مباحثی پیرامون خلافت اسلامی و خلیفه
خلافت اسلامی، شیوهای است که امت اسلامی آن را برای زمامداری امور مسلمانان برگزیده و بر آن اجماع نموده تا از طریق آن، امور جامعهی اسلامی را سامان بخشد و مصالح امت را تأمین نماید. پیدایش و شکلگیری خلافت اسلامی، ضرورت گریزناپذیر و ناگسستنی امت اسلامی است؛ همین نیاز شدید امت به تشکیل خلافت، دلیل شتاب صحابه برای تعیین جانشین رسولخدا جبود. امام ابوالحسن ماوردی میگوید: «خداوند، قدرتش را نمایان کرد و برای امت، کسی را به ریاست رسانید و جانشین پیامبر جنمود که امت را گرد آورد و راهبری آنها را عهدهدار شد تا مصالح جامعه، توسط آموزهها و قوانین دینی تأمین گردد و یکپارچگی و وحدت کلمه بر اساس پیروی از خلیفه حفظ شود. بنابراین خلافت اسلامی شکل گرفت تا با پیریزی پایههای حکومت اسلامی، مصالح عمومی مسلمانان ساماندهی شود و حقوق و خواستههای آحاد جامعه تحقق یابد و زمامداران و والیان مناطق مختلف قلمرو حکومت اسلامی، از سوی خیلفه مشخص شوند.» [۴۴۳]
امت اسلامی، پس از وفات رسولخدا جبا مشکلات زیادی روبرو شد؛ وضعیت آن برههی زمانی چنین ایجاب میکرد تا مسلمانان، زود و حکیمانه برای ساماندهی امور خویش اقدام کنند و هیچ عرصه و زمینهای نگذارند که امت، دچار پراکندگی شود؛ چرا که با وفات رسول اکرم جبیم آن میرفت که سستی و دودلی در برخی رخنه کند و گسترهی آن، به ارکان و پایههایی که رسولخدا جبنا نمودند، آسیب برساند. [۴۴۴]
شالودهی قوانین خلافت که نماد نظام حکومت اسلامی است، قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم جمیباشد. فقها، پایههای حکومت اسلامی را شورا و بیعت دانستهاند که در قرآن کریم نیز به این دو اصل مهم اشاره شده است. [۴۴۵]گاهی عناوینی چون امامت و امارت، مترادف خلافت بکار میرود. مسلمانان بر این اجماع دارند که تشکیل خلافت، واجب است تا با تعیین خلیفه به امور مسلمانان رسیدگی شود، حدود و قوانین شرعی اجرا گردد و خلیفه، توانمندیهای حکومت و مردم را برای گسترش دعوت اسلامی بکار بندد؛ برای حمایت دین و امت، جهاد را بپا دارد؛ حقوق مردم را تأمین کند و با عدالت و دادگستری، بیداد و ستم را ریشهکن کند و نیازهای ضروری آحاد جامعه را به خوبی برآورده سازد.. تشکیل خلافت به عنوان یک وظیفه و فریضهی دینی، از قرآن، سنت و اجماع ثابت میشود. [۴۴۶]
خداوند متعال میفرماید: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ ﴾[النساء: ۵۹]
یعنی: «ای اهل ایمان! از خدا و پیامبر اطاعت کنید و از از کارداران و فرمانروایان مسلمان خود فرمانبرداری نمایید».
همچنین میفرماید: ﴿ يَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰكَ خَلِيفَةٗ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡكُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدُۢ بِمَا نَسُواْ يَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦ ﴾[ص: ۲۶]
یