ابوبکر صدیق رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه اول

فهرست کتاب

آغاز بیماری رسول‌خدا ج

آغاز بیماری رسول‌خدا ج

رسول‌خدا جپس از بازگشت از حج وداع در ماه ذی‌الحجه، مانده‌ی آن ماه و ماه‌های محرم و صفر سال یازدهم [۳۱۹]هجری را در مدینه گذراندند و در این مدت لشکری از عموم مسلمانان و از جمله مهاجرین و انصار به قصد بلقاء و فلسطین به فرماندهی اسامه بن زیدسکه هجده ساله بود، فراهم آوردند. برخی فرماندهی اسامهسرا بر لشکری که در آن مهاجران و انصار حضور داشتند، از آن جهت که اسامهسغلام‌زاده و کم‌سن و سال بود، نادرست می‌پنداشتند که اعتراضشان مورد قبول رسول‌خدا جقرار نگرفت. [۳۲۰]رسول اکرم جدر پاسخ این اعتراض فرمودند: «إِنْ تَطْعَنُوا فِی إِمَارَتِهِ فَقَدْ طَعَنْتُمْ فِی إِمَارَةِ أَبِیهِ مِنْ قَبْلِهِ، وَایْمُ اللَّهِ لَقَدْ كَانَ خَلِیقًا لِلْإِمَارَةِ، وَإِنْ كَانَ مِنْ أَحَبِّ النَّاسِ إِلَیَّ، وَإِنَّ هَذَا لَمِنْ أَحَبِّ النَّاسِ إِلَیَّ بَعْدَهُ» [۳۲۱]یعنی: «تنها در مورد امارت اسامهساعتراض نمی‌کنند، بلکه در مورد امارت پدرش نیز خرده می‌گرفتند؛ به خدا سوگند که پدر اسامهسشایسته‌ی فرماندهی بود [۳۲۲]و از محبوب‌ترین مردم در نزد من؛ این فرزندش نیز پس از او در نزد من از محبوب‌ترین مردم است.» زمانی که مردم در حال آماده شدن برای جهاد در لشکر اسامهسبودند، بیماری رسول‌خدا جآغاز شد. در فاصله‌ی بیماری آن حضرت جو وفاتشان هر یک از این مسایل روی داد: * رفتن پیامبر جبه احد واستغفار برای شهدای آن و نماز بر آنان. [۳۲۳]* اجازه خواستن آن حضرت جاز همسرانش که دوره‌ی بیماریش را در خانه‌ی عایشهلسپری کند و شدت‌گرفتن بیماری ایشان. [۳۲۴]* وصیت رسول‌خدا جمبنی بر بیرون کردن مشرکان از جزیرة العرب. [۳۲۵]* زنهار و برحذرداشتن از اینکه بر قبر آن حضرت جسجده شود یا آن را مسجد کنند. [۳۲۶]* وصیت رسول‌خدا جمبنی بر داشتن حُسن ظن به خدای متعال [۳۲۷]* سفارش رسول‌خدا جدر مورد پایبندی بر نماز و رعایت حقوق غلامان و زیردستان [۳۲۸]* بیان این نکته که مژده‌های نبوت (بشارت‌هایی که از طریق وحی به پیامبر و پس از آن توسط پیامبر به مردم ابلاغ می‌شود)، پایان می‌یابد و تنها خواب‌های نیک و صادق به جا می‌ماند. [۳۲۹]* سفارش رسول‌خدا جدر مورد احترام و نکوداشت انصارش [۳۳۰]* رسول اکرم جدر دوران بیماری خویش خطبه‌ای بدین مضمون ایراد فرمودندکه: «إِنَّ اللَّهَ خَیَّرَ عَبْدًا بَیْنَ الدُّنْیَا وَبَیْنَ مَا عِنْدَهُ فَاخْتَارَ مَا عِنْدَ اللَّهِ»یعنی: «خداوند متعال، بنده‌ای را در میان دنیا و آنچه نزد خداست، مخیر فرموده وآن بنده نیز آنچه را که در نزد خداست، انتخاب نموده است.» ابوبکرسبا شنیدن این سخنان رسول‌خدا جگریست؛ ابوسعید خدریسمی‌گوید: ما از این تعجب کردیم که چرا ابوبکرسبا شنیدن فرموده‌ی رسول‌خدا جگریست؟! اما ابوبکرساز همه‌ی ما داناتر بود و (منظور رسول‌خدا جرا درک کرد و دانست که آن بنده‌ی مخیر، خودِ آن حضرت جمی‌باشند.)؛ رسول اکرم جفرمودند: «إِنَّ أَمَنَّ النَّاسِ عَلَیَّ فِی صُحْبَتِهِ وَمَالِهِ أَبُو بَكْرٍ، وَلَوْ كُنْتُ مُتَّخِذًا مِنَ النَّاسِ خَلِیلًا غَیْرَ رَبِّی لَاتَّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ، وَلَكِنْ أُخُوَّةُ الإِسْلاَمِ وَمَوَدَّتُهُ، لاَ یَبْقَیَنَّ فِی المَسْجِدِ بَابٌ إِلَّا سُدَّ، إِلَّا بَابُ أَبِی بَكْرٍ» [۳۳۱]یعنی: «آن‌که بیش از همه‌ی مردم مرا با جان و مالش همراهی نمود، ابوبکرساست و اگر می‌خواستم کسی غیر از خدایم را به دوستی برگزینم، ابوبکرسرا به دوستی برمی‌گزیدم؛ ولی دوستی و برادری اسلامی کافی است. همه‌ی درهایی را که به مسجد باز می‌شود، ببندید مگر درِ خانه‌ی ابوبکرسرا.»

