ابوبکر صدیق رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه اول

فهرست کتاب

طلیحه‌ی اسدی و فرجام کارش

طلیحه‌ی اسدی و فرجام کارش

طلیحه‌ی اسدی، سومین شخصی بود که در اواخر زندگانی رسول‌خدا جادعای پیغمبری کرد. طلیحه بن خویلد بن نوفل بن نضله‌ی اسدی، یکی از ده نفری بود که از قبیله‌ی اسد در عام الوفود در سال نهم هجری به حضور رسول‌خدا جرفتند و پس از سلام بر آن حضرت جبا منت گفتند: «ما به حضور تو آمده‌ایم که گواهی دهیم خدایی جز خدای یگانه نیست و تو، بنده و فرستاده‌ی او هستی. تو کسی را به جانب ما نفرستادی و خود ما آمدیم تا اسلام بیاوریم و از جانب قوم خود اظهار مسلمانی کنیم.» خدای متعال، درباره‌ی سخنان منت‌بار نمایندگان قبیله‌ی اسد که طلیحه نیز در زمره‌ی آنان بود، آیه فروفرستاد که:

﴿ قُلۡ أَتُعَلِّمُونَ ٱللَّهَ بِدِينِكُمۡ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ١٦ يَمُنُّونَ عَلَيۡكَ أَنۡ أَسۡلَمُواْۖ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلَيَّ إِسۡلَٰمَكُمۖ بَلِ ٱللَّهُ يَمُنُّ عَلَيۡكُمۡ أَنۡ هَدَىٰكُمۡ لِلۡإِيمَٰنِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٧ [الحجرات: ۱۶-۱۷] [۸۱۴]

پس از آنکه نمایندگان اسد از مدینه بازگشتند، طلیحه مرتد شد و ادعای پیغمبری کرد. [۸۱۵]وی در مکانی به نام (سمیراء) لشکری گرد آورد و عده‌ی زیادی از توده‌ی مردم، از او پیروی کردند و کارش بالا گرفت. نخستین عاملی که سبب شد مردم به او فریفته شوند، این بود که او به همراه عده‌ای در بیابان بود؛ آن‌ها بی‌آب و تشنه شدند. طلیحه، در قالب کلماتی مسجع به آنان سخنانی گفت که معنایش، از این قرار است: «سوار بر اسب شوید و مقداری که جلوتر بروید، آب می‌یابید.» همراهانش چنین کردند و اتفاقاً آب هم دیدند و همین، سبب شد اعراب در فتنه بیفتند و چنین بپندارند که طلیحه، غیب می‌داند. [۸۱۶]یکی دیگر از یاوه‌کاری‌هایش، این بود که سجده را از نماز برداشت و مدعی شد که از آسمان بر او وحی می‌شود. به عنوان مثال او ادعا کرد که بر من این کلمات نازل شده است: «سوگند به کبوتر خانگی و کبوتر چاهی و سوگند به باز شکاری که سال‌ها پیش از شما، ضمانت شده که پادشاهی ما، به عراق و شام خواهد رسید.» [۸۱۷]طلیحه، به خود فریفته گشت و کارش نیز بالا گرفت. رسول‌خدا جبا شنیدن خبر طلیحه، ضرار بن ازور اسدیسرا به جنگ با طلیحه‌ی اسدی فرستاد. اما از آنجا که قبایل اسد و غطفان به طلیحه پیوسته بودند، ضرار نتوانست با طلیحه روبرو شود. [۸۱۸]در دائرة المعارف اسلامی درباره‌ی طلیحه چنین آمده که او، در شعرسرایی و سخنوری به قدری توانمند بوده که ساعت‌ها و بدون آمادگی قبلی، راحت و بدون هیچ، گیری، شعر می‌سروده و سخنرانی می‌کرده است. او که مدعی پیش‌گویی بوده، صفات و ویژگی‌هایی چون فن شعر، خطابت و جنگاوری نیز داشته و در رهبری قبیله‌ای بر اساس باورها و عادت‌های دوره‌ی جاهلیت، سرآمد و توانا بوده است. [۸۱۹]از این نوشتار دائرةالمعارف، بوی آن می‌آید که در پی تعریف و تمجید از طلیحه می‌باشد و با تکیه بر توانایی شعرسرایی و سخنوری وی به عنوان دو هنر باارزش درمیان اعراب آن روز می‌کوشد تا طلیحه را شخصیتی بنام و سرآمد معرفی نماید که البته چنین شیوه‌ای، از این دانشنامه بعید نیست؛ چرا که با اندک توجهی در آن می‌توان دریافت که این دانشنامه، اسلوب و روش خاصی در جهت خرده‌گیری بر اسلام دارد….

