ابوبکر صدیق رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه اول

فهرست کتاب

مبحث سوم: هجرت ابوبکرسبه همراه رسول‌خدا جبه مدینه

مبحث سوم: هجرت ابوبکرسبه همراه رسول‌خدا جبه مدینه

اذیت و آزار کفار قریش بر ضد مسلمانان به اندازه‌ای شدت گرفت که برخی از مسلمان‌ها را بر آن داشت تا به حبشه هجرت کنند. پس از آن، هجرت به مدینه آغاز شد. تاریخ به وضوح گزارش داده است که ابوبکرساز رسول‌خدا جاجازه‌ی هجرت خواست؛ پیامبر اکرم جبه او فرمودند: «لَا تَعْجَلْ؛ لَعَلَّ اللهَ یَجْعَلُ لَكَ صَاحِبًا» [۱۳۶]یعنی: «عجله نکن؛ شاید خداوند، برای تو یار و همراهی (در این سفر) مقدر فرماید.» خود ابوبکر صدیقسامیدوار بود که سفر هجرت را در کنار رسول‌خدا جو همراه ایشان، آغاز کند. عایشه‌ی صدیقهلدرباره‌ی هجرت پیامبر اکرم جو پدرش، می‌گوید: رسول‌خدا جهر روز صبح و شام به خانه‌ی ابوبکر تشریف می‌آوردند. روزی که خداوند، به پیامبرش ج، اجازه‌ی هجرت و ترک مکه و رفتن از میان قومش را داد، رسول‌خدا ج، بر خلاف گذشته، هنگام ظهر به خانه‌ی ما آمدند. زمانی که ابوبکرسآن حضرت جرا دید، گفت: حتماً اتفاق تازه و کار مهمی پیش آمده که رسول‌خدا ج، الآن تشریف آورده‌اند. زمانی که پیامبر جوارد خانه شدند، ابوبکرساز روی تختش عقب‌تر رفت و رسول‌خدا ج، کنار او نشستند. در آن هنگام من و خواهرم اسماء در خانه بودیم. رسول‌خدا جفرمودند: «کسانی را که این‌جا هستند، از خانه بیرون بفرست (که می‌خواهم مسأله‌ی مهمی را با تو درمیان بگذارم.)» ابوبکرسعرض کرد: «پدرم و مادرم، فدایت؛ این‌ها، دختران من هستند.» رسول‌خدا جفرمودند: «خداوند متعال، به من اجازه‌ی هجرت و خروج از مکه را داده است.» ابوبکرسگفت: «ای رسول‌خدا! می‌خواهم (در سفر هجرت) با شما همراه شوم.» رسول اکرم ج، فرمودند: «تو، در این سفر همراه من، هستی.» عایشهلمی‌گوید: «تا آن روز ندیده بودم که کسی، از شادی گریه کند تا اینکه ابوبکرسرا دیدم که (از فرط شادی به خاطر همراهی با آن حضرت جدر سفر هجرت) گریست.» ابوبکرسپس از آن گفت: «ای رسول‌خدا! این دو شتر را از پیش، برای چنین روزی آماده کرده‌ام.» پیامبر خدا ج، عبدالله بن اریقط را که مشرک بود و از قبیله‌ی بنی‌الدیل بن بکر، به عنوان راهنما استخدام کردند. مادر عبدالله بن اریقط، از قبیله‌ی بنی‌سهم بن عمرو بود. پیامبر اکرم جو ابوبکرس، شترها را در اختیار عبدالله بن اریقط گذاشتند؛ او، شترها را می‌چرانید تا آنکه زمان هجرت و خروج از مکه فرارسید. [۱۳۷]

در روایت امام بخاری/به نقل از حضرت عایشهل، حدیث بلندی آمده که به تفصیل، جریان هجرت را بیان می‌کند.. در بخشی از این حدیث آمده است: در حالی که ما، سرِ ظهر در خانه(ی ابوبکر) نشسته بودیم، شخصی به ابوبکرسگفت: «رسول‌خدا ج، در حالی که سرشان را پوشانده‌اند، به این‌جا می‌آیند.» آمدن آن حضرت ج، (به وقت نیم‌روز و) زمانی بود که پیش از آن عادت نداشتند، در چنان موقعی به خانه‌ی ابوبکرسبیایند. ابوبکرسگفت: «پدر و مادرم، فدای او باد؛ به خدا سوگند که اتفاق مهمی، پیامبر جرا (در این وقت) به این‌جا کشانده است.» رسول‌خدا جتشریف آوردند و اجازه‌ی ورود خواستند. به داخل خانه دعوت شدند؛ وارد شده، به ابوبکرسفرمودند: «کسانی را که این‌جا حضور دارند، بیرون کن.» ابوبکرسگفت: «پدر ومادرم، فدایت؛ این‌ها، خانواده‌ی من هستند.» فرمودند: «به من اجازه‌ی خروج داده شده است.» ابوبکرسگفت: «پدرم، فدایت؛ یکی از این شترها را برای سفر قبول کنید.» رسول‌خدا جفرمودند: «(باشد؛ البته)در قبال پرداخت قیمتش.» عایشه می‌افزاید: با عجله، مقداری توشه و خوراکی برایشان آماده کردیم و در کیسه‌ای چرمی گذاشتیم؛ اسماءلبخشی از دامنش را برید و دهانه‌ی کیسه را بست و از همان‌جا، (ذات‌النطاقین) یعنی: صاحب دو دامن، نامیده شد. پس از آن رسول‌خدا جو ابوبکرس، به غار ثور رفتند و سه روز در آنجا پنهان شدند. عبدالله بن ابی‌بکربکه جوانی زرنگ و فهمیده بود، شب‌ها را نزد آنان در غار می‌گذراند و صبح زود یا هنگام سحر به میان اهل مکه می‌رفت و به هر حیله و توطئه‌ای که بر ضد پیامبر جو ابوبکرسمی‌چیدند، گوش داده و آن را پس از تاریک شدن هوا، به پیامبر جو ابوبکرس، منتقل می‌کرد. عامر بن فهیرهس، که غلام (خدمت‌کار) ابوبکرسبود، گوسفندان شیرده را پس از گذشت پاسی از شب به سمت غار می‌برد و بدین ترتیب، آن‌ها، شب را درمیان گله می‌گذراندند و در شیر گوسفندان، سنگ داغ انداخته و آن را جوشانده و می‌نوشیدند؛ عامرسهنگام سپیده‌دم گوسفندان را هَی می‌کرد و از آنجا می‌بُرد. خدمت‌کار ابوبکرسدر هر سه شب، این کار را کرد. رسول‌خدا جو ابوبکرس، راهنمای ماهری از بنی‌دیل که از طایفه‌ی بنی‌عبد بن عدی بود، استخدام کردند و به او که بر دین کفار قریش و هم‌پیمان بنی‌سهم (خاندان عاص بن وائل سهمی) بود، اعتماد نمودند. رسول‌خدا جو ابوبکرس، شترهای سفرشان را به راهنما دادند و با او قرار گذاشتند که پس از سه شب، خود را هنگام پگاه، در غار ثور به آنان برساند. عامر بن فهیرهسو راهنما به همراه پیامبر جو ابوبکرس، از ساحل و کناره‌های دریا، راه هجرت را در پیش گرفتند. [۱۳۸]

کسی جز علی بن ابی‌طالب، ابوبکر و خانواده‌اش ش، از زمان حرکت رسول‌خدا جبه سوی مدینه خبر نداشت. موعد مقرر، فرارسید و رسول‌خدا جو ابوبکرساز پنجره‌ی کوچکی که در پشت خانه‌ی ابوبکرسبود، بیرون شدند تا قریشیان، متوجه آن‌ها نشوند و آنان را از این سفر خجسته و مبارک باز ندارند. آنان، با راهنمایشان عبدالله بن اریقط قرار گذاشتند که پس از سه شب، در غار ثور به آن‌ها بپیوندد. [۱۳۹]رسول اکرم جهنگام خروجشان از مکه، دعا کرده و سپس فرمودند: «وَاللَّهِ إِنَّكِ لَخَیْرُ أَرْضِ اللَّهِ، وَأَحَبُّ الْأَرْضِ إِلَى اللَّهِ، وَلَوْلَا أَنِّی أُخْرِجْتُ مِنْكِ مَا خَرَجْتُ» [۱۴۰]یعنی: «به خدا سوگند که تو، بهترین زمین خدایی و خداوند، تو را از تمام سرزمین‌ها، بیش‌تر دوست دارد؛ اگر من، مجبور به ترک تو نبودم، از این جا نمی‌رفتم.»

رسول‌خدا جو ابوبکرساز مکه، خارج شدند؛ کفار قریش در جستجوی آنان و به دنبال رد پایشان، به کوه ثور رسیدند، از آن بالا رفتند و خود را به غار رساندند و چون بر دهانه‌ی غار، تارهای عنکبوت را دیدند، گفتند: «اگر کسی داخل غار می‌رفت، تارهای عنکبوت، این‌طور سالم نمی‌ماند و پاره می‌شد.»

بدون شک تارهای عنکبوت، از سربازان و مأموران الهی بود تا مهاجران را یاری دهد: ﴿ وَمَا يَعۡلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَۚ [المدثر: ۳۱]

یعنی: «لشکریان پروردگارت را جز او، کسی نمی‌داند».

رسول اکرم جبه‌رغم استفاده از اسباب و به‌کارگیری آن‌ها، هرگز به اسباب ظاهری تکیه و اعتماد نفرمود. بلکه تنها به خدای متعال، امید بست؛ چرا که آن حضرت ج، اطمینان کاملی به خدا داشت و به یقین می‌دانست که خداوند، او را نصرت و یاری می‌فرماید. از این‌رو همواره با امید به نصرت الهی، به همان شکلی که خدایش، به او آموزش داده بود، دعا می‌کرد که: ﴿ رَّبِّ أَدۡخِلۡنِی مُدۡخَلَ صِدۡقٖ وَأَخۡرِجۡنِی مُخۡرَجَ صِدۡقٖ وَٱجۡعَل لِّی مِن لَّدُنكَ سُلۡطَٰنٗا نَّصِیرٗا [الإسراء: ۸۰]

یعنی: «پرودگارا! مرا صادقانه (به هر کاری) وارد کن و صادقانه (از آن) بیرون بیاور (و آغاز و پایان کارم را نیکو و صادقانه بفرما) و از جانب خود، قدرتی به من عطا کن که مددکار من باشد».

خدای متعال، در این آیه‌ی کریمه، دعایی به پیامبرش آموزش داد تا با آن خدایش را بخواند و امتش نیز، چگونگی دعا و توجه به سوی خدا را یاد بگیرند. دعایی که در آن، آغاز و پایان نیک و صادقانه‌ی کارها، طلب می‌شود و به صداقت و راستی در اول و آخر هر کار و در حین انجام هر عملی، اشاره می‌گردد. طلب صدق و راستی در سفر هجرت از آن جهت بود که مشرکان در تلاش بودند تا پیامبر خدا جرا به کنار گذاشتن دعوت و دروغ بستن بر خدا و شرک ورزیدن به پروردگار متعال، وادار کنند. ثبات و پایداری بر حق، اطمینان و آرامش و همین‌طور یقین کامل و باور درونی، اخلاص و پاک‌داشت نیت از هرگونه شائبه، در مفهوم صدق و صداقت می‌گنجد؛ و اما اینکه رسول‌خدا جدعا کرد و گفت: ﴿ وَٱجۡعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلۡطَٰنٗا نَّصِيرٗا ، به این مفهوم می‌باشد که به من، توان و قدرتی عنایت کن که در راه حق مددکار من باشد و بتوانم بر توان زمینی و فناپذیر مشرکان، غلبه کنم. اینکه در دعا فرمود: ﴿ مِن لَّدُنكَ میزان عمق پیوند و نزدیکی با حضرت و جلال الهی را به تصویر می‌کشد و بیان می‌کند که باید مستقیماً و بدون واسطه، از خدا، مدد خواست و تنها به پناه و حمایت او، دل بست.

هر دعوت‌گری باید تنها از خداوند، مدد و قوت بخواهد و جز از قدرت خدا نترسد. داعی و دعوت‌گر، باید بی‌آنکه به حاکم و صاحب قدرتی، پناه ببرد، به خدایش روی بیاورد و تمام توجهش را به سوی پروردگار قادر و متعال، بگرداند. این از فضل الهی است که گاهی دعوت، قلوب قدرتمندان و صاحب‌منصبان را به‌گونه‌ای تسخیر می‌کند که سرباز و خدمت‌گزار دعوت می‌شوند و به رستگاری می‌رسند. اما اگر دعوت و یا حرکت و جنبشی، در خدمت قدرتمندان و دولت‌مردان قرار بگیرد، هرگز فرجام نیکی در انتظارش نیست؛ چرا که دعوت، امری است دینی و خدایی که بالاتر و فراتر از هر صاحب قدرت و منصبی می‌باشد. [۱۴۱]

هنگامی که مشرکان، پیرامون غار می‌گشتند و نزدیک بود که مهاجران را ببینند، پیامبر اکرم جبه ابوبکرساطمینان خاطر دادند که: «خدا، با ما است.» ابوبکرسمی‌گوید: در غار، به رسول‌خدا جگفتم: «اگر یکی از آن‌ها به پایین پایش نگاه کند، حتماً ما را می‌بیند.» رسول اکرم جفرمودند: «مَا ظَنُّكَ یَا أَبَابَكَر بِاثْنَیْنِ اَللّه ثَالِثُهُمَا» [۱۴۲]یعنی: «ای ابوبکر! گمان تو درباره‌ی دو نفر که سومینشان، خدا است، چه می‌باشد؟»

خدای متعال، در قرآن کریم ماجرای غار را چنین ثبت فرموده است: ﴿ إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلسُّفۡلَىٰۗ وَكَلِمَةُ ٱللَّهِ هِيَ ٱلۡعُلۡيَاۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ٤٠ [التوبة: ۴۰]

یعنی: «اگر پیامبر را یاری نکنید، خدواند، (او را یاری می‌کند، همان‌گونه که قبلاً) او را یاری کرد؛ آن‌گاه که کافران، او را (از مکه) بیرون کردند، در حالی که او، نفر دوم از دو تن بود. هنگامی که آن دو (پیامبر و ابوبکر) در غار (ثور) بودند، (ابوبکر، ناراحت بود که مبادا به پیامبر گزندی، از سوی مشرکان برسد.) در این هنگام پیامبر خطاب به رفیقش گفت: غم مخور که خدا با ما است. پس خداوند، آرامش خود را بر او نازل کرد (و ابوبکر در پرتو الطاف الهی، آرام گرفت.) و خداوند، پیامبرش را با سپاهیانی یاری فرمود که شما، آنان را ندیدید و سخن کافران (و شرک و توطئه‌شان درباره‌ی قتل پیامبر) را پایین کشید (و ناکام نمود) و در هر حال کلمه‌ی اللهـو سخن (و شریعت) الهی، بالا و برتر است و خداوند، باعزت و حکیم می‌باشد».

پیامبر اکرم و رفیق دل‌سوزش، پس از گذشت سه شبانه‌روز و بعد از آنکه مشرکان از یافتن آن‌ها، ناامید شده و دست از گشت‌های جستجوگرانه‌ برداشته بودند، از غار بیرون شدند و به سوی مدینه حرکت کردند. پیش از این گفتیم که پیامبر و ابوبکر، به عبدالله بن اریقط اعتماد کرده و شترهایشان را به او سپردند و با او قرار گذاشتند پس از گذشت سه شب، در غار ثور به آن‌ها بپیوندد. عبدالله نیز به وعده‌اش عمل کرد و در موعد مقرر، سرِ قرارش حاضر شد و بی‌راهه را برای سفر انتخاب کرد تا کفار قریش، ردی از آنان نیابند. [۱۴۳]رسول‌خدا جدر مسیر راه و در وادی (قدید)، جایی که خانه‌های خزاعه قرار داشت، با ام‌معبد (عاتکه بنت کعب خزاعی) [۱۴۴]ملاقات کردند. او، خواهر حبیش بن خالد خزاعی است که درباره‌اش، قصه‌ی مشهوری روایت شده و راویان و سیرت‌نگاران، آن را نقل کرده‌اند. ابن‌کثیر/می‌گوید: «قصه‌ی این زن، مشهور می‌باشد و به طرق مختلف که برخی از آن‌ها، بعضی دیگر را قوت می‌بخشد، روایت شده است.» [۱۴۵]

قریشیان، در اطراف مکه، جار زده بودند که هر کس، زنده یا مرده‌ی محمد (ج) را بیاورد، صد شتر، پاداش می‌یابد. این خبر، درمیان قبایل عرب اطراف مکه، پخش شد. سراقه بن مالک بن جعشم، به طمع دست‌یابی به جایزه‌ای که قریش برای دستگیری پیامبر ج، تعیین نموده بود، به جستجو پرداخت تا آن حضرت جرا دستگیر کند و تحویل قریشیان دهد. اما خداوند متعال، با قدرت همیشه غالبش، چنان نمود که سراقه پس از تلاش بسیار به قصد دستگیری رسول‌خدا ج، به مدافع و پشتیبان آن حضرت تبدیل شود.

مسلمانان مدینه که از حرکت رسول‌خدا جبه سوی شهرشان باخبر شده بودند، هر روز صبح، به محلی به نام (حره) می‌رفتند و تا ظهر به انتظار آن حضرت جو استقبال از ایشان، می‌نشستند. روزی مسلمانان مدینه پس از انتظاری طولانی، به خانه‌هایشان بازگشته بودند. در آن روز یکی از یهودیان، برای انجام کاری، بالای قلعه‌ای رفته بود که چشمش، به رسول‌خدا جافتاد؛ همراهان آن حضرت جکه لباس سفید بر تن داشتند، در سراب و بازتاب نور خورشید، دیده نمی‌شدند. آن یهودی، نتوانست خودش را کنترل کند و با صدای بلند بانگ برآورد: «ای عرب‌ها! رییس و سرداری که انتظارش را می‌کشیدید، آمد.» مسلمانان، فوراً سلاح‌هایشان را برداشتند و به استقبال رسول‌خدا جشتافتند و در حره، با ایشان ملاقات کردند. رسول‌خدا جتغییر مسیر داده و همراه مسلمانان، به محله‌ی بنی‌عمرو بن عوف رفتند. ورود پیامبر جبه مدینه و استقبال مسلمانان از ایشان، در روز دوشنبه [۱۴۶]و در ماه ربیع‌الاول به وقوع پیوست. [۱۴۷]ابوبکرسبرای مردم برخاست و رسول اکرم جنشسته بودند. انصار، گروه گروه به ملاقات ایشان می‌آمدند؛ اما کسانی که پیامبر جرا پیش از آن ندیده بودند، به ابوبکرسخوشامد می‌گفتند تا اینکه نور آفتاب، بر رسول‌خدا جافتاد و ابوبکرسبرای آنکه آن حضرت ج، زیر سایه قرار بگیرند، عبایش را بالای سر ایشان گرفت و بدین ترتیب مردم، پیامبر جرا شناختند. [۱۴۸]

روزی که رسول‌خدا جو ابوبکرسبه مدینه رسیدند، روز شادی بود؛ روز هیجان و روز سرور؛ روزی که مدینه هرگز مانند آن را به خود ندیده بود. مردم، بهترین لباس‌هایشان را پوشیده بودند و گویی، روز عید بود و واقعاً هم عید بود. چرا که در آن روز اسلام از فضای تنگ و بسته‌ی مکه به مدینه‌ی فراخ و باز، انتقال یافت تا آن سرزمین مبارک، مرکز نشر و گسترش اسلام شود و آیین محمد مصطفی جبه دیگر بلاد و سرزمین‌ها انتشار یابد. مردم مدینه، آن فضل و احسانی را که خداوند، بر آنان نموده بود، دریافتند و احساس کردند که خداوند، واقعاً آنان را دوست داشته که ایشان را به چنین افتخاری، مفتخر و مخصوص گردانیده است. آنان، به این می‌بالیدند که شهرشان، پذیرای رسول‌خدا جو یاران مهاجرش و مرکز نصرت و یاری اسلام شده تا زودزمانی پایگاه و پایتخت نظام اسلامی همه‌جانبه‌ای گردد که بنیادی بس محکم دارد و از ارزش‌هایی بس والا برخوردار است. به همین خاطر بود که مردم مدینه در کمال شادی و هیجان و با ندای لا اله الا الله به استقبال پیامبر اکرم جرفتند و به اشکال گوناگون، به آن حضرت جخوشامد گفتند و سلام کردند. [۱۴۹]پس از این استقبال باشکوه و بزرگی که مانند آن، در تاریخ انسانیت یافت نمی‌شود، رسول‌خدا جبه راه افتادند و در خانه‌ی ابوایوب انصاریس، منزل گزیدند. ابوبکر صدیقسنیز مهمان خارجه بن زید انصاریسشد.

با وجودی که سفر رسول‌خدا جبا مشکلات و سختی‌های زیادی همراه بود، اما ایشان بر تمام سختی‌های فراروی خود در جریان هجرت، پیروز شدند تا هجرتشان، طلیعه‌ی آینده‌ای درخشان برای امت و حکومتی باشد که توانست تمدن انسانی شکوهمندی را بر پایه‌ی ایمان، تقوا، نیکی و عدالت و دادگستری، به‌وجود آورد و بر دو قدرت جهانی آن زمان، یعنی فارس و روم غلبه کند [۱۵۰]. صدیقساز هنگام طلوع دعوت تا وفات رسول اکرم ج، بازوی آن حضرت و دستیار ایشان بود. وی، به‌خوبی از منابع و چشمه‌های نبوت، سیراب گشت و از آن‌ها حکمت و ایمان، یقین و اراده و اخلاص و تقوا نوشید. هم‌نشینی و هم‌راهی ابوبکرسبا رسول‌خدا ج، ثمرات و پیامدهای زیادی برای ابوبکر، به دنبال داشت؛ از جمله: شایستگی و راستی، آگاهی و بیداری، صفا و صمیمیت، عزم و اراده‌ی آهنین، اخلاص و فهم درست از دین و…. واکنش‌های درست و بجای ابوبکرسدر جریان وقایع پس از رسول‌خدا ج(در سقیفه‌ی بنی‌ساعده، گسیل لشکر اسامهسو جنگ با مرتدها)، نمادِ تمام توانمندی‌ها و شایستگی‌هایی است که ابوبکرسرا قادر ساخت تا فسادها را قلع و قمع نماید، ویرانی‌ها و خرابی‌ها را از نو بنا کند و تفرقه و پراکندگی را به اتحاد و هم‌بستگی تبدیل نماید و انحرافات و کجی‌ها را بهبود بخشد و اصلاح کند. هجرت ابوبکرسبه همراه رسول‌خدا ج، آموزه‌ها و نکات قابل پندی دارد؛ از جمله:

الف) خدواند متعال، می‌فرماید: ﴿ إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلسُّفۡلَىٰۗ وَكَلِمَةُ ٱللَّهِ هِيَ ٱلۡعُلۡيَاۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ٤٠ [التوبة: ۴۰]

یعنی: «اگر پیامبر را یاری نکنید، خدواند، (او را یاری می‌کند، همان‌گونه که قبلاً) او را یاری کرد؛ آن‌گاه که کافران، او را (از مکه) بیرون کردند، در حالی که او، دومین نفر بود (و تنها یک نفر به همراه داشت). هنگامی که آن دو (پیامبر و ابوبکر) در غار (ثور) بودند، (ابوبکر، ناراحت بود که مبادا به پیامبر گزندی، از سوی مشرکان برسد.) در این هنگام پیامبر خطاب به رفیقش گفت: غم مخور که خدا با ما است. پس خداوند، آرامش خود را بر او نازل کرد (و ابوبکر در پرتو الطاف الهی، آرام گرفت.) و خداوند، پیامبرش را با سپاهیانی یاری فرمود که شما، آنان را ندیدید و سخن کافران (و شرک و توطئه‌شان درباره‌ی قتل پیامبر) را پایین کشید (و ناکام نمود) و در هر حال کلمه‌ی اللهـو سخن (و شریعت) الهی، بالا و برتر است و خداوند، باعزت و حکیم می‌باشد»...

در این آیه، دلایلی در مورد فضیلت و جایگاه والای ابوبکرسوجود دارد که می‌توان موارد زیر را نام برد:

۱- خدای متعال، در این آیه به صراحت بیان می‌کند که کافران و مشرکان، رسول‌خدا جرا از مکه بیرون راندند. بنابراین خروج و بیرون شدن ابوبکرسبه همراه پیامبر اکرم جنیز واقعیتی است تاریخی که نشان می‌دهد، فشار مشرکان بر مؤمنان و از جمله ابوبکرسسبب شده که ناگزیر به ترک مکه شوند.

۲- ابوبکرسدر این آیه، صاحب یعنی یار دل‌سوز پیامبر نامیده می‌شود. او، تنها یار رسول‌خدا جو یکی از آن دو نفری است که سومینشان، خدای متعال بود و در آن هنگام که نصرت و یاری الهی، بر پیامبر جنازل شد، همراه ایشان بود. ابوبکر صدیقس، از میان صحابهش، تنها کسی است که به همراهی پیامبر جدر مواقع خاص مفتخر گردیده است. مواقعی از قبیل: *سفر هجرت. *همراهی با پیامبر جو نگهانی از ایشان در سایه‌بانی که در جنگ بدر برای آن‌حضرت جدرست کردند. *همراهی با رسول‌خدا جبه هنگام عرضه‌ی دعوت به قبایل عرب در موسم حج و…. تمام سیرت‌شناسان به این اذعان کرده‌اند که تنها ابوبکرسدر مواقع خاص و البته پرافتخار به همراهی پیامبر اکرم جمفتخر شده است.

۳- بنا بر نص قرآن، ابوبکرستنها یار و همراه رسول‌خدا جدر غار بود و از این‌رو «یار غار» نامیده می‌شود. بخاری و مسلم رحمهما الله از انسسروایت کرده‌اند که ابوبکر صدیقسفرموده است: هنگامی که در غار بودیم، به پاهای مشرکان نگریستم که بالای سرمان بودند؛ گفتم: «ای رسول‌خدا! اگر یکی از آن‌ها به پایین پایش نگاه کند، حتماً ما را می‌بیند.» رسول‌خدا جفرمودند: «یَا أَبَا بَكْرٍ، مَا ظَنُّكَ بِاثْنَیْنِ اللهُ ثَالِثُهُمَا» [۱۵۱]یعنی: «ای ابوبکر! گمان تو درباره‌ی دو نفر که سومینشان، خدا است، چه می‌باشد؟» تمام اهل حدیث (حدیث‌شناسان)، این حدیث را صحیح دانسته‌اند و حتی دو نفر از آنان هم در مورد صحت و درستی این حدیث، با یکدیگر اختلاف ندارند. نص قرآن نیز، درستی این حدیث را تأیید می‌کند. [۱۵۲]

۴- ابوبکرس، یار همیشگی رسول‌خدا جبوده است. آن چه در آیه، از ابوبکر به یار غار تعبیر می‌کند، بدین معنا نیست که ابوبکرس، فقط یار غار پیامبر بوده و بس. بلکه ابوبکر صدیقس، یار مطلق و همیشگی رسول‌خدا جبوده و از چنان سابقه‌ای در هم‌صحبتی با رسول اکرم جبرخوردار است که به اتفاق نظر سیرت‌شناسان، شخص دیگری چنان سابقه‌ای در هم‌صحبتی با پیامبر جندارد. برخی از علما به این نکته تصریح کرده‌اند که: «فضایل و مناقب ابوبکرس، ویژگی‌های خاص خود او و منحصر به فرد بوده و ابوبکرس، در برخورداری از آن همه فضایل و ویژگی‌ها، شریک و همانندی ندارد.» [۱۵۳]

