ابوبکر صدیق رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه اول

فهرست کتاب

عظمت و استواری ایمان ابوبکرس

عظمت و استواری ایمان ابوبکرس

باور و ایمان ابوبکرسبه خداوند متعال، بس بزرگ و محکم بود. او، حقیقت ایمان را شناخت وکلمه‌ی توحید، به گونه‌ای سراسر قلب و وجودش را دربرگرفت که نشانه‌هایش، در عملکرد وی، پدیدار گشت و تمام زندگیش را آکنده از نشانه‌ها و فرآیندهای عمق ایمان و ژرفای توحیدش نمود. اخلاق ابوبکرسبس والا و رفیع بود و ذره‌ای از کنش پست و فرومایه در او یافت نمی‌شد. ابوبکرسهمواره به دین خدا و رهنمودهای پیامبر جتمسک می‌ورزید و در حقیقت، ایمانش سبب حرکت و خیزش، همت و اراده، تلاش و تکاپو، نشاط و بالندگی، جهاد و مجاهده و عزت و سرفرازی بود. او، از یقین وایمان بی‌مانندی برخوردار بود که هیچ یک از صحابهشرا نمی‌توان در ایمان و یقین در حد و پایه‌ی او دانست. ابوبکر بن عیاش می‌گوید: «ابوبکرسبه کثرت نماز و روزه از صحابهشپیش نیفتاد و بلکه او به خاطر ایمان و یقینی بر صحابه سبقت گرفت که در قلبش رسوخ کرده بود.» [۲۹۱]به همین خاطر گفته‌اند: «اگر ایمان ابوبکرسدر مقابل ایمان تمام مؤمنان مورد سنجش و ارزیابی قرار گیرد، ایمان ابوبکرسبرتری می‌یابد.» باری رسول‌خدا جاز صحابهشپرسیدند: «آیا کسی از شما خوابی دیده است؟» شخصی گفت: «من خواب دیدم ترازویی از آسمان فرو آمد و شما وابوبکرسدر آن ترازو وزن شدید و کفه‌ی شما برتر از ابوبکرسگردید؛ سپس ابوبکر و عمربسنجیده شدند و ابوبکرسسنگین‌تر شد؛ بعد از آن عمر و عثمانبوزن شدند و کفه‌ی عمرسسنگین‌تر شد و سپس ترازو به آسمان رفت.» رسول‌خدا جاین خواب را بدین‌گونه تعبیر فرمودند: «(این خواب، نشانه‌ی) خلافت نبوت است (که نوع حکومت پس از پیامبر، خلافتی بر منهج او می‌باشد) و سپس خداوند، ملک و پادشاهی را به هر کس که بخواهد، می‌دهد.» [۲۹۲]

ابوهریرهسمی‌گوید: یک بار رسول‌خدا جپس از نماز صبح رو به مردم کرده و فرمودند: «بَیْنَمَا رَجُلٌ یَسُوقُ بَقَرَةً لَهُ، قَدْ حَمَلَ عَلَیْهَا، الْتَفَتَتْ إِلَیْهِ الْبَقَرَةُ فَقَالَتْ: إِنِّی لَمْ أُخْلَقْ لِهَذَا، وَلَكِنِّی إِنَّمَا خُلِقْتُ لِلْحَرْثِ»یعنی: «شخصی بر پشت گاوش بار نهاده بود و او را به جلو می‌راند؛ گاو رو به صاحبش کرد و گفت: من، برای این خلق نشده‌ام؛ بلکه برای شخم‌زدن آفریده شده‌ام.» مردم از روی شگفت و تعجب گفتند: سبحان‌الله! آیا می‌شود گاوی سخن بگوید؟ رسول‌خدا جفرمودند: «فَإِنِّی أُومِنُ بِهِ وَأَبُو بَكْرٍ، وَعُمَرُ بَیْنَا رَاعٍ فِی غَنَمِهِ، عَدَا عَلَیْهِ الذِّئْبُ فَأَخَذَ مِنْهَا شَاةً، فَطَلَبَهُ الرَّاعِی حَتَّى اسْتَنْقَذَهَا مِنْهُ، فَالْتَفَتَ إِلَیْهِ الذِّئْبُ فَقَالَ لَهُ: مَنْ لَهَا یَوْمَ السَّبُعِ، یَوْمَ لَیْسَ لَهَا رَاعٍ غَیْرِی؟»یعنی: «این، برای من و ابوبکر و عمر قابل باور است.» و باز فرمودند: «چوپانی درمیان گوسفندانش بود که گرگی به میان گوسفندان جست و گوسفندی گرفت؛ چوپان در پی گرگ رفت و گوسفند را (از چنگالش) رهانید. گرگ، به چوپان گفت: چه کسی روز سبع [۲۹۳]را در پیش دارد؟ همان روزی که چوپانی جز من نیست.» مردم گفتند: «سبحان‌الله! گرگی سخن بگوید؟!»رسول‌خدا جفرمودند: «فَإِنِّی أُومِنُ بِهِ وَأَبُو بَكْرٍ، وَعُمَرُ، وَمَا ثَمَّ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ»یعنی: «من و ابوبکر و عمر به این باور داریم.در حالیکه در آنجا حضور نداشتند» [۲۹۴]

