ازدواج خالدسبا دختر مجاعه
خالدسپس از آنکه با آنها صلح کرد، به مجاعه گفت: «دخترت را به همسری درآور» مجاعه گفت: بیخیال شو که تو، هم مرا و هم خودت را نزد ابوبکرسبه دردسر میاندازی.» اما خالدسپافشاری کرد و مجاعه نیز پذیرفت و دخترش را به همسری خالدسدرآورد. [۹۷۲]
ابوبکر صدیقسسلمه بن وقش را نزد خالدسفرستاد و دستور داد تا آن دسته از اسیران بنیحنیفه را که بالغ شدهاند، بکشد. اما خالدسکه قبلاً با آنان صلح کرده بود، به پیمان صلح وفا کرد. [۹۷۳]
ابوبکر صدیقسمنتظر بود تا پیک خالدساز یمامه برسد و از اوضاع و احوال آنجا گزارش دهد. روزی ابوبکر به همراه عدهای از مهاجرین و انصار شبه بیرون مدینه و مکانی به نام حره رفته بود که چشمش به پیک خالدسـ ابوخیثمهی نجاریسـ افتاد که به سوی مدینه میرفت. ابوبکر صدیقسفرمود: «ای اباخیثمه، چه خبری با خودت داری؟» ابوخیثمهسگفت: «خبر خوبی دارم ای خلیفهی رسولخدا! خدای متعال، ما را در یمامه پیروز کرد. این، نامهی خالدساست.» ابوبکر صدیقسبا شنیدن خبر پیروزی، برای سپاسگزاری از خدای متعال سجده کرد و سپس از ابوخیثمهسخواست تا ماجرا را کاملاً برایش شرح دهد. ابوخیثمهسبرای ابوبکر صدیقساز عملکرد خالدسو چگونگی آرایش نظامی لشکر گزارش داد و گفت: «ای خلیفهی رسولخدا! از طرف اعراب شکست میخوردیم و تا نقطهی ضعف خود را برطرف نکردیم، همچنان ضربه خورده، آسیب میدیدیم.» [۹۷۴]
زمانی که ابوبکر صدیقساز ازدواج خالدسبا دختر مجاعه باخبر شد، نامهای بدین شرح برای خالدسفرستاد که: «ای پسر مادر خالد! تو آسودهخاطری و در حالی که هنوز خون هزار و دویست شهید در کنار خیمهات تازه است، با زنان همبستر میشوی؟! مجاعه، تو را فریفت و در حالی که خدای متعال، شما را بر بنیحنیفه پیروز کرده بود، به نیرنگ مجاعه فریفته شدی و با بنیحنیفه صلح کردی.» [۹۷۵]
پس از آنکه خالدسنامهی تند و تیز ابوبکر صدیقسرا دریافت کرد، نامهای با ابوبرزهی اسلمیسبه مدینه فرستاد تا با منطق و ارائهی دلایل محکم از خود دفاع کند. [۹۷۶]خالدسدر دفاع از خود، چنین نوشت: «سوگند میخورم که با زنان تنها پس از آن ازدواج کردم که (از نتیجهی جنگ و پیروزی مسلمانان) خاطرجمع و آسودهدل شدم… اگر شما ازدواجم با دختر مجاعه را از جهتی دینی یا دنیوی نادرست میدانید، حاضرم برای خرسند کردن شما، دست از او بدارم. علاوه بر این بر مسلمانان به خوبی سوگواری کردم و غصه خوردم؛ به خدا سوگند که اگر غم و اندوه، زندهای را حفظ میکرد یا مردهای را بازمیگردانید، آنقدر غصه خوردم که زندهها بمانند و مردهها بازگردند. من، بهقدری به قتال و کارزار پرداختم و درگیر چنان جنگ شدید و سختی شدم که به کلی از زندگی ناامید شده، مرگ خود را قطعی میدانستم. اما بر اینکه مجاعه مرا فریفت، سرزنشم نکن که من، از غیب خبر نداشتم؛ با این حال خدای متعال، برای مسلمانان خیر کرد و آنان را بر یمامه مسلط نمود. پایان نیک از آن پرهیزکاران است.» [۹۷۷]
ابوبکر صدیقسپس از آنکه نامهی خالدسرا خواند، توجیه شد و عذرش را پذیرفت. برخی از قریشیان و از جمله ابوبرزهی اسلمیسنیز به حضور ابوبکر صدیقسرفتند تا در مورد عملکرد خالدسبا خلیفه صحبت کنند. ابوبرزهسگفت: «ای خلیفهی رسولخدا! خالدسنه شخص ترسویی است و نه فرد خیانتکاری؛ او، در آرزوی شهادت جنگ سختی کرد و بهقدری جنگید و در برابر دشمن مقاومت نمود که ظفر یافت و روشن شد که در انجام وظیفهاش کوتاهی نکرده است. او، به رضای خود و مصلحت مسلمانان، صلح کرد؛ زیرا زنانی را که بر فراز قلعهها بودند، مردان جنگی پنداشت.»
