گشت و گذار ابوبکرسدرمیان قبایل عرب و عرضهی دعوت
پیش از این دانستیم که ابوبکرس، نسبشناس بود و در پهنهی نسبشناسی، دانش زیادی داشت. سیوطی/میگوید: من، در نوشتارهای حافظ ذهبی/دیدهام که از جمله کسانی که در فن و دانش زمان خود، یگانهی دوران بودهاند، ابوبکرسمیباشد که در نسبشناسی، یگانهی زمان خویش بوده است. [۱۲۹]ابوبکرساز این دانش خود در راه دعوت استفاده کرد و بدینسان اسوهی همگان قرار گرفت تا به همهی کارداران و کارشناسان بفهماند که باید از دانش، تخصص و شغل خود، در هر رشته و پایهای که باشد -چه در پهنهی علوم نظری و چه در عرصهی علوم تجربی و یا مشاغل مهم در سطح جامعه و ساختار اجتماعی- در راه خدا استفاده کنند و برای گسترش دعوت اسلامی بهکار گیرند. [۱۳۰]در سطور بعدی خواهید خواند که ابوبکر صدیقسهمراه رسولخدا جبه میان قبایل میرفت و دانش نسبشناسی خود را در دعوت آنان به سوی خدا، بهکار میگرفت. ابوبکرس، سخنور نامدار و توانمندی بود که کلمات و معانی را بهخوبی به هم پیوند میداد و در بود و نبود رسول اکرم ج، در مورد آن حضرت و بعثتشان، سخن میگفت. رسولخدا جدر موسم حج، برای دعوت مردم به سوی اسلام، به میان قبایل میرفتند. در این گشت و گذارها، ابوبکر صدیقس، بیآنکه قصد پیشدستی و گستاخی در حضور پیامبر اکرم جرا داشته باشد، پیش از ایشان دهان به سخن میگشود و مقدمهچینی میکرد تا کار آن حضرت جرا در ارائهی دعوتش، آسانتر نماید. [۱۳۱]توانایی و دانش ابوبکرسدر شناخت نسب و ریشهی قبایل، زمینهی مناسبی برای برقراری ارتباط با آنان و معرفی رسولخدا جو دعوت ایشان بود. علی بن ابیطالبسمیگوید: زمانی که خدای متعال، به پیامبرش دستور داد تا خودش را به قبایل عرب، معرفی کند، من و ابوبکرسبه همراه آن حضرت جبه سوی قبایل عرب حرکت کردیم تا اینکه به جمعی از عربها رسیدیم که با متانت و وقار نشسته بودند. ابوبکرسجلو رفت و سلام کرد و گفت: «شما از کدام قبیله هستید؟» گفتند: «ما، از قبیلهی بنیشیبان بن ثعلبه هستیم.» ابوبکرس، رو به رسولخدا جکرد و گفت: «پدرم و مادرم، فدایت شوند؛ اینها، بزرگان این قوم هستند.» در آن جمع، شخصی به نام مفروق حضور داشت که از لحاظ جمال و سخنوری، برتر از دیگران بود و دو گیسوی بافتهاش را بر روی سینه انداخته و از همه به ابوبکرسنزدیکتر بود. ابوبکرساز او پرسید: «تعداد افراد قبیلهی شما، چقدر است؟» مفروق پاسخ داد: «بیش از هزار نفر و جمعی هزار نفره، هرگز به خاطر کمبودنشان، شکست نمیخورند.» ابوبکرسدوباره سؤال کرد: «وضعیت جنگی و دفاعی شما چگونه است؟» مفروق گفت: «شدیدترین خشم ما، زمانی است که با دشمن روبرو میشویم و شدیدترین نبرد ما، هنگامی است که خشمگین میگردیم. ما، اسبهای تیزرو را بر فرزندان خود ارجح میدانیم و اسلحه و ابزار جنگی را بر شتران شیرده، ترجیح میدهیم. پیروزی در جنگ را خدا رقم میزند؛ گاهی ما، بر دشمن پیروز میشویم و گاهی نیز دشمن، بر ما پیروز میگردد. شاید شما، قریشی هستید.» ابوبکر صدیقس، فرمود: «اگر شما از بعثت پیامبری درمیان قریش اطلاع یافتهاید، آن پیامبر، همین است.» مفروق گفت: «به ما خبر رسیده که شخصی، درمیان قریش ادعای پیغمبری کرده است.» و سپس رو به پیامبر اکرم جکرد و ادامه داد: «ای برادر قریشی! به چه دعوت میدهی؟» رسول اکرم جفرمودند: «شما را به این دعوت میدهم که گواهی دهید که خدایی، جز الله نیست؛ او، یگانه و یکتا است و شریکی ندارد و به اینکه من، بنده و فرستادهی خدا هستم، اقرار کنید، مرا درمیان خود جا دهید و از من پشتیبانی نمایید؛ زیرا قریشیان، در مخالفت با دین خدا از یکدیگر حمایت میکنند و پیامبر خدا را تکذیب مینمایند. آنان، در باطل فرو رفته و خود را از حق بینیاز میدانند؛ در صورتی که تنها خدا، بینیاز و قابل ستایش است.» مفروق پرسید: «دیگر به چه دعوت میدهی؟» رسولخدا ج، این آیه را تلاوت فرمود: ﴿ ۞قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمۡ عَلَيۡكُمۡۖ أَلَّا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗاۖ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُم مِّنۡ إِمۡلَٰقٖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُكُمۡ وَإِيَّاهُمۡۖ وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَۖ وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ١٥١ ﴾[الأنعام: ۱۵۱]
یعنی: «بگو: بیایید چیزهایی را برایتان بیان کنم که پروردگارتان، بر شما حرام نموده است؛ اینکه هیچ چیزی را شریک خدا نکنید و به پدر و مادر، نیکی نمایید و فرزندانتان را از ترس فقر و تنگدستی، نکشید که ما، شما و ایشان را روزی میدهیم و به گناهان بزرگ نزدیک نشوید؛ خواه آشکار باشد و خواه پنهان و کسی را بهناحق نکشید که خداوند، آن را حرام کرده است. اینها، اموری است که خداوند، شما را به آن توصیه میکند تا باشد که شما بفهمید و عاقلانه عمل کنید».