رسول‌خدا جابوبکرسرا خیلی دوست داشتند؛ چرا که ابوبکرسایمان محکمی داشت و با صدق و اخلاص پایبند اسلام و شریعت خدا بود. محبت رسول‌خدا جبا ابوبکرسبیش از محبت آن حضرت با یاران دیگرش بود. عمرو بن عاصسمی‌گوید: رسول‌خدا جمرا در جنگ ذات‌السلاسل امیر تعیین فرمودند؛ به نزد آن حضرت جرفتم و از ایشان پرسیدم: چه کسی در نزد شما از همه محبوب‌تر و دوست‌داشنی‌تر است؟ فرمودند: «عایشه». عرض کردم: از مردها چه کسی را بیش‌تر دوست دارید؟ فرمودند: «پدر عایشه را» گفتم: سپس چه کسی را؟ فرمودند: «عمر بن خطاب را» و همین طور عده‌ای را نام بردند. [۲۹۵]ابوبکر صدیقسبه خاطر همین اخلاص و پایبندی به دین خدا و کوششی که برای نصرت اسلام به‌کار بست، از جانب رسول‌خدا جبه بهشت بشارت داده شدکه تمام دروازه‌های بهشت، او را به سوی خود فرامی‌خوانند. ابوموسی اشعریسمی‌گوید: روزی در خانه وضو گرفتم و با خود گفتم: امروز را در ملازمت و همراهی رسول‌خدا جسپری می‌کنم. به مسجد رفتم و سراغ آن حضرت را گرفتم. به من گفتند که به فلان طرف رفته‌اند. به دنبال آن حضرت جبه راه افتادم و خودم را در محلی به نام چاه اریس به ایشان رساندم. صبرکردم تا آن حضرت قضای حاجت نمایند و وضو بگیرند. سپس به نزد ایشان رفتم. آن حضرت جدر دهانه‌ی چاه نشسته و پاهایشان را در حالی از چاه آویزان کرده بودند که شلوارشان را بالا کشیده بودند و ساق‌های ایشان نمایان شده بود. به ایشان سلام کردم و به سمت در باغ به راه افتادم و با خود قصد کردم که آن روز دربان رسول‌خدا جباشم. شخصی در زد؛ پرسیدم: کیستی؟ گفت: ابوبکر هستم. گفتم: اندکی صبر کن و سپس به رسول‌خدا جعرض کردم: ابوبکرساجازه‌ی حضور می‌خواهد. فرمودند: «ائْذَنْ لَهُ وَبَشِّرْهُ بِالْجَنَّةِ»«به او اجازه‌ بده وارد شود و او را به بهشت، خوش‌خبری و بشارت بده.» در را باز کردم و به ابوبکرسگفتم: بیا داخل که رسول‌خدا جتو را به بهشت بشارت می‌دهند. ابوبکرسوارد شد و سمت راست رسول‌خدا جنشست و مانند آن حضرت شلوارش را بالا زد و پایش را از چاه آویزان کرد…. [۲۹۶]

