آن نیز دارای کاربست بوده و همواره مورد توجه مجاهدان راستین در تمام زمان‌ها قرار گرفته است.

و) آثار و پیامدهای اعزام لشکر اسامهساز دیگر مواردی است که در بحث گسیل آن لشکر از سوی ابوبکر صدیقسدرخور توجه و بررسی می‌باشد. لشکر اسامهسپس از آنکه ترس و دلهره‌ی زیادی درمیان رومیان انداخت، پیروزمندانه و باغنایم زیادی به مدینه بازگشت. هرقل، فرماندهان نظامی خود را در حمص جمع کرد و به آنان گفت: «این، همان چیزی است که قبلاً به شما هشدار دادم و شما قبول نکردید! نتیجه‌اش این شد که عرب‌ها، مسیری یک‌ماهه را پیمودند و وضع شما را دگرگون کردند.» برادر هرقل پیشنهاد کرد تا سپاهیانی را برای مرزبانی به بلقاء بفرستند. این پیشنهاد، پذیرفته شد و مرزبانان در بلقاء مستقر شدند تا اینکه سپاهیان اسلام، در زمان خلافت ابوبکر و عمرببه سوی شام روان شدند. رومیان، مبهوت و شگفت‌زده گفتند: «این‌ها دیگر چه هستند؟! با وجودی که سرورشان مرده، باز هم یک‌پارچه‌اند و به سرزمن ما حمله می‌کنند!» [۶۶۶]قبایل عرب نیز از قدرت مسلمانان متحیر و مبهوت شده و در هراس افتادند. [۶۶۷]زمانی که لشکر اسامهسبه مدینه بازگشت، ابوبکر صدیقسبه همراه بزرگان مهاجرین و انصار و مردم مدینه، شادمان و مسرور از پیروزی لشکر اسلام، به استقبال مجاهدان رفتند. اسامهسوارد مدینه شد، به مسجدالنبی جرفت و برای شکر و سپاس از خدای متعال نماز گزارد. پیامد پیروزی لشکر اسامهسبر زندگانی مسلمانان و حتی عرب‌هایی که در فکر شورش بر ضد مسلمانان بودند و همچنین رومیان هم‌مرز با شبه‌جزیره‌ی عربستان، بسی گسترده و بلکه حیاتی بود. آثار و پیامدهایی که پیروزی لشکر اسامهسبه دنبال داشت، فراتر و بیش‌تر از مانور قدرتی آنان بود و باعث شد تا مرتدینی که در فکر ستیز با مسلمانان بودند، دست از خیزش و آشوب بر ضد اسلام بردارند و توان و قدرتشان، از هیبت اسلام درهم‌بشکند و مجبور شوند با مسلمانان، کنار آیند و صلح کنند. به هر حال، اعزام لشکر اسامهسکار خودش را کرد و اثرش را پیش از آنکه مجاهدان از جنگ بازگشته، سلاح‌هایشان را به زمین بگذارند، نشان داد و در دل مرتدین و کفار هراس انداخت. [۶۶۸]آری بدون تردید اعزام لشکر اسامهسپیامدهای زیادی برای مسلمانان به دنبال داشت؛ جبهه‌ی مرتدان در شمال شبه‌جزیره‌ی عرب، ضعیف‌ترین جبهه‌ی پیش روی مسلمانان به شمار می‌رفت و این، از نتایج و آثار لشکر اسامهسبود که باعث شد تا شکست جبهه‌ی شمال برای مسلمانان، آسان‌تر از شکست دشمنان در عراق باشد. اعزام لشکر اسامهسو پیامدهای مثبت آن، نشان می‌دهد که ابوبکر صدیقسآگاهی و توانایی بیش‌تری از دیگران برای حل و فصل بحران‌ها داشته است. [۶۶۹]

[۶۴۷] تاریخ طبری (۴/۴۵) [۶۴۸] تاریخ طبری (۴/۴۶) [۶۴۹] قصة بعث أبی‌بکر جیش أسامة، ص۳۰و۳۱ [۶۵۰] بلوغ الأمانی (۲۱/۲۱۵) [۶۵۱] قصة بعث أبی‌بکر جیش أسامة، ص۳۲ [۶۵۲] همان مرجع [۶۵۳] تاریخ طبری (۴/۴۷) [۶۵۴] قصة بعث أبی‌بکر جیش أسامة، ص۳۶ [۶۵۵] الدعوة إلی الإسلام، ص۶۳ [۶۵۶] مرجع سابق [۶۵۷] قصة بعث أبی‌بکر جیش أسامة، ص۳۹ [۶۵۸] همان مرجع، ص۴۷و۴۸ [۶۵۹] تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۰۰ [۶۶۰] مرجع سابق، ص۴۴ [۶۶۱] فتح الباری (۸/۱۴۶) [۶۶۲] قصة بعث أبی‌بکر جیش أسامة، ص۴۶ [۶۶۳] مرجع سابق، ص۵۲ [۶۶۴] قصة بعث أبی‌بکر جیش أسامة، ص۶۶ [۶۶۵] مرجع سابق، ص۷۰ [۶۶۶] تهذیب ابن‌عساکر (۱/۱۲۵)؛ تاریخ ابن‌عساکر (۱/۴۳۹) [۶۶۷] تاریخ الدعوة إلی الإسلام، ص۲۷۰ [۶۶۸] عبقریة الصدیق، ص۹۵ [۶۶۹] حرکة الردة، نوشته‌ی دکتر علی عتوم، ص۱۶۸