ابوبکر صدیق رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه اول

فهرست کتاب

موضع علی و زبیربدر قبال خلافت ابوبکرس

موضع علی و زبیربدر قبال خلافت ابوبکرس

روایاتی درباره‌ی تأخیر بیعت علی بن ابی‌طالب و زبیر بن عوامبنقل شده که صحیح نیست؛ البته در این میان روایت صحیحی از ابن‌عباسبنقل شده که: «علی و زبیر و کسانی که با آنان در خانه‌ی فاطمه دخت رسول اکرم جبودند، از بیعت با ابوبکرسعقب ماندند.» [۵۷۴]جمع شدن علی و زبیر و عده‌ی دیگری از صحابهشدر آن شرایط مصیبت‌بار وفات رسول‌خدا جدر خانه‌ی دختر آن حضرت جامری کاملاً عادی بود که بر پایه‌ی روایت‌های صحیح دیگر، روشن و واضح می‌گردد که عده‌ای از مهاجرین و در رأسشان علی بن ابی‌طالبسدر تدارک غسل و خاک‌سپاری رسول اکرم جبودند؛ از روایت سالم بن عبیدسنیز همین نکته روشن می‌شود که ابوبکرساز خانواده‌ی رسول‌خدا جو از جمله علیسخواست تا آن حضرت جرا غسل دهند و برای خاک‌سپاری آماده کنند. [۵۷۵]

زبیر بن عوام و علی بن ابی‌طالببروز پس از وفات رسول‌خدا جیعنی در روز سه‌شنبه با ابوبکرسبیعت کردند. ابوسعید خدریسمی‌گوید: آن روز که ابوبکرسبر منبر نشست و به میان جمع نگریست، زبیر بن عوامسرا در میانشان ندید؛ لذا زبیرسرا به حضور خواست و به او فرمود: «ای پسرعمه‌ی رسول‌خدا جکه از خواص و نزدیکان آن حضرت جبودی! آیا می‌خواهی اتحاد مسلمانان را درهم شکنی؟» زبیرسگفت: «ای خلیفه‌ی رسول‌خدا! تو را ملامتی نیست.» و سپس برخاست و با ابوبکرسبیعت کرد. ابوبکرسکه علیسرا درمیان جمع نیافته بود، به حضور خواست و فرمود: «ای پسرعمو و ای داماد‌ رسول‌خدا! آیا می‌خواهی همبستگی مسلمانان را از بین ببری؟» علیسفرمود: «ای خلیفه‌ی رسول‌خدا! تو را ملامتی نیست.» و برخاست و با ابوبکرسبیعت کرد. [۵۷۶]اهمیت این حدیث از آنجا معلوم می‌شود که امام مسلم/به نزد استادش امام محمد بن اسحاق بن خزیمه/رفت و درباره‌ی این حدیث پرسید؛ ابن‌خزیمه/این حدیث را برای مسلم/بازگفت و آن را به او آموزش داد. مسلم/به استادش گفت: «این حدیث با شتر و یا گاو قربانی، برابری می‌کند.» ابن‌خزیمه فرمود: «ارزش این حدیث، فراتر از شتر یا گاوی است که به قربان‌گاه می‌برند؛ این حدیث، با ده‌هزار دینار برابری می‌کند و گنج گران‌بهایی است.» ابن‌کثیر/در شرح این حدیث گفته است: سند این حدیث، صحیح است و از آن، این نکته‌ی باارزش، روشن و ثابت می‌شود که علی بن ابی‌طالبسدر همان روز وفات رسول‌خدا جیا روز بعد با ابوبکرسبیعت نموده است؛ قطعاً علی بن ابی‌طالبسهیچ‌گاه با ابوبکر صدیقسمشکلی نداشته که با او قطع رابطه کند و یا از او دوری گزیند؛ علیسهرگز از اقتدا به ابوبکرسدر نماز جماعت امتناع نکرده است. [۵۷۷]در روایت حبیب بن ابی‌ثابت چنین آمده است: علی بن ابی‌طالبسدر، خانه‌اش بود که به او خبر رسید ابوبکرسبرای اخذ بیعت بر منبر نشسته است؛ علیسبا شنیدن این خبر با پیراهنی که به تن داشت و بی‌آنکه ازار و ردایی بپوشد، با شتاب به سوی مسجد رفت تا در بیعت با ابوبکرستأخیر نکرده باشد…. [۵۷۸]باری عمرو بن حریث از سعید بن زیدسپرسید: آیا تو در وفات رسول اکرم جحضور داشتی؟

ـ گفت: آری.

ـ پرسید: کی با ابوبکرسبیعت شد؟ سعیدسگفت: همان روزی که رسول‌خدا جرحلت فرمودند، مسلمانان با ابوبکرسبیعت کردند تا مانده‌ی آن روز را در جماعتی یک‌پارچه سپری کنند و از جماعت جدا نباشند.

عمرو بن حریث دوباره پرسید: آیا کسی از بیعت با ابوبکرسامتناع کرد؟

سعیدسگفت: جز مرتدین و از دین‌برگشته‌ها، همه با او بیعت کردند؛ برخی هم که با ارتداد فاصله‌ای نداشتند، در ابتدای امر از بیعت با ابوبکرسسرتافتند. خدای متعال، در آن روز انصارشرا از خطر ارتداد رهانید و همه‌ی آن‌ها را بر بیعت با ابوبکرسگرد‌آورد.

عمرو سؤال کرد: آیا از مهاجرین کسی بود که با ابوبکرسبیعت نکند؟

سعید بن زیدسفرمود: نه؛ بلکه تمام مهاجرین با او بیعت کردند. [۵۷۹]

علیسنه تنها هیچ‌گاه از ابوبکرسجدا نشد و از جماعت وی نبرید که همواره مشاور ابوبکرسبود و با او در تدبیر امور مسلمانان مشارکت می‌کرد. [۵۸۰]ابن‌کثیر و برخی دیگر بر این باورند که علی بن ابی‌طالبسشش ماه پس از نخستین بیعتش با ابوبکرس، یعنی پس از وفات فاطمه‌ی زهرال، با ابوبکرستجدید بیعت نمود که در این‌باره روایات صحیحی آمده است. [۵۸۱]

علیسدر خلافت ابوبکرسمشاور و رازدار وی بود و مسایل مسلمین را ارزیابی می‌کرد و آنچه را به مصلحت مسلمانان بود، بر هر چیز دیگری ترجیح می‌داد. یکی از مهم‌ترین دلایل ارادت و خیرخواهی علیسنسبت به ابوبکرسو صیانت از خلافت و حفظ یک‌پارچگی امت، این است که وقتی ابوبکرسخواست تا شخصاً به ذی‌القصه [۵۸۲]برود و فرماندهی لشکر اسلام را در جنگ با مرتدین بر عهده بگیرد، ابوبکرسرا از این کار بازداشت؛ چرا که خطرهای این راه زیاد بود و با هرگونه آسیبی که به ابوبکرسمی‌رسید، کیان اسلامی در خطر می‌افتاد. [۵۸۳]ماجرا بنا به روایت ابن‌عمرباز این قرار است: زمانی که ابوبکرسرو به ذی‌القصه نهاد و بر اسبش سوار شد، علیسافسار اسب ابوبکرسرا گرفت و فرمود: «ای خلیفه‌ی رسول‌خدا! هیچ معلوم است کجا می‌روی؟ اینک همان چیزی را به تو می‌گویم که رسول‌خدا جروز احد فرمودند: شمشیرت را در غلاف کن و ما را در غم و مصیبت از دست دادنت منشان و به مدینه بازگرد که به خدا سوگند اگر تو را از دست بدهیم، هرگز برای اسلام نظام و سامانی نخواهد ماند.» و این چنین ابوبکرسبه پیشنهاد علیسبه مدینه بازگشت. [۵۸۴]

اینک جای سؤال است که اگر علیساز دل، به خلافت ابوبکرسراضی نبود و بر خلاف میل درونی خود به بیعت با وی تن داده بود، پس چرا به ابوبکرسچنین سخنانی گفت و او را به مدینه بازگردانید و این فرصت طلایی را از دست داد تا شاید برای ابوبکرساتفاقی می‌افتاد و فضا برای خلافت خودش مناسب می‌شد؟! یا حتی فراتر از این اگر علیسبا ابوبکرسمشکلی داشت و می‌‌خواست برای همیشه از او راحت شود، می‌توانست آن‌گونه که رقیبان سیاسی بر ضد هم دسیسه می‌کنند، کسی را بفریبد تا ابوبکرسرا از پای درآورد و…. اما قطعاً علیسبزرگ‌تر از این حرف‌ها بود و علاوه بر این هیچ مشکلی هم با ابوبکرسنداشت. [۵۸۵]

[۵۷۴] صحیح التوثیق فی سیرة و حیاة الصدیق، ص۹۸ [۵۷۵] صحیح التوثیق فی سیرة و حیاة الصدیق، ص۹۸ [۵۷۶] نگاه کنید به: البدایة و النهایة (۵/۲۴۹)؛ ابن‌کثیر این روایت را صحیح دانسته است. [۵۷۷] البدایة و النهایة (۵/۲۴۹) [۵۷۸] الخلفاء الراشدون از خالدی، ص۵۶ [۵۷۹] الخلفاء الراشدون، ص۵۶ [۵۸۰] همان مرجع [۵۸۱] البدایة و النهایة (۵/۴۹) [۵۸۲] نام مکانی است. [۵۸۳] المرتضی نوشته‌ی ندوی، ص۹۷ [۵۸۴] البدایة و النهایة (۶/۳۱۴و۳۱۵) [۵۸۵] نگاه کنید به: المرتضی، نوشته‌ی ندوی، ص۹۷