بروز کرامتی از علاء بن حضرمیس
علاءساز بزرگان صحابه و شخصی عالم، عبادتگزار و مستجاب الدعوه بود. علاءسدر بیابان دهناء به لشکر فرمان داد تا اردو بزنند. پیش از آنکه لشکریان به طور کامل مستقر شوند و بار شترها را پایین بگذارند، شترها در حالی که هنوز توشهی لشکر (خیمهها و آب مورد نیاز سپاهیان) بارشان بود، رم کردند و گریختند. تنها چیزی که برای لشکریان ماند، لباسهای تنشان بود. حتی یک شتر هم برای لشکر نماند. این اتفاق در شب روی داد و چنان غم و اندوهی بر سپاهیان چیره شد که برخی شروع به وصیت کردند. علاءسدستور داد تا همه جمع شوند. پس از آنکه همه جمع شدند، علاءسفرمود: «ایمردم! مگر شما مسلمان نیستید و در راه خدا بیرون نشدهاید؟ مگر نه این است که شما برای یاری دین خدا بپا خاستهاید؟ پس شما را مژده باد که به خدا سوگند، خدای متعال کسانی چون شما را در چنین حالی خوار و زبون نمیکند.» سپیده دمید و برای نماز صبح، اذان دادند. علاءسبرایشان امامت داد و پس از نماز دو زانو نشست و دست به دعا برداشت؛ همراهانش نیز همانند او زانو زدند و دست به دعا برداشتند تا اینکه خورشید طلوع کرد. در حالی که علاءسمشغول دعا بود، مردم به سراب و پرتو پیاپی خورشید در بیابان مینگریستند. در آن حال چشمشان به برکهی آبی افتاد که آکنده از آب گوارا بود. علاءسو همراهانش از آن آب نوشیدند و خود را با آن شستند. هنوز روز بالا نیامده بود که شترها از هر سو نمایان شدند و بیآنکه چیزی از بار مجاهدان گم شده باشد، کنار سپاهیان زانو زدند و هر کس، شترش را آب داد و بدینترتیب مردم به چشم خود، قدرت و نصرت الهی را دیدند. [۸۸۶]
[۸۸۶] البدایة و النهایة (۶/۳۳)