رسول‌خدا جپیش از آنکه غایله‌ی طلیحه را از بین ببرند، وفات نمودند. ابوبکر صدیقسبه خلافت رسید و پس از بستن درفش‌ها و پرچم‌های جنگی و تعیین فرماندهان، لشکری را به فرماندهی خالد بن ولیدسبرای سرکوبی طلیحه اعزام نمود. امام احمد/روایت کرده است: …زمانی که ابوبکر صدیقسدرفش خالدسرا برای جنگ با مرتدها بست، گفت: من از رسول‌خدا جشنیدم که فرمودند: «نِعْمَ عَبْدُ اللهِ وَأَخُو الْعَشِیرَةِ خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ، وَسَیْفٌ مِنْ سُیُوفِ اللهِ سَلَّهُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى الْكُفَّارِ وَالْمُنَافِقِین» یعنی: «خالد بن ولید، چه بنده‌ی نیکی برای خدا و چه آدم خوبی است. او، شمشیری از شمشیرهای خدا است که خداوند متعال، آن را بر ضد کفار و منافقان از نیام بیرون کشیده است.» [۸۲۰]هنگام حرکت خالدساز ذی‌قصه به سوی مقصدش، ابوبکر صدیقسضمن خداحافظی با او، برای ایجاد ترس و دلهره درمیان اعراب، چنان وانمود کرد که آهنگ خیبر دارد و به او خواهد پیوست. ابوبکر صدیقسبه خالدسدستور داد تا ابتدا به سراغ طلیحه برود و سپس به سوی بنی‌تمیم روان شود. طلیحه در میان بنی‌اسد و غطفان بود و بنی‌عبس و ذبیان نیز به آنان پیوستند. وی، کسانی را به پیش جدیله و غوث که دو طایفه از طی‌ بودند، فرستاد و از آن‌ها خواست تا به او بپیوندند. آنان دعوت طلیحه را پذیرفتند و عده‌ای از این دو طایفه، شتابان به طلیحه پیوستند. ابوبکر صدیقسپیش از آنکه خالدسرا اعزام کند، به عدی بن حاتم طائیسفرمود: «سریع خودت را به قبیله‌ات برسان و آنان را از پیوستن به طلیحه برحذر دار ‌که پیوستن به طلیحه، سبب نابودی و هلاکتشان خواهد بود.» عدیسبه سراغ قبیله‌اش (طی) رفت و از آنان خواست تا با ابوبکر صدیقسبیعت کنند [۸۲۱]و دوباره به دین خدا بازگردند. اما آنان از پذیرش بیعت با ابوبکر صدیقسامتناع کردند. عدیسآنان را از فرارسیدن لشکریان ابوبکرسو فرجام بدِ راهی که در پیش گرفته بودند، به قدری ترسانید که نرم شدند. خالدساز راه رسید و ثابت بن قیس بن شماسسزیردست خالدسو فرمانده‌ی آن دسته از انصار بود که در لشکر خالدسبودند. خالدسعکاشه بن محصن و ثابت بن اقرم را به عنوان پیش‌رو و جلودار لشکر فرستاد. طلیحه و برادرش، سلمه به همراه عده‌ای برای بررسی اوضاع و احوال بیرون آمده بودند که عکاشه و ثابت را دیدند و با آن‌ها درگیر شدند. عکاشه، حبال بن طلیحه را کشت؛ طلیحه بر عکاشه حمله‌ور شد و او را از پای درآورد. سلمه نیز ثابت بن اقرم را کشت. خالد بن ولیدسو سپاهیانش رسیدند و دیدند که عکاشه و ثابت شهید شده‌اند. این موضوع بر مسلمانان سخت و سنگین تمام شد. هنگامی که خالدسآهنگ بنی‌طی را کرد، عدی بن حاتمسپیش خالدسرفت و گفت: «به من سه روز مهلت بده. آنان از من خواسته‌اند که دست نگه‌داریم تا خویشاوندانشان را که قبلاً به طلیحه پیوسته‌اند، فرابخوانند و آنان را برگردانند؛ آن‌ها، از این می‌ترسند که چون به تو بپیودند، طلیحه خویشاوندانشان را در اردوگاهش بکشد. بنابراین دست نگه‌دار که این، بهتر از آن است که در سرکوبی و کشتنشان شتاب کنی و آنان را به دوزخ افکنی.» عدیسپس از گذشت سه روز به همراه پانصد تن از افرادی که به حق بازگشته بودند، به خالد ملحق شد و لشکر اسلام افزایش یافت. خالدسبه قصد طایفه‌ی بنی‌جدیله حرکت کرد. عدیسگفت: «به من مهلت بده تا پیش آن‌ها بروم؛ شاید خدای متعال،آنان را نیز همانند طایفه‌ی غوث نجات دهد.» [۸۲۲]عدیسبه نزد طایفه‌ی غوث رفت و آنقدر با آنان گفتگو کرد که دعوتش را پذیرفتند. عدیسخبر مسلمان شدن غوث را برای خالدسآورد و هزار سوار از ایشان به لشکر اسلام پیوستند. عدیسبهترین و خجسته‌ترین کسی بود که در قبیله‌ی طی زاده شد و برای آنان مایه‌ی خیر و نیکی بود. [۸۲۳]

[۸۱۴] سوره‌ی حجرات- آیه‌ی۱۷: «آنان، بر تو منت می‌گذارند که مسلمان شده‌اند! بگو: با مسلمان شدن خود، بر من منت مگذارید؛ بلکه خدا، بر شما منت می‌گذارد که شما را به سوی ایمان آوردن، رهنمود گردیده است، اگر (در ادعای ایمان) راست و درست هستید.» [۸۱۵] أسد الغابة (۳/۹۵) [۸۱۶] حروب الردة، ص۷۹ [۸۱۷] البدایة و النهایة (۶/۳۲۳) [۸۱۸] أسد الغابة (۳/۹۵) [۸۱۹] دائرة المعارف الإسلامیة زیر کلمه‌ی طلیحه [۸۲۰] مسند أحمد‌ (۱/۱۷۳)؛ شیخ احمد شاکر، سند این حدیث را صحیح دانسته است. [۸۲۱] ترتیب و تهذیب کتاب البدایة و النهایة، خلافة أبی‌بکر، از دکتر محمد بن صامل سلمی، ص۱۰۱ [۸۲۲] البدایة و النهایة، ترتیب و تهذیب محمد سلمی، ص۱۰۲ [۸۲۳] البدایة و النهایة (۶/۳۲۲)