ابوبکر صدیقسسخنان ابوبرزهسرا تأیید کرد و فرمود: «این سخنان تو، بیش از نامهی خود خالدسقانعکننده است.» [۹۷۸]
در نامهی خالدسبه ابوبکر صدیقسنکات زیر درخور توجه میباشد:
۱- خالدسپس از آن ازدواج کرد که کاملاً پیروز شد و اطمینان یافت که دیگر خطری متوجه مسلمانان نیست.
۲- او با خانودهای وصلت کرد که از سران و بزرگان قبیله بود.
۳- خالدسدر ازدواج با دختر مجاعه، با هیچ مشکلی روبرو نشد و کوچکترین سختی و مشقتی نیز برداشت نکرد.
۴- ازدواج خالدسبا دختر مجاعه، هیچ مانع شرعی یا دنیوی نداشت.
۵- دست کشیدن از روزمرگیها در غم و اندوه شهدا و کشتههای مسلمانان، کار غیرمعقولی است که نه سبب ماندگاری زندهها میشود و نه مردهای را بازمیگرداند.
۶- خالدسهیچ کاری را بر جهاد در راه خدا مقدم نداشت و آنچنان در راه خدا جنگید که فاصلهای میان او و مرگ نبود.
۷- گرچه پیشنهاد صلحی که مجاعه مطرح کرد، آمیخته به مکر و فریب بود، اما پذیرش آن از سوی خالدسبه خیر مسلمانان شد. مجاعه، قدرت نظامی قومش را آنچنان بزرگ وانمود کرد که با توجه به شرایط آن هنگام مسلمانان، مصلحت نیز همان بود که خالدسپیشنهاد صلح را بپذیرد؛ چرا که از غیب و حقیقت امر خبر نداشت که افراد درون قلعهها زنان و کودکان هستند و نه مردان جنگی. به هر حال، مسلمانان پیروز نبرد یمامه شدند و بر سرزمین بنیحنیفه تسلط کامل یافتند و بیآنکه جنگ ادامه یابد و خون دیگری به زمین بریزد، بازماندگان بنیحنیفه مسلمان شدند. بنابراین ازدواج خالدسبا دختر مجاعه، امری کاملاً عادی و طبیعی بود و هیچگونه ایرادی در این مورد بر خالدسوارد نیست. این گفتار آقای عقاد که: خالدساز غیرت و حمیت قومی و قبیلهای مجاعه، خوشش آمد و او را بر آن داشت تا با دخترش ازدواج کند و از طریق چنین پیوندی، رابطهی دینی را تقویت نماید، درست نیست. [۹۷۹]چرا که خالدسهیچگونه پیوندی را بر روابط و ارزشهای دینی مقدم نمیدانست و در تعامل با مردم، تنها مبانی دینی را مد نظر داشت و هیچ چیزی را با روابط دینی نمیآمیخت تا چه رسد به اینکه خواسته باشد رابطهای را بر روابط دینی ترجیح دهد. [۹۸۰]
گفتار آقای دکتر محمد حسین هیکل نیز دربارهی ازدواج خالدسبا دختر مجاعه، درست نیست و با آموزههای دینی مغایرت دارد. وی میگوید: «دختر مجاعه، (به عنوان خونبست) به پای فاتح بزرگ و پیروز (خالدس) قربانی شد تا بلکه آن همه خونی که توسط خالدسدر یمامه ریخته شد، با این ازدواج به فراموشی سپرده شود و از یادها برود!» [۹۸۱]
این نوشتار، چنان سیمایی از صحابی بزرگوار رسولخدا جیعنی خالدس، به تصویر میکشد که او را همسان و در تراز قهرمانان اسطورهای و جنگی یونان از قبیل آخیلّیوس(Akhilleus) و هکتور(Hektor) قرار میدهد که شخصیتهایی چپاولگر بودند و تنها به خاطر سیطرهطلبی و فزونخواهی کشت و کشتار به راه میانداختند! سیمایی که از خالدسدر نوشتار هیکل ارائه میشود، همانند رود نیل است که به پندار مصریان گذشته، برای مهار و جلوگیری از سیلاب و طغیانش، باید دختری زیبا را به پایش قربانی میکردند! قطعاً خالد بزرگوارساز چنین روحیهای بدور بوده است. او، مؤمنی یکتاپرست بود که تنها برای اعلای شریعت خدا جهاد میکرد و از خلق خدا مزد و پاداشی نمیخواست.