حافظ ابن‌حجر/می‌گوید: گویا ابوبکرسبنا بر این دلیل و قرینه که رسول‌خدا جدر حالت بیماری خود بیان کردند که بنده‌ای در میان دنیا و آخرت مخیر شده، به راز و کنه فرموده‌ی آن حضرت جپی‌برد و دانست که منظور رسول‌خدا ج، خود ایشان می‌باشد و به همین‌خاطر هم گریست. [۳۳۲]بیماری رسول‌خدا جشدید شد؛ وقت نماز فرا رسید و بلالساذان داد؛ رسول اکرم جفرمودند: «مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْیُصَلِّ»یعنی: «به ابوبکرسبگویید: (جلو شود و) نماز بگزارد.» اهل خانه (عایشه) به آن حضرت جگفتند: ابوبکرسشخصی رقیق‌القلب است و هنگامی که به جای شما در محل نماز (محراب) قرار بگیرد، تاب نمی‌آورد و نمی‌تواند برای مردم امامت دهد. رسول‌خدا جدوباره تأکید کردند که ابوبکرسپیش‌نماز شود و همان گفته‌ی قبلی تکرار شد و در نهایت رسول‌خدا جفرمودند: «إِنَّكُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ، مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ»یعنی: «شما مانند زنانِ دور و برِ یوسف÷هستید. [۳۳۳]به ابوبکرسبگویید که برای مردم امامت دهد.» پس از آنکه ابوبکرسبه قصد امامت به مسجد رفت، رسول‌خدا جاحساس کردند که حالشان اندکی بهتر است؛ بنابراین در حالی که دو نفر زیر بغلشان را گرفته بودند و پاهای آن حضرت جاز شدت بیماری به زمین کشیده می‌شد، به مسجد تشریف بردند؛ ابوبکر پس از آنکه متوجه حضور رسول‌خدا جشد، از محراب عقب آمد تا آن حضرت جدر محراب نماز قرار گیرند. اما رسول‌خدا جبا دستشان به ابوبکرساشاره کردند تا در جایش بماند و خود ایشان نیز در کنار ابوبکرسنشستند. باری در حضور اعمش گفته شد که ابوبکرسدر آن نماز به رسول‌خدا جاقتدا کرد و مردم به ابوبکرس! اعمش سرش را به نشانه‌ی تأیید این گفته پایین انداخت. [۳۳۴]امامت ابوبکرسدر روزهای بعدی نیز ادامه یافت تا اینکه روز دوشنبه فرا رسید. در نماز صبح روز دوشنبه، مردم در حال ادای نماز به امامت ابوبکرسبودند که رسول‌خدا جاز اتاق عایشهلبا کنار زدن پرده به مسلمانان نگریستند که در پیشگاه خدایشان ایستاده بودند؛ آن حضرت جدیدند که درخت دعوت و جهادشان به ثمر نشسته و امتی پرورش یافته‌اند که در بود و نبود ایشان بر نماز پایبندی می‌کنند. رسول‌خدا جبا دیدن آن منظره‌ی زیبا و موفقیتی که برای هیچ پیامبر و دعوت‌گر دیگری به دست نیامده بود، به قدری شادمان شدند که برق شادی در چشمانشان نمایان شد. رسول‌خدا جمطمئن شدند که پیوند این امت با دین و عبادت خدای متعال، پیوندی است همیشگی که با وفات پیامبرش گسسته نمی‌گردد؛ به همین سبب به اندازه‌ای وجودش آکنده از سرور و شادی گشت و شادمانی در چهره‌ی نورانی و تابناکش نمایان شد که تنها خداوند از حد و اندازه‌اش خبر دارد. [۳۳۵]برخی از صحابهشگفته‌اند: رسول‌خدا جپرده‌ی خانه‌ی عایشه را کنار زدند و در حال ایستاده به ما نگاه‌کردند و بر چهره‌ی ایشان تبسم و لبخند شادی نقش بسته و چیزی نمانده بود که ما با دیدن آن حضرت جدر آن حالت، از شدت خوشحالی از خود بی‌خود شویم؛ ما گمان‌کردیم که رسول‌خدا جبرای نماز از اتاق بیرون می‌شوند و به مسجد می‌آیند؛ اما به ما اشاره فرمودند که نمازتان را تمام کنید و به داخل حجره رفتند و پرده را پایین انداختند. [۳۳۶]صحابه که تا آن روز نگران حال پیامبر جبودند، احساس کردند که حال آن حضرت بهتر شده و برخی از آنان، به سراغ کارهایشان رفتند. ابوبکرسنزد دخترش عایشهلرفت و گفت: «گویا حال رسول‌خدا جخوب شده؛ امروز نوبت حبیبه بنت خارجه است.» خانه‌ی حبیبه که یکی از همسران ابوبکر بود، در منطقه‌ای بیرون از مدینه (حومه‌ی مدینه) به نام سُنح قرار داشت؛ ابوبکرسسوار اسب شد و به خانه‌اش در سنح رفت. [۳۳۷]