ابوهریرهسمی‌گوید: رسول‌خدا جفرمودند: «مَنْ أَنْفَقَ زَوْجَیْنِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، نُودِیَ مِنْ أَبْوَابِ الجَنَّةِ: یَا عَبْدَ اللَّهِ هَذَا خَیْرٌ، فَمَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الصَّلاَةِ دُعِیَ مِنْ بَابِ الصَّلاَةِ، وَمَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الجِهَادِ دُعِیَ مِنْ بَابِ الجِهَادِ، وَمَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الصِّیَامِ دُعِیَ مِنْ بَابِ الرَّیَّانِ، وَمَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الصَّدَقَةِ دُعِیَ مِنْ بَابِ الصَّدَقَةِ»یعنی: «کسی که دو چیز [۲۹۷]در راه خدا انفاق کند، از دروازه‌های بهشت فراخوانده می‌شود که ای بنده‌ی خدا! این، خجسته و نیکو است. (از این در وارد شو)؛ کسی که اهل نماز باشد، از در نماز به بهشت فراخوانده می‌شود و هر کس اهل جهاد باشد، از در جهاد. هر کس اهل روزه باشد، از دروازه‌ی ریان به بهشت فراخوانده می‌شود و هرکه اهل صدقه باشد، از در صدقه.» ابوبکرسعرض کرد: «… آیا کسی هست که از تمام دروازه‌های بهشت به بهشت فراخوانده شود؟» رسول‌خدا جفرمودند: «نَعَمْ، وَأَرْجُو أَنْ تَكُونَ مِنْهُمْ یَا أَبَا بَكْرٍ» [۲۹۸]یعنی: «بله و من امیدوارم تو ای ابوبکر، یکی از آنان باشی (که از تمام درهای بهشت به بهشت فراخوانده می‌شوند.)»

[۲۹۱] فضائل الصحابة از امام احمد (۱/۱۷۳) [۲۹۲] ابوداود، شماره‌ی ۴۶۳۴؛ ترمذی، شماره‌ی۲۲۸۸ [۲۹۳] اهل لغت و شارحان حدیث در مورد کلمه‌ی سبع نظرات متفاوتی داده‌اند. برخی گفته‌اند: سبع، به معنای رستاخیز و روز قیامت است؛ البته بکاربردن این معنا در این حدیث صحیح به نظر نمی‌رسد؛ چراکه در روز قیامت گرگی وجود ندارد. البته سبع به روزی اطلاق می‌گردد که ترس و هراس شدیدی در آن وجود دارد؛ اما به هر حال هر یک از این معانی در مورد این حدیث دور از ذهن و نادرست به نظر می‌رسد و بهتر آن است که گفتار آن عده از شارحان حدیث را ترجیح دهیم که گفته‌اند: سبع، یکی از اعیاد دوره‌ی جاهلی است که مردم در آن به جشن و شادی، سرگرم می‌شدند و از گوسفندانشان غافل می‌گشتند و به همین خاطر نیز گوسفندانشان طعمه‌ی گرگ می‌شد. شرح این حدیث را در صحیح مسلم بشرح النووی ج۸ ص۱۳۲ چاپ دار الفکر به سال ۱۴۱۵ هجری بنگرید.(مترجم) [۲۹۴] روایت مسلم، شماره‌ی۲۳۸۸ [۲۹۵] بخاری، شماره‌ی۳۶۶۲ [۲۹۶] بخاری، شماره‌ی۳۶۷۴ [۲۹۷] در روایت دیگری تصریح شده که منظور از دو چیز (زوجین)، دو اسب یا دو ناقه یا آزاد کردن دو غلام می‌باشد.(مترجم) [۲۹۸] بخاری، شماره‌ی۳۶۶۶