آنچه ژنرال پاکستانی ـ اکرم ـ در تحلیل و بررسی ماجرای ازدواج خالدسبا دختر مجاعه نگاشته و آن را به سبب قدرت و توان جسمی خالدسدانسته، نادرست و غیرقابل قبول است. وی، توان جسمی و جنسی خالدسرا سبب بروز مشکلات زیادی برای خالدسدر پیروزیهای شبهجزیرهی عربستان دانسته است! [۹۸۲]
این گفتار ژنرال پاکستانی، از خالدسشخصیتی پردازش میکند که گویا وی، دلباختهی زنان بوده و آنچنان شهوتران که با دیدن زنی، دست و پایش را گم میکرده است! چگونه میتوان در حالی چنین گفتاری را پذیرفت که خالدستنها به جهاد در راه خدای متعال و اعلای دین و شریعت اسلام میاندیشید. چنین توجیهاتی دربارهی سیفالله، تفسیر و تحلیل نادرستی از طبیعت و شرایط مسلمانان آن روز ارائه میدهد که با شواهد تاریخی در مورد باورها و عملکرد آن بزرگواران متفاوت و بلکه کاملاً متعارض میباشد. [۹۸۳]خالدسبرای گسترش دین خدا میجنگید و مزد و پاداش جهادش را تنها از خدای متعال میخواست. او، جنگاور و مجاهد دلیری بود که در خطوط مقدم جنگ و جهاد حاضر میشد؛ در بیان ویژگی جنگاوری خالدسگفته شده که او، در میدان نبرد، آوا و غوغایی چون گربه داشت و همانند شیر هژبر، خیز برمیداشت. [۹۸۴]
خالدسهیچگاه خودش را بهتر از همرزمانش نمیدانست و همواره پیشاپیش سربازانش میجنگید. در جنگ بزاخه با اسبش به میان دشمن زد؛ به او گفتند: «تو فرماندهی لشکر هستی؛ تو را به خدا به عقب برگرد که برای تو با چنین موقعیتی درست نیست که به قلب دشمن بزنی.» خالدسدر پاسخشان فرمود: «به خدا سوگند که من میفهمم شما چه میگویید؛ اما تاب ایستادن ندارم. از این میترسم که مسلمانان، شکست بخورند و یا عقبنشینی کنند.» [۹۸۵]خالدسدر جنگ یمامه و پس از آنکه درگیری شدت گرفت، شخصاً وارد میدان شد و مبارز و هماورد طلبید و هر کس را که برای مبارزه با او جلو آمد، از پا درآورد…. [۹۸۶]خالدسپیوسته به پیروزی امید داشت و همیشه آرزومند شهادت در راه خدا بود. خالدساز چگونگی درگیریش با یکی از سربازان مسیلمه میگوید: «وارد باغ شدم و رویارویی یکی از پیروان مسیلمه قرار گرفتم؛ هر دویمان سوار اسب بودیم. از اسب پایین آمدیم و با هم درگیر شدیم؛ او، مرا از هفت جا زخمی کرد. من، چنان ضربهای بر او وارد کردم که زخمی شد و در دستانم افتاد. من، از شدت جراحت توان حرکت نداشتم و خون زیادی از من رفته بود. اما الحمدلله کار آن جنگاور تمام شد و مرد.» [۹۸۷]خالدسدربارهی قدرت جنگی بنیحنیفه فرموده است: «من، در بیست حملهی جنگی شرکت کرده و در هیچ جنگی ندیدهام که قبیلهای بتواند همانند بنیحنیفه در برابرمان مقاومت کند و آنقدر خوب شمشیر بزند…. من، در جنگ (یمامه) به اندازهای مجروح شدم که توان حرکت نداشتم و از زندگی ناامید شده، مرگ خود را قطعی میدانستم.» [۹۸۸]
[۹۷۲] الصدیق أول الخلفاء، ص۱۱۰ [۹۷۳] الکامل (۲/۳۸) [۹۷۴] حروب الردة، شوقی ابوخلیل، ص۹۷ [۹۷۵] حروب الردة، ص۹۷؛ نگاه کنید به: الإکتفاء (۲/۱۴) [۹۷۶] حرکة الردة، از عتوم، ص۲۳۳ [۹۷۷] حروب الردة، از شوقی ابوخلیل، ص۹۸؛ نگاه کنید به: الإکتفاء (۲/۱۵) [۹۷۸] حروب الردة، ص۹۸ [۹۷۹] عبقریة خالد (عبقریات الإسلامیة) ص۹۲۲ [۹۸۰] نگاه کنید به: حرکة الردة از عتوم، ص۲۳۵ [۹۸۱] الصدیق أبوبکر، ص۱۵۷ [۹۸۲] نگاه کنید به: سیفالله خالد بن ولید، نوشتهی اکرم و برگردان آن به زبان عربی توسط سرهنگ صبحی جابی، ص۲۰ [۹۸۳] نگاه کنید به: حرکة الردة، از عتوم، ص۲۳۶ [۹۸۴] تاریخ یعقوبی (۲/۱۰۸) [۹۸۵] خالد بن ولید، نوشتهی صادق عرجون، ص۷۴۴ [۹۸۶] البدایة و النهایة (۶/۳۲۹) [۹۸۷] خالد بن ولید، از صادق عرجون، ص۱۸۰ [۹۸۸] مرجع سابق.