رسول‌خدا جبه حال احتضار در آمدند؛ اسامهسنزد آن حضرت رفت؛ رسول اکرم جدیگر توان سخن گفتن نداشتند و تنها دستشان را به سوی آسمان بلند می‌کردند و سپس آن را بر اسامهسمی‌نهادند؛ اسامهسفهمید که رسول خدا جبرای او دعا می‌کنند؛ عایشهلسر آن حضرت جرا بالای سینه‌اش نهاده بود؛ در آن هنگام عبدالرحمن بن ابی‌بکربدر حالی که مسواکی به دست داشت، وارد شد؛ نگاه رسول‌خدا جبه مسواک خیره شده بود؛ عایشهلاز رسول‌خدا جپرسید: «آیا می‌خواهید مسواک را برای شما بگیرم؟» رسول‌خدا جبا اشاره‌ی سر فرمودند: بله. عایشهلمسواک را از برادرش گرفت و آن را با دندانش جوید و نرم کرد و سپس آن را به رسول‌خدا جداد؛ رسول‌خدا جبا آن مسواک به بهترین نحو مسواک زدند و همواره بر زبانشان این کلمات جاری بود: «فِی الرَّفِیقِ الْأَعَلَى» [۳۳۸]در کنار رسول‌خدا جظرف یا تشت آبی بود که آن حضرت دستشان را در آب فرو برده و سپس به صورتشان می‌کشیدند و می‌گفتند: «لَا إِلَه إِلَّا الله... إِن للْمَوْت سَكَرَات»یعنی: «مرگ، سختی‌ها(ی زیادی) دارد.» و سپس دستشان را بلند کردند و فرمودند: «فِی الرَّفِیقِ الْأَعَلَى»یعنی: «(مرا در بهشت) در جوار رفیق بزرگ و بلندمرتبه قرار بده.» و سرانجام روح از تن جدا شد و دست مبارک افتاد. [۳۳۹]در روایتی آمده است که رسول‌خدا جدر واپسین لحظات حیاتشان چنین دعا فرمودند: «اللَّهُمَّ أَعنِی على سَكَرَات الْمَوْت» [۳۴۰]یعنی: «بارخدایا! مرا بر سختی‌های مرگ یاری فرما.»

در روایت ام‌المؤمنین عایشهلآمده است: رسول‌خدا جپیش از وفات به پشت تکیه داده بودند (و چیزی می‌گفتند)؛ خوب گوش کردم؛ می‌فرمودند: «اللهُمَّ اغْفِرْ لِی وَارْحَمْنِی، وَأَلْحِقْنِی بِالرَّفِیقِ الْأَعْلَى» [۳۴۱]یعنی: «خداوندا! مرا بیامرز و مرا مورد رحمت خویش قرار بده و مرا به رفیق اعلی و بلندمرتبه ملحق فرما.»

فاطمه‌ی زهرالپس از وفات رسول‌خدا جچنین گفت: «ای وای که پدرم، دعوت پروردگارش را اجابت کرد؛ وای پدرم (وفات کرد؛) بهشت برین، جایگاه اوست؛ پدر جان، (وای بر ما که وفات کردی) و به جبرئیل خبر مرگ تو را می‌دهیم.» پس از آنکه رسول‌خدا جرا به خاک سپردند، فاطمهلبه انسسفرمود: «چگونه حاضر شدید (و توانستید) بر رسول‌خدا جخاک بریزید؟» [۳۴۲]

رسول‌خدا جاز دنیا در حالی رحلت کردند که شبه‌جزیره‌ی‌عربستان تحت سیطره‌ی آن حضرت در آمده بود و پادشاهان آن دوران، از گسترش اسلام می‌هراسیدند؛ یاران رسول‌خدا جآن‌چنان شیفته‌ی وی بودند که از فدای جان‌ها، مال‌ها و فرزندانشان برای آن حضرت جدریغ نمی‌ورزیدند. رسول‌خدا جبی‌آنکه درهم و دیناری بر جای گذارند یا غلام و کنیزی از ایشان بماند، از دنیا رفتند و تنها استری سفید از ایشان ماند و سلاح و زمینی که آن را برای درراه‌ماندگان قرار دادند. [۳۴۳]زره ایشان نیز هنگام وفاتشان در قبال سی صاع گندم در رهن یک یهودی بود. [۳۴۴]رسول‌خدا جدر سن ۶۳ سالگی [۳۴۵]در روز دوشنبه ۱۲ ربیع‌الاول سال ۱۱ هجری به وقت نیمروز دار فانی را وداع گفتند؛ [۳۴۶]آن روز، تاریک‌ترین، اندوه‌بارترین و پرمصیبت‌ترین روز مسلمانان و بلکه مصیبتی بزرگ بر تمام بشریت بود؛ همان‌طور که در مقابل، روز ولادتش، خجسته‌ترین روزی بود که خورشید در آن طلوع کرد. [۳۴۷]انسسمی‌گوید: «روزی که رسول‌خدا جوارد مدینه شدند، از فرخندگی و خجستگی آن روز، همه جا آکنده از روشنی و پرتو روشنایی گشت؛ اما روز وفاتش، همه جا را ظلمت و تاریکی فرا گرفت.» [۳۴۸]ام‌ایمنلپس از وفات رسول‌خدا جمی‌گریست؛ به او گفته شد که چرا برای رسول‌خدا جمی‌گریی؟! وی، پاسخ داد: «من می‌دانستم که رسول‌خدا جروزی از دنیا می‌روند و اینک بدین خاطر می‌گریم که رشته‌ی وحی گسست و وحی از ما برداشته شد.» [۳۴۹]

[۳۱۹] مؤلف، به اشتباه سال دهم هجری نگاشته است؛ در صورتی که سال یازدهم هجری صحیح می‌باشد. نگاه کنید به: طبقات ابن‌سعد، مبحث سریه‌ی زید بن حارثهسو وفات رسول اکرم ج. (مترجم) [۳۲۰] نگاه کنید به: السیرة النبویة الصحیحة (۲/۵۵۲) [۳۲۱] بخاری، کتاب فضائل أصحاب النبی ج(۴/۲۱۳) شماره‌ی۴۴۶۹ [۳۲۲] شایستگی زید پدر اسامهببه حدی بوده که رسول اکرم جدر چند سریه او را به فرماندهی لشکر گماشتند؛ از جمله: سریه‌ی زیدسبه بنی‌سلیم در ربیع‌الثانی سال ششم هجری، سریه‌ی زیدسبه منطقه‌ی عیص به قصد شبیخون بر کاروان تجارتی قریش در جمادی‌الاولی سال ۶ هجری، گسیل وی به منطقه‌ی طَرَف برای حمله به مشرکان بنی‌ثعلبه در جمادی‌الثانی سال ۶ هجری، سریه‌ی زیدسبه حسمی در جمادی‌الثانی سال۶ هجری، سریه‌ی وادی القری در ماه رجب سال ۶ هجری و سریه‌ی دیگری به وادی القری در رمضان سال ۶ هجری؛ نگاه کنید به: مغازی واقدی، طبقات ابن‌سعد و سیره‌ی ابن‌هشام.(مترجم) [۳۲۳] بخاری، کتاب الجنائز، باب الصلاة علی الشهید، شماره‌ی۱۳۴۴ [۳۲۴] صحیح السیرة النبویة، ص۶۹۵ [۳۲۵] بخاری، کتاب الجهاد و السیر، شماره‌ی۳۰۳۵ [۳۲۶] صحیح السیرة النبویة، ص۷۱۲؛ بخاری، کتاب الصلاة، شماره‌ی۴۳۵ [۳۲۷] مسلم، کتاب الجنة؛ منظور از حُسن ظن به خداوند متعال این است که بنده‌ی مؤمن از رحمت خداوند ناامید نگردد و همواره به عفو و بخشش الهی امید داشته باشد و در عین حال از سوء خاتمه و عذاب پروردگار بلند مرتبه بترسد.(مترجم) [۳۲۸] سنن ابن‌ماجه، کتاب الوصایا (۲/۹۰۰و۹۰۱) شماره‌ی۲۶۹۷ [۳۲۹] مسلم، کتاب الصلاة (۱/۳۴۸) [۳۳۰] بخاری، کتاب مناقب الأنصار، شماره‌ی۳۷۹۹ [۳۳۱] بخاری، کتاب فضائل الصحابة، شماره‌ی۳۶۵۴ [۳۳۲] فتح الباری (۷/۱۶) [۳۳۳] رسول‌خدا جاز آن جهت اطرافیان خود و از جمله ام‌المؤمنین عایشهلرا به زنان دور و برِ یوسف÷تشبیه کردند که بر خلاف آنچه به ظاهر گفتند که ابوبکرسنمی‌تواند در جای نماز رسول‌خدا جبایستد، در دل و درون خود خیلی دوست داشتند که ابوبکرسبه چنین افتخار بزرگی نایل شود. [۳۳۴] بخاری، کتاب الأذان، شماره‌ی۷۱۲ [۳۳۵] السیرة النبویة از ندوی، ص۴۰۱ [۳۳۶] بخاری، کتاب المغازی، شماره‌ی۴۴۴۸ [۳۳۷] نگاه کنید به: السیرة النبویة از ابی‌شهبه (۲/۵۹۳) [۳۳۸] بخاری، کتاب المغازی، شماره‌ی۴۴۳۷ [۳۳۹] بخاری، کتاب المغازی، شماره‌ی۴۴۴۹ [۳۴۰] ترمذی، کتاب الجنائز، شماره‌ی۹۷۸ [۳۴۱] بخاری، کتاب المغازی، شماره‌ی۴۴۴۰ [۳۴۲] بخاری، کتاب المغازی، شماره‌ی۴۴۶۲ [۳۴۳] بخاری، کتاب المغازی، شماره‌ی۴۴۶۱ [۳۴۴] السیرة النبویة از ندوی، ص۴۰۳ [۳۴۵] مسلم، کتاب فضائل (۴/۸۲۵) [۳۴۶] البدایة و النهایة (۴/۲۲۳) [۳۴۷] السیرة النبویة از ندوی، ص۴۰۴ [۳۴۸] ترمذی (۵/۵۴۹) شماره‌ی۳۶۱۸ [۳۴۹] مسلم (۴/۱۹۰۷)