۵- ابوبکرس، یار دل‌سوز رسول‌خدا جبوده است. لفظ ﴿ لَا تَحۡزَنۡ که در این آیه به نقل از رسول اکرم جخطاب به ابوبکرسآمده، نشان می‌دهد که ابوبکر، دوست‌‌دار و یاور شفیق و دل‌سوز آن حضرت جبوده است. ابوبکرساز این ناراحت و دل‌نگران بود که مبادا رسول‌خدا جکشته شوند و اسلام، از میان برود. به همین خاطر در سفر هجرت، گاهی پیشاپیش پیامبر جحرکت می‌کرد و گاهی پشت سر آن حضرت؛ پیامبر اکرم جدلیل این کارش را پرسیدند. ابوبکرسگفت: «وقتی به فکر می‌افتم که ممکن است کفار، پیشاپیش ما کمین کرده باشند، جلو حرکت می‌کنم و هنگامی که به یاد تعقیب و جستجوی آن‌ها می‌افتم و این مسأله به خاطرم می‌رسد که ممکن است دشمن از پشت سر برسد، عقب حرکت می‌کنم (تا خطری متوجه شما نباشد و به شما آسیبی نرسد.)» [۱۵۴]امام احمد/چنین روایت کرده است: ابوبکرسگاهی پشت سر پیامبر جراه می‌رفت و گاهی جلو و پیشاپیش آن حضرت؛ رسول‌خدا جبه او فرمودند: «تو را چه شده که چنین می‌کنی؟» ابوبکرسگفت: «ای رسول‌خدا! (وقتی) از این می‌ترسم که کفار، از جلوی شما درآیند، پیشاپیش شما حرکت می‌کنم (و همین‌طور بر عکس.)» زمانی که به غار رسیدند، ابوبکرسگفت: «ای رسول‌خدا! همین‌جا بمانید تا من، داخل غار را تمیز کنم.» ابوبکرسوارد غار شد و در آن سوراخی دید و پایش را آنجا نهاد و سوراخ را بست و گفت: «ای رسول‌خدا! چنین کردم تا اگر گزنده‌ای در سوراخ باشد، پای مرا نیش بزند (و شما در امان باشید.)» [۱۵۵]

آری، برای ابوبکرساینکه او زنده بماند و رسول‌خدا ج، کشته شوند، قابل تحمل نبود؛ به همین خاطر ابوبکرستمام داشته‌ها و جان و مالش را فدای آن حضرت جکرد تا به همه‌ی مؤمنان، این درس بزرگ را آموزش دهد که هر مؤمنی، موظف به انجام چنین کار سترگی است و بدون تردید که ابوبکرسشایسته‌ترین مؤمنی بود که جان و مالش و بلکه تمام داشته‌هایش را در راه دعوت و دفاع از رسول‌خدا جنثار کرد. [۱۵۶]

۶- پیامد همراهی ابوبکرسبا رسول‌خدا ج، این شد که به معیت و همراهی خدای متعال، مشرف و مفتخر گردد. وی، یگانه شخصیتی است که در قرآن کریم به معیت و همراهی خدا با او، تصریح شده است: ﴿ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ . این کلمات، خیلی صریح به مشارکت ابوبکر صدیقسبا رسول‌خدا جدر سفر هجرت و در معیت و یاری خدا، اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که ابوبکرس، تنها کسی است که به افتخاری این‌چنینی، مفتخر گردیده است. این آیه، بیان می‌دارد که خداوند متعال، رسول‌خدا جو ابوبکرسرا در برابر دشمنانشان یاری رسانده و آنان را همراهی می‌فرماید. رسول اکرم جدر غار، به ابوبکر صدیقساطمینان خاطر دادند که خداوند، من و تو را نصرت می‌کند و در مقابل دشمنان، به ما محبت کرده و عزیزمان می‌دارد. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَيَوۡمَ يَقُومُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ٥١ [غافر: ۵۱]

یعنی: «ما، حتماً پیامبران خود و (هم‌چنین) مؤمنان را در زندگی دنیا و در روزی که گواهان، بپا خیزند، یاری می‌کنیم».

آری! این، انتهای ستودگی ابوبکر صدیق است. چرا که رسول‌خدا جبه او می‌گویند: «خدا، با ما است». و گویی درباره‌اش گواهی می‌دهند که او، در کنار آن حضرت جاز چنان ایمانی برخوردار است که نصرت و معیت الهی را در پی دارد؛ آن هم در موقعیتی که تنها مؤمنان راستین، از سوی خدا یاری می‌شوند و سایر مخلوقات خدا، مشمول نصرت و یاری پروردگار نمی‌گردند. [۱۵۷]

دکتر عبدالکریم زیدان، ضمن اشاره به معیتی که در این آیه آمده، می‌گوید: این معیت که در ﴿ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ به آن اشاره شده، والاتر و ارزشمندتر از آن معیتی است که خدواند، در مورد پرهیزکاران و نیکوکاران، فرموده است: ﴿ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ وَّٱلَّذِينَ هُم مُّحۡسِنُونَ١٢٨ [النحل: ۱۲۸] یعنی: «بی‌گمان خداوند، همراه تقواپیشگان و نیکوکاران است»... معیتی که در ﴿ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ به آن اشاره شده، عبارت است از نصرت، رحمت و مدد الهی که تنها رسول‌خدا جو یارش ابوبکر صدیقس، به آن مختص گردیده‌اند. معیتی که در آیه‌‌ی ﴿ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ وَّٱلَّذِينَ هُم مُّحۡسِنُونَ١٢٨ [النحل: ۱۲۸] به آن اشاره شده، مقید به شرایطی چون تقواپیشگی و نیکوکاری می‌باشد؛ اما معیتی که خدای متعال، بهره‌ی پیامبر اکرم جو یارش نمود، نوعی از همراهی الهی بود که صرفاً مخصوص این دو بزرگوار بود و در قالب نشانه‌های خارق‌العاده و فراتر از حد تصور نمودار گشت. [۱۵۸]

