لشکر عکرمهس
عکرمهسپس از مشارکت در سرکوبی مرتدهای عمان، به فرمان ابوبکر صدیقسبه همراه هفتصد سوارکار رو به (مهره) نهاد [۷۷۵]و البته تعدادی از قبایل عمان را پیرامون خود جمع کرده بود. زمانی که به منطقهی مهره رسید، دید که منطقهی مهره، میان دو تن از سران آنجا پس از جنگ و درگیری شدیدی تقسیم شده است؛ یکی از آنها که شخریت نام داشت، شنزار ساحلی منطقه را به دست گرفته بود و از توان و تعداد کمتری نسبت به بخش دیگر از قلمرو حکومتی مهره برخوردار بود. سرکردهی دیگر به نام مصبح، بر ارتفاعات منطقه سیطره یافته بود و قدرت و تعداد بیشتری داشت. عکرمهسآن دو را به اسلام فراخواند و تنها حکمران بخش ساحلی، دعوت عکرمهسرا پذیرفت. دیگری که به تعداد و قدرت نیروهایش فریفته گشت، از پذیرش اسلام سرتافت که در پی آن با جنگ و پیکار عکرمهسبه همکاری شخریت ـ حکمران بخش دیگر مهره ـ روبرو شد. مصبح و تعداد زیادی از سپاهیانش کشته شدند. عکرمهسبرای سرو سامان دادن به امور در آنجا ماند که در پی آن تمام اهل مهره، اسلام را پذیرفتند و امنیت و آرامش در مهره برقرار شد. [۷۷۶]
عکرمهسنامهای از ابوبکر صدیقسدریافت کرد و به موجب آن فرمان یافت منتظر مهاجر بن ابیامیهسکه از صنعاء حرکت کرده بود، بماند تا به همراه یکدیگر به (کنده) بروند. عکرمهسبه (ابین) رفت و آنجا به گردآوری (نخع) و (حمیر) پرداخت تا آنان را بر اسلام، استوار و راسخ گرداند و مهاجرسنیز به او بپیوندد. [۷۷۷]رفتن عکرمهسبه (ابین) تأثیر زیادی بر پیروان شکستخوردهی اسود و در رأس آنان قیس بن مکشوح و عمرو بن معدیکرب داشت؛ قیس پس از شکست صنعاء و فرار از آنجا، میان نخع و حمیر و نجران سرگردان بود. عمرو بن معدیکرب [۷۷۸]نیز چنین داستانی داشت و به بازماندگان لشکر شکستخوردهی اسود در لحج پیوسته بود. با آمدن عکرمهسقیس به عمرو پیوست تا با همکاری یکدیگر در برابر لشکر عکرمهسبایستند؛ دیرزمانی نگذشت که قیس و عمرو، با هم اختلاف پیدا کردند و از هم جدا شدند. با رسیدن مهاجر بن ابیامیهس، عمرو و قیس جداگانه، خود را تسلیم کردند. مهاجرسدست و پاهایشان را بست و آنان را به مدینه فرستاد. ابوبکر صدیقسقیس و عمرو را به شدت سرزنش فرمود. آنها، پوزش خواستند و از کردهی خود ابراز پشیمانی کردند؛ ابوبکر صدیقسآنان را آزاد کرد. خلاصه اینکه آن دو، توبه کردند و راه درست را در پیش گرفتند. [۷۷۹]
آری، این حرکت عکرمهس [۷۸۰]از سوی شرق، نقش مهمی در سرکوبی بازماندگان لشکرهای مرتدها در (لحج) چه از طریق جنگ و چه به خاطر ایجاد هراس و وحشت درمیان مرتدها و در پی آن تسلیم شدن آنها داشته است. البته نباید جبههی شمال را به فرماندهی مهاجرساز یاد برد که سبب سرکوبی کامل مرتدها در این مناطق شد. [۷۸۱]
[۷۷۵] تاریخ الردة، ص۱۷۷ [۷۷۶] تاریخ الردة، ص۱۵۵ [۷۷۷] الیمن فی صدر الإسلام، ص۲۸۱ [۷۷۸] قیس بن مکشوح یکی از فرماندهان جنگی لشکر اسود بود و عمرو بن معدیکرب، عامل و جانشین اسود در مذحج.(مترجم) [۷۷۹] طبقات ابنسعد (۵/۵۳۴و۵۳۵) [۷۸۰] خوانندهی گرامی، به این نکته توجه دارد که در چنین مواردی که سخن از فرماندهان لشکری به میان میآید، عملکرد تمام لشکر مورد نظر میباشد. [۷۸۱] الیمن فی صدر الإسلام، ص۲۸۲