حکم میراث رسولخدا ج
عایشهی صدیقهلمیگوید: فاطمه و عباسببه نزد ابوبکرسرفتند و سهم خود را از ارثیهی رسولخدا جخواستند؛ آنان، خواهان زمین آن حضرت از فدک و سهم ایشان از خیبر بودند. ابوبکرسدر پاسخ فاطمه و عباسبفرمود: من از رسول خدا جشنیدم که فرمودند: «لَا نُورَثُ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ، إِنَّمَا یَأْكُلُ آلُ مُحَمَّدٍ فِی هَذَا الْمَالِ»یعنی: «ما پیامبران، چیزی به ارث نمیگذاریم؛ آنچه از خود میگذاریم، صدقه است؛ خانوادهی محمد (ج) فقط از این مال میخورند.» [۵۸۶]به روایتی ابوبکر صدیقسفرمود: «من، عملی را که رسولخدا جانجام میدادهاند، ترک نمیکنم و آن را انجام میدهم؛ چرا که من از این میترسم که اگر چیزی از رویهی آن حضرت جرا رهاکنم، گمراه شوم.» [۵۸۷]
در روایتی آمده است که: زنان رسولخدا جپس از وفات آن حضرت جقصد کردند تا عثمان بن عفانسرا به نزد ابوبکرسبفرستند و سهم خود را از میراث پیامبر اکرم جدرخواست کنند؛ عایشهی صدیقهلبه آنان فرمود: مگر رسول خدا جنفرمودهاند: «لَا نُورَثُ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ»یعنی: «کسی از ما ارث نمیبرد؛ آنچه ما پیامبران از خود میگذاریم، صدقه است.» [۵۸۸]احادیث صحیحی در این باب روایت شده و همه، این مضمون را دربردارد که کسی، از پیامبر ارث نمیبرد. به همین خاطر ابوبکر صدیقسمیراث رسول خدا جرا صدقه به حساب آورد تا از فرمودهی آن حضرت پیروی کرده باشد. او چنین فرموده است: «من، همان کاری را میکنم که رسولخدا جکردهاند و چیزی از آن را ترک نمیکنم.» [۵۸۹]یا فرمود: «به خدا سوگند، کاری را که رسولخدا جانجامش دادند، وانمیگذارم و انجامش میدهم.» [۵۹۰]آنچه از روایت معلوم میشود، این است که فاطمهی زهرالبا شنیدن فرمودهی پدرش، قانع شد. ابنقتیبه/میگوید: «کسی منکر این نسیت که فاطمهی زهرالبر سر میراث رسولخدا جبا ابوبکرساختلاف پیدا کرده است؛ چرا که آن بانوی بزرگوار از فرمودهی پدرش بیخبر بود که کسی از پیامبران ارث نمیبرد و به همین سبب نیز گمان میکرد که همانند هر فرزندی که در میراث پدرش سهمی دارد، او نیز از پدرش (رسول گرامی ج) ارث میبرد؛ اما با شنیدن فرمودهی رسولخدا جقانع شد و دیگر سمهی از میراث رسولخدا جنخواست. [۵۹۱]قاضی عیاض/میگوید: «همینکه فاطمهلدلیل ابوبکرسرا دربارهی میراث رسولخدا جپذیرفت، نشان میدهد که در مورد ارث رسولخدا جاین اجماع صورت گرفته که میراث آن حضرت، حکم صدقه را دارد؛ فاطمهلپس از شنیدن حدیث رسولخدا جاز خواستهاش برگشت و اصلاً ثابت نشده که او و یا کسی از فرزندانش، پس از آن خواهان میراث رسولخدا جشده باشند؛ علی مرتضیسدر دوران خلافتش، عملکرد ابوبکر و عمربرا در پیش گرفت و میراث رسولخدا جرا تقسیم نکرد. [۵۹۲]