۷- بر اساس این آیه، کاملاً روشن می‌شود که ابوبکرس، به هنگام نزول سکینه و آرامش و نصرت الهی، همراه پیامبر اکرم جبوده است. آنجا که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا [التوبة: ۴۰]

اگر به دو نفر که همراه یکدیگرند و یکی از آنان را هراس برداشته، نصرت و آرامشی برسد، بی‌گمان شخص هراسان، با حضور در آنجا بهره‌ی وافری از نصرت و آرامش نازل‌شده، می‌برد. آنچه در آیه به بیان حزن و هراس ابوبکرسمی‌پردازد، فقط به خاطر بیان وضع و حال وی نمی‌باشد. چرا که وقتی رسول‌خدا جکاملاً آرام و آسوده‌خاطر بودند، دیگر ضرورتی برای نزول سکینه بر ایشان وجود نداشت. از این‌رو این آیه، ضمن اینکه به وضع و حال ابوبکرساشاره می‌کند، به بیان نزول آرامش و تأیید و نصرت پیامبر اکرم جنیز می‌پردازد تا روشن شود که ابوبکر صدیقسنیز از این آرامش و نصرت نازل‌شده بهره‌مند بوده است. بنابراین نزول سکینه و آرامش و همچنین نصرت و امداد غیبی برای یار و همراه پیامبر ج، بسی بزرگ‌تر و فراتر از کمک‌های غیبی برای دیگران می‌باشد. چنین طرز بیانی، از بلاغت قرآن و ساختار فصیح و رسای کلام خدا و شیوه‌ی تأمل برانگیز آن است. [۱۵۹]

ب) برنامه‌ریزی و مقدمه‌چینی رسول‌خدا جو ابوبکر صدیقس، در جریان هجرت، نکته‌ی قابل توجه و نمایانی است. هر کس در ماجرای هجرت پیامبر و یارش، بیندیشد، به وجود یک برنامه‌ریزی منظم و دقیق در جریان هجرت و همچنین تدارک مقدمات سفر از آغاز تا پایان آن، پی می‌برد. بازبینی جریان هجرت، نشان می‌دهد که هدفمندی و برنامه‌ریزی، یکی از مسایل مهم و مورد توجه رسول‌خدا جدر تمام فعالیت‌هایش بوده که از طریق وحی، قوت می‌گرفته و سامان‌دهی می‌شده تا دست‌یابی به اهداف خجسته‌ی فراروی پیامبر جعملی و ممکن گردد. برنامه‌ریزی در کارها و فعالیت‌ها، بخشی از سنت رسول اکرم جاست و این وظیفه را فراروی هر مسلمانی می‌نهد که در انجام مسؤولیت‌هایش، به آن توجه نماید. کسانی که می‌پندارند برنامه‌ریزی، ردیف‌بندی و مقدمه‌چینی و سنجش‌گری در انجام کارها، سنت نیست، و یا گمان می‌کنند که باید هر کاری را بی‌پروا و بدون برنامه، انجام داد و گذاشت تا هر کاری، روالش را طی کند، قطعاً به اشتباه رفته و نسبت به خود و دیگران، بد روا داشته‌اند. [۱۶۰]

هنگامی که وقت هجرت، فرارسید و به پیامبر جاجازه داده شد تا این سفر خجسته را آغاز کند، آن حضرت جاقداماتی در این زمینه انجام دادند که نشان‌گر برنامه‌ریزی دقیق و منظمی می‌باشد تا این سفر مهم، با وجود سختی‌ها و پسامدهای سخت و شدید، با موفقیت کامل به انجام برسد. هر یک از مسایل مربوط به هجرت، با دقت تمام، مورد بررسی قرار گرفت که برای مثال، نمونه‌های زیر را می‌توان نام برد:

۱- رسول‌خدا ج، بر خلاف عادت گذشته‌اش، سرِ ظهر و هنگام نیم‌روز به خانه‌ی ابوبکرسرفت که هوا، بسیار گرم بود و کسی هم در کوچه‌های مکه رفت و آمد نمی‌کرد تا کسی، ایشان را نبیند و قصد آن حضرت در مورد هجرت، به‌سان یک راز، پوشیده بماند.

۲- رسول‌خدا جمطابق رسم آن زمان، چهره‌شان را پوشاندند تا شناخته نشوند. پوشیدن سر و صورت در آن زمان، شیوه‌ای کاربردی و مناسب بود که افراد برای عدم شناحته شدن، در پیش می‌گرفتند.

۳- رسول‌خدا جبه ابوبکر فرمودند: «کسانی را که این‌جا حضور دارند، بیرون کن.» ابوبکرسعرض کرد که این‌ها فرزندان من هستند. رسول‌خدا جدر حضور خانواده‌ی ابوبکر، صرفاً از فرمان و اجازه‌ی خدا درباره‌ی هجرت سخن گفتند و جزئیات هجرت را در حضور همه، بیان نکردند.

۴- خروجشان از خانه‌ی ابوبکرس، شبانه و از درب یا پنجره‌ی پشت منزل بود.

۵- رسول‌خدا ج، در سفر هجرت و در تمام جنبه‌ها، کاملاً محتاط و هشیار عمل کردند؛ از بی‌راهه رفتند و راهنمایی خبره و کارآزموده به‌کار گرفتند که راه‌ها و گذرگاه‌های مختلف بیابان را یاد داشت. از آنجا که آن راهنما مشرک بود، این نکته روشن می‌شود که رسول‌خدا ج، از دانش و توانمندی‌های غیرمسلمانان تا زمانی که مصلحتی در آن بود، استفاده می‌کرده‌اند. آقای عبدالکریم زیدان، به ضابطه‌ی مهمی درباره‌ی کمک خواستن از مشرک یا به خدمت گرفتن وی اشاره کرده و گفته که در این مورد، اصل بر عدم جواز است ولی این اصل، استثنا نیز دارد که کمک گرفتن از غیرمسلمان را با شرایط مشخصی، روا می‌کند. این شرایط، عبارتند از: *مصلحتی در کمک گرفتن از غیرمسلمان وجود داشته باشد؛ به عبارتی مصالح کمک‌خواهی از غیرمسلمان، بر خطرات احتمالی آن غالب باشد. *کمک گرفتن از غیرمسلمان، هیچ آسیب و یا خطری برای دعوت و ارزش‌های آن نداشته باشد. *غیرمسلمانی که از او کمک خواسته می‌شود، کاملاً قابل اعتماد باشد. *ضرورتی شدید وجود داشته باشد که کمک گرفتن از غیرمسلمان را ناگزیر گرداند. باید دانست که در صورت نبود هر یک از شرایط مذکور، کمک گرفتن از غیرمسلمان، جایز نیست. [۱۶۱]

ابوبکر صدیقسفرزندانش را به اسلام دعوت داد و به فضل الهی از این کار بزرگ، موفق و سربلند درآمد. او، خانواده‌اش را در خدمت اسلام گماشت و از هر یک از آنان برای به انجام رسیدن هجرت پیامبر جکار گرفت. وی، در برنامه‌ی هجرت با شرح مسؤولیت هر یک از فرزندانش، آنان را در اجرای نقشی فعال و مهم و حضوری عملی در این جریان مبارک و فرخنده‌ی تاریخی، سهیم کرد:

[۱۳۶] تاریخ الدعوة إلی الإسلام، ص۱۰۷ [۱۳۷] السیرة النبویة از ابن‌کثیر (۲/۲۳۳) [۱۳۸] بخاری، کتاب مناقب الأنصار، باب هجرة النبی ج، شماره‌ی۳۹۵ [۱۳۹] خاتم‌النبیین از ابوزهره (۱/۶۵۹)؛ السیرة النبویة از ابن‌کثیر (۲۳۴) [۱۴۰] روایت ترمذی (۵/۷۲۲) [۱۴۱] فی ظلال القرآن (۴/۲۴۷) [۱۴۲] بخاری، شماره‌ی۳۶۵۳؛ مسلم، شماره‌ی۵۳۸۱ [۱۴۳] المستفاد من قصص القرآن، زیدان (۲/۱۰۱) [۱۴۴] ابن‌کثیر، نام ام‌معبد را عاتکه بنت کعب ثبت کرده و به نقل از ابن‌اسحاق آورده که نامش، عاتکه بنت خلف بن ربیعة بن اصرم بوده است. اموی نیز نام ام‌معبد را عاتکه بنت تبیع گفته و سهیلی، نام این بانو را عاتکه بنت خلد (خالد) از طایفه‌ی بنی‌کعب (قبیله‌ی خزاعه)، دانسته است. [مترجم] [۱۴۵] البدایة و النهایة (۳/۱۸۸)؛ ماجرای ام‌‌معبد از این قرار است که چون رسول‌خدا جدر مسیر هجرت با او ملاقات کردند، ام‌معبد گفت: «به خدا سوگند که ما، هیچ غذا و حیوان شیردهی نداریم؛ گوسفندان ما، شیرده نیستند.» رسول‌خدا جاز او خواستند تا گوسفندانش را بیاورد و سپس دست مبارک را بر پستان گوسفندان کشیده و دعا کردند که در پی آن پستان‌ها،پر از شیر شد؛ آن‌گاه به ام‌معبد فرمودند: «از این شیر بنوش.» شرح داستان ام‌معبد را نگاه کنید در: دلائل النبوة (۲/۴۹۱)، طبقات ابن‌سعد (۱/۲۳۰) و البدایة و النهایة (۳/۱۵۲) چاپ دار احیاء التراث بیروت. [مترجم] [۱۴۶] حافظ ابن‌حجر می‌گوید: گفته‌ی صحیح درباره‌ی روز ورود رسول‌خدا جبه مدینه، دوشنبه می‌باشد و این‌که عده‌ی اندکی، روز جمعه گفته‌اند، نادرست به نظر می‌رسد. (الفتح،۴/۵۴۴) [۱۴۷] الهجرة فی القرآن الکریم، ص۳۵۱ [۱۴۸] مرجع سابق، ص۳۵۲ [۱۴۹] الهجرة فی القرآن، ص۳۵۳ [۱۵۰] الهجرة فی القرآن، ص۳۵۵ [۱۵۱] بخاری، شماره‌ی۳۶۵۳؛ مسلم، شماره‌ی۵۳۸۱ [۱۵۲] منهاج السنة (۴/۲۵۲،۲۴۱) [۱۵۳] منهاج السنة (۴/۲۵۲،۲۴۵ [۱۵۴] ابوبکر الصدیق افضل الصحابة و احقهم بالخلافة، ص۴۳ [۱۵۵] منهاج السنة (۴/۲۶۲) [۱۵۶] منهاج السنة (۴/۲۶۳) [۱۵۷] منهاج السنة (۴/۲۴۲) [۱۵۸] المستفاد من قصص القرآن (۲/۱۰۰) [۱۵۹] منهاج السنة (۴/۲۷۲) [۱۶۰] الأساس فی السنة، نوشته‌ی سعید حوی… [۱۶۱] المستفاد من قصص القرآن (۲/۱۴۴،۱۴۵)