بیماری ابوبکر صدیقسبه هنگام رسیدن به مدینه
هجرت پیامبر جو یارانششاز مکه به مدینه قربانی بزرگی بود؛ چرا که شخص رسولخدا جدربارهی مکه چنین فرمودهاند: «به خدا سوگند که تو بهترین و محبوبترین سرزمین خدا در نزد خدا هستی؛ اگر من مجبور به بیرون شدن از تو نبودم، هرگز تو را ترک نمیکردم. [۱۷۸]عایشه میگوید: «زهاب [۱۷۹]مدینه، خوب نبود و آبی نامرغوب داشت و به همین خاطر در مدینه بیماری، شایع بود؛ بنابراین هنگامی که رسولخدا جبه مدینه رسیدند، یارانشان بیمار گشتند و خدای متعال آن حضرت را از بیماری مصون داشت. ابوبکر، عامر بن فهیره و بلالشکه در یک خانه سکونت داشتند نیز به شدت تب کردند؛ از رسولخدا جاجازه خواستم به عیادتشان بروم که اجازه فرمودند. به قصد عیادت به خانهای رفتم که آنها در آن اقامت داشتند؛ در آن زمان حکم حجاب بر ما نازل نشده بود. آنان، چنان بیمار شده بودند که تنها خداوند از شدت بیماریشان آگاه است. به ابوبکر نزدیک شدم و گفتم: پدر! حال شما چطور است؟ فرمود:
كلّ امریء مصبح فی أهله
والموت أدنی من شراك نعله
یعنی: «مرگ، به هر شخصی که درمیان خانوادهاش، قرار دارد، از بند کفش هم به او نزدیکتر است و هر شخصی، در آستانه مرگ میباشد».
با خود گفتم: به خدا سوگند (حال پدرم چنان خراب است) که نمیداند چه میگوید. سپس به عامر بن فهیرهسنزدیک شدم و گفتم: حالت چطور است؟ گفت:
لقد وجدت الموت قبل ذوقه
إن الجبان حتفه من فوقه
كـلّ امریء مجـاهد بطوقـه
كالثور یحمی جلده بروقه
یعنی: «مرگ را پیش از آنکه آن را بچشم و بمیرم، یافتم؛ مرگِ ترسو همواره بالای اوست و او از مرگ میهراسد. هر شخص تنومندی تمام توان و تلاشش را برای مقابله و رویارویی با مرگ به کار میگیرد و چون حیوانی که با شاخهایش از خود دفاع میکند، برای رهایی از مرگ دست و پا مینماید.»
گفتم: به خدا قسم عامرسنمیداند، چه میگوید. هر گاه تب بلالسقطع میشد، به کنار خانه تکیه میداد و صدایش را بلند میکرد:
ألا لیت شعری هل أبیتن لیلة
بـواد وحولی إذخر وجلیـل
وهل أردن یوماً میاه مجنـة
وهل یبدون لیشامة وطفیل
یعنی: «ای کاش میدانستم که آیا شبی دگر در وادی مکه در حالی بسر خواهم کرد که پیرامون من اذخر و جلیل باشد و آیا روزی دگر گذرم بر چشمهسار مجنه میافتد و آیا دوباره مکه را درمیان دو کوه شامه و طفیل خواهم دید»؟
رسولخدا جرا از این ماجرا باخبر کردم؛ ایشان دعا فرمودند: «اللهُمَّ حَبِّبْ إِلَیْنَا الْمَدِینَةَ كَحُبِّنَا مَكَّةَ، أَوْ أَشَدَّ وَصَحِّحْهَا، وَبَارِكْ لَنَا فِی مُدِّهَا، وَصَاعِهَا، وَانْقُلْ حُمَّاهَا، فَاجْعَلْهَا فِی الْجُحْفَةِ» [۱۸۰]
یعنی: «خدایا مدینه را برایمان محبوب گردان؛ آنچنانکه مکه را محبوبمان کردهای و بلکه بیشتر؛ خدایا مدینه را آکنده از صحت و سلامتی فرما و در صاع و مدّ مدینه [۱۸۱](محصولات و فرآوردههایش) برکت و فزونی عنایت کن و بیماری و مرض را از اینجا بردار و در جحفه بیفکن.»
خداوند متعال، دعای پیامبرش را پذیرفت و پس از آن مسلمانان از این بیماری رهایی یافتند و خدا چنین خواست تا مدینه، وطن ممتاز و ویژهی مهاجرانی گردد که از جاهای گوناگون رهسپار مدینه شده بودند. [۱۸۲]
رسولخدا جپس از آنکه در مدینه مستقر شد، شروع به پایهریزی و تثبیت ارکان حکومت اسلامی نمود؛ درمیان مهاجرین و انصار پیمان برادری برقرار فرمود، مسجد ساخت، به قصد اتمام حجت و محکمکاری، با یهودیان پیمانهایی منعقد کرد، سپاهیانی برای سرایا و گسیل به جنگها فراهم نمود و به زیرساختهای اقتصادی، آموزشی و تربیتی توجه و اهتمام خاصی ورزید. ابوبکرسبه عنوان وزیر باصداقت رسولخدا جدر همهی حالات، آن حضرت را همراهی نمود و در هیچ یک از صحنهها غایب نبود؛ وی همواره در کنار پیامبر بود و از بذل مالش و یا مشورت و پیشنهاد دریغ نورزید. [۱۸۳]
[۱۷۸] روایت ترمذی، کتاب المناقب باب فضل مکة (۵/۷۲۲) شمارهی۳۹۲۵ [۱۷۹] زهاب به آبی میگویند که از چشمه، دره و یا شکاف زمین بیرون میشود. [۱۸۰] بخاری، کتاب الدعوات، باب الدعاء یرفع الوبا و الوجع شمارهی۶۳۷۲؛ جحفه: نام مکانی است. [۱۸۱] در حدیث انس بن مالکسبه روایت بخاری (شمارهی۶۷۱۴) آمده است که رسولخدا جفرمودند: «خدایا! در پیمانه، صاع و مدّ مردم مدینه، برکت عنایت کن.» (مترجم) [۱۸۲] التربیة القیادیة، (۲/۳۱۰) [۱۸۳] تاریخ الدعوة إلی الإسلام فی عهد الخلفاء الراشدین، ص۱۲۱