ابوبکر صدیق رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه اول

فهرست کتاب

حضور ابوبکرسدر جنگ با بنی نضیر

حضور ابوبکرسدر جنگ با بنی نضیر

رسول‌خدا جبه محله‌ی بنی‌نضیر رفتند تا ازآنان در پرداخت خون‌بهای دو تن از کسانی که عمرو بن امیه از بنی عامر، آن‌ها را به اشتباه کشته بود، کمک بگیرند. زمانی که رسول‌خدا جبه نزد بنی‌نضیر رفتند و خواسته‌شان را مطرح نمودند، بنی‌نضیر گفتند: «ای ابوالقاسم! هر آنچه بخواهی و دوست داشته باشی، کمکت می‌کنیم.» دراین میان عده‌ای از آنان با برخی دیگر در خلوت بر ضد آن حضرت جتوطئه چیدند و گفتند: «هرگز این مرد را در چنین حالتی نمی‌یابید که در کنار خانه‌ای از شما نشسته باشد؛ بنابراین چه کسی بالای بام می‌رود و سنگی بر او می‌افکند تا ما را از دستش راحت کند؟» عمرو بن جحاش بن کعب برای این کار اظهار آمادگی کرد و گفت: «من، بالای بام می‌روم و سنگی رویش می‌اندازم.» سپس برای اجرای این نقشه بالای بام رفت. رسول اکرم جدر میان جمعی از یارانشان و از جمله ابوبکر، عمر وعلیشنشسته بودند که توسط وحی از توطئه‌ی یهودیان باخبر شدند و از جا برخاستند و آهنگ مدینه کردند. یاران رسول‌خدا جپس از مدت زمانی که آن حضرت تأخیر نمودند، در پی آن حضرت برخاستند و در راه مدینه شخصی را دیدند و از او درباره‌ی رسول‌خدا جپرسیدند؛ او گفت: «ایشان، در مدینه بودند.» صحابه به نزد آن حضرت جرفتند. رسول‌خدا جآنان را از خیانت یهود آگاه ساختند. آن‌گاه محمد بن مسلمه را پیش یهودیان فرستادند و پیام دادند از شهر من بیرون شوید. منافقان، در پی این ماجرا به یهودیان وعده‌ی یاری دادند و گفتند: «شما از سرزمین خود بیرون نشوید ودر قلعه‌های خود بمانید.» حیی بن اخطب به این وعده‌ی منافقان فریفته گشت و برای رسول‌خدا جپیام فرستاد که ما، مدینه را ترک نمی‌کنیم. رسول‌الله جبر ضد بنی‌نضیر فرمان جنگ صادر کردند وآنان را محاصره نمودند. رسول‌خدا جابن‌ام‌مکتومسرا به نیابت از خویش در مدینه گذاشتند. این ماجرا، در ماه ربیع الاول بود. شراب نیز همان‌جا حرام شد. بنی‌نضیر در قلعه‌هایشان پناه گرفتند؛ رسول‌خدا جآنان را در محاصره گرفتند و دستور دادند نخل‌هایشان را قطع کنند یا بسوزانند. بنی‌نضیر پس از دیدن زور و قوت مسلمانان پذیرفتند که از شهر وسرزمین رسول‌خدا جبروند. رسول‌خدا جبه آنان اجازه دادند هر کدامشان یک بار شتر به جز اسلحه با خود ببرد.سوره‌ی حشر نیز همان‌جا نازل شد. [۲۰۹]

[۲۰۹] بخاری، کتاب المغازی، باب حدیث بنی‌النضیر (۵/۲۱۷)؛ مغازی الواقدی (۱/۳۶۳)؛ البدایة والنهایة (۴/۸۶)