حماد بن اسحاق میگوید: «آنچه از روایات صحیح معلوم میشود، این است که عباس، فاطمه، علی و زنان رسولخدا جخواهان سهم خود از میراث آن حضرت جبودند؛ اما پس از آنکه ابوبکرسو عدهای از صحابهشگواهی دادند که بنا به فرمودهی رسولخدا جکسی از ایشان ارث نمیبرد، قانع شدند. علاوه بر این اگر رسولخدا جچنین نمیفرمودند که کسی، از ما ارث نمیبرد، ابوبکر و عمربحتماً میراث رسولخدا جرا تقسیم میکردند؛ چرا که سهم زیادی نصیب دخترانشان عایشه و حفصهبمیشد. اما آنان، بنا به فرمودهی خود رسولخدا جمیراث آن حضرت را درمیان خانوادهی پیامبر و از جمله عایشه و حفصهبتقسیم نکردند. اگر بنا، بر آن بود که کسی از رسولخدا جارث ببرد، این افتخار بیش از همه از آنِ ابوبکر و عمرببود که دخترانشان، از وارثان آن حضرت جبودند. [۵۹۳]
اینکه برخی روایت کردهاند که فاطمهلپس از درخواست ارثش، بر ابوبکرسخشم گرفت و تا پایان حیاتش با او سخن نگفت، به دلایل زیر، غیرممکن است:
۱- بیهقی از طریق شعبی چنین روایت کرده است: ابوبکرسبه عیادت فاطمه رفت؛ علیسبه فاطمهلگفت: «ابوبکرساجازه میخواهد که برای احوالپرسی به نزدت بیاید.» فاطمهلگفت: «تو دوست داری به او اجازه بدهم؟» علیسفرمود: «آری.» فاطمهلابوبکرسرا به حضور پذیرفت؛ ابوبکرسبه حضور فاطمهلرفت و کوشید تا رضایت فاطمه را جلب کند (و قانعش نماید که دربارهی ارث رسولخدا جبه حق عمل کرده است) و چنین نیز شد. [۵۹۴]چگونه امکان دارد که فاطمهلتا پایان عمرش با ابوبکرسسخن نگفته باشد؟! مگر نه این است که ابوبکر صدیقسفرموده است: «به خدا سوگند که من، نزدیکان رسولخدا جرا از پیوند با نزدیکان خود بیشتر دوست دارم!» [۵۹۵]آنچه ابوبکرسدر مورد میراث رسولخدا جانجام داد، پیروی و اتباع از فرمودهی رسولخدا جبود. [۵۹۶]
۲- فاطمهی زهرالدر غم جانسوز وفات پدر بزرگوارش بود؛ مصیبتی که با رحلت برگزیدهترین بندهی خدا، تمام مصایب را کوچک و ناچیز مینمود. در چنان موقعیتی که غم و اندوه، فاطمهلرا دربرگرفته بود و به خاطر بیماری، توان برخاستن از بستر را نداشت، کاملاً عادی بود که نتواند چون گذشته بانشاط و فعال باشد؛ علاوه بر این خلیفهی بزرگوار نیز مشغول ساماندهی به امور مسلمین و جنگ با مرتدین بود؛ فاطمهی زهرالمیدانست که به زودی به پدرش میپیوندد؛ او بنا بر فرمودهی رسولخدا جخبر داشت که نخستین فرد خانواده خواهد بود که رخت سفر از دنیا میبندد و به دیار باقی میرود. قطعاً در چنین شرایطی، کسی به دنیا نمیاندیشد تا چه رسد به فاطمهی زهرا که بخواهد به خاطر دنیا با کسی قهر کند! هیچ روایتی دال بر این نیست که ابوبکر و فاطمهبهمدیگر را دیده و به هم سلام نکرده باشند. آری بنا به دلایلی که گفتیم، فاطمهلناگزیر شد خانهنشین شود که به همین سبب برخی، آن را به اختلاف وی با ابوبکرسدر مورد فدک مرتبط دانسته و از آن چنین تعبیر کردهاند که فاطمه با ابوبکرسقهر نموده و بر او خشم گرفته است. [۵۹۷]
علاوه بر این تاریخ، نشان میدهد که ابوبکر صدیقسدر دوران خلافتش، بیآنکه بنا به فرمودهی رسولخدا جاحکام میراث را در اموال فدک یا باقیماندهی خمس خیبر اجرا کند، حق خانوادهی پیامبر ج(اهل بیت) را از این اموال میداده است. از محمد بن علی بن حسین(امام محمد باقر) و همچنین از زید بن علی چنین روایت شده که آنها گفتهاند: «از سوی ابوبکرسهیچ ستمی به پدرانمان نشده و هیچ حقی از ایشان پایمال نگردیده است.» [۵۹۸]
فاطمهی زهرالشش ماه پس از رحلت رسول اکرم جوفات نمود؛ رسولخدا جبه او خبر داده بودند که او، نخستین فردی است که از اهل بیت به ایشان میپیوندد و به او فرموده بودند که: «أَمَا تَرْضَیْنَ أَنْ تَكُونِی سَیِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ» [۵۹۹]یعنی: «آیا دوست نداری بزرگ و خانم زنان بهشت باشی؟» فاطمهلدر شب سوم رمضان سال ۱۱ هجری وفات نمود؛ از علی بن حسینبچنین روایت شده که: «فاطمهلبین نماز مغرب و عشاء وفات نمود؛ ابوبکر، عمر، عثمان، زبیر و عبدالرحمن بن عوفشدر آنجا حضور داشتند. هنگامی که جنازهاش را برای نماز گذاشتند، علیساز ابوبکرسخواست تا برای نماز جنازه جلو شود. ابوبکرسفرمود: «ابوالحسن! تو خود حضور داری.» علیسگفت: «آری؛ ولی به خدا سوگند که کسی جز تو بر فاطمهلنماز نمیگزارد.» ابوبکرسنماز جنازهی فاطمهلرا امامت داد و فاطمهلشبانگاه به خاک سپرده شد. در روایتی آمده است: ابوبکرسبر جنازهی فاطمهلنماز گزارد و چهار تکبیر گفت. [۶۰۰]البته روایت ارجح همان است که امام مسلم/روایت کرده که علی بن ابیطالبسبر جنازهی فاطمهلنماز گزارده است. [۶۰۱]
رابطهی ابوبکر صدیقسبا اهل بیت و خاندان رسولخدا ج، چنان رابطهی دوستانه و احترامآمیزی بوده که هم زیبندهی ابوبکرسمیباشد و هم شایستهی اهل بیت. رابطهی دوستانهی علی و ابوبکربدوطرفه بوده و برپایهی همین دوستی نیز علیسیکی از فرزندانش را ابوبکر نامیده است. [۶۰۲]علاوه بر این علی مرتضیسپس از وفات ابوبکر صدیقس، سرپرستی محمد بن ابیبکر را بر عهده گرفت و او را همانند فرزندش سرپرستی کرد…. [۶۰۳]
[۵۸۶] بخاری، شمارهی۶۷۲۶ [۵۸۷] مسلم، حدیثی به همین مضمون (شمارهی ۱۷۵۹) آورده است. [۵۸۸] بخاری، شمارهی ۶۷۳۰؛ مسلم، شمارهی۱۷۵۸ [۵۸۹] مسلم، شمارهی۱۷۵۸ [۵۹۰] بخاری، شمارهی۶۷۲۶ [۵۹۱] تأویل مختلف الحدیث، ص۱۸۹ [۵۹۲] نگاه کنبد به: شرح صحیح مسلم از نووی (۱۲.۳۱۸) [۵۹۳] البدایة و النهایة (۵/۲۵۲و۲۵۳) [۵۹۴] أباطیل یجب أن تمحی من التاریخ، ص۱۰۹ [۵۹۵] بخاری، شمارهی۴۰۳۶ [۵۹۶] العقیدة فی اهل البیت بین الإفراط و التفریط، از دکتر سالم سحیمی، ص۲۹۱ [۵۹۷] أباطیل یجب أن تمحی من التاریخ، ص۱۰۸ [۵۹۸] شرح ابن ابیالحدید بر نهجالبلاغة؛ نگاه کنید به: المرتضی از ابوالحسن ندوی، ص۹۰و۹۱ [۵۹۹] المرتضی از ندوی، ص۹۴ [۶۰۰] المرتضی، نوشتهی ندوی، ص۹۴؛ الطبقات الکبری (۷/۲۹) [۶۰۱] مسلم، شمارهی۱۷۵۹ [۶۰۲] المرتضی از ندوی، ص۹۸ [۶۰۳] نگاه کنید به: المرتضی از ندوی، ص۹۸