مفروق با شنیدن دعوت رسولخدا ج، گفت: «ای برادر قریشی! دیگر به سوی چه دعوت میدهی؟ به خدا سوگند که اینها، سخنان زمینیان نیست؛ چرا که اگر اینها، کلام زمینیان بود، ما حتماً زمینی بودن آن را درک میکردیم.» رسول اکرم جدر پاسخ مفروق، این آیه را تلاوت کرد:
﴿ ۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِيتَآيِٕ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَيَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ وَٱلۡبَغۡيِۚ يَعِظُكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ٩٠ ﴾[النحل: ۹۰]
یعنی: «خداوند متعال، به عدل و نیکوکاری و همچنین بخشش به نزدیکان دستور میدهد و از ارتکاب گناهان بزرگ و انجام کارهای زشت و ناشایست و نیز سرکشی و ستمگری باز میدارد؛ خداوند، شما را اندرز میدهد تا باشد که پند بگیرید».
مفروق به پیامبر اکرم جگفت: «ای برادر قریشی! به خدا سوگند که شما، به اخلاق کریمانه و اعمال نیک دعوت میدهید؛ قومی که تو را تکذیب کرده و بر ضد تو متحد شدهاند، سبکسر و بدور از حق هستند.» مفروق در آن هنگام مناسب دید که هانی بن قبیصه نیز در این گفتمان، شرکت کند و افزود: «این شخص، هانی بن قبیصه یکی از بزرگان قبیله و پیشوای دینی ما است.» هانی به رسولخدا جگفت: «ای برادر قریشی! سخنانت را شنیدم و آن را تأیید میکنم؛ اما چنین میپندارم که اگر به همین یک جلسه و دیدار، دین خود را رها کنیم و به دین تو درآییم، کار عاقلانهای نباشد؛ چرا که هنوز دربارهی دعوتت و عواقب آن نیندیشیدهایم و همین، سبکسری و بیتدبیری است و قطعاً عجله و شتابزدگی، پیامدی جز خطا و انحراف ندارد. گذشته از این قبیلهای داریم که مناسب نمیدانیم بدون نظر آنها، پیمانی ببندیم. البته پیشنهاد میکنم که فعلاً شما برگردید و ما هم برمیگردیم تا بیش از این بیندیشیم.» هانی، مثنی بن حارثه را نیز در این گفتگو شریک کرد و گفت: «مثنی، یکی از بزرگان قبیله و مسؤول امور جنگی است.» مثنی، رو به پیامبر جکرد و گفت: «سخنانت را شنیدم که چه نیک، سخن گفتی و مرا به شگفت و تعجب انداختی؛ اما جواب من نیز، همان جواب هانی بن قبیصه است؛ ما، درمیان دو سرزمین ساحلی قرار گرفتهایم؛ یکی (یمامه) و دیگری (سماوه).» رسولخدا جدربارهی این دو سرزمین پرس و جو کردند. مثنی گفت: «یکی، قسمتهای ساحلی سرزمین عرب و اطراف آن است ودیگری، سرزمین فارس و نهرهای کسری؛ ما، با کسری (حکومت فارس) پیمان بستهایم که نه خودمان، در این منطقه، جریانی را به راه بیندازیم و نه مجرمی را در این منطقه پناه دهیم. بنابراین شاید دعوت شما، از همان مواردی باشد که پادشاهان نمیپسندند. عربها عادت دارند که عذر خطاکار را بپذیرند؛ اما عادت مردم فارس و مناطق اطراف آن، این است که عذر خطاکار را نمیپذیرند. لذا اگر بخواهید شما را در برابر عربها یاری میکنیم؛ اما در برابر اهل فارس، هیچ تعهدی به شما نمیهیم.» رسول اکرم جفرمودند: «شما، پاسخ بدی ندادید و حقیقت را بهصراحت بیان کردید. اما تنها کسی، به حمایت و جانبداری از دین خدا میپردازد که همهسویه و از تمام جوانب به این کار اقدام کند.» آن حضرت جافزودند: «مدت زمان زیادی بر شما نخواهد گذشت که خداوند، سرزمینها و داراییهای اهل فارس را به شما خواهد داد و دخترانشان را کنیزان و همبستران شما خواهد نمود. پس آیا خدا را به پاکی یاد نمیکنید؟» نعمان بن شریک که از همان قبیله بود و آنجا حضور داشت، گفت: «ای برادر قریشی! خدا کند که برای تو نیز چنین شود.»
[۱۲۹] تاریخ الخلفاء، ص۱۰۰؛ نگاه کنید به: تاریخ الدعوة، ص۹۵ [۱۳۰] تاریخ الدعوة الإسلامیة فی عهد الخلفاء، ص۹۶ [۱۳۱] ابوبکر الصدیق، نوشتهی محمد عبدالرحمن قاسم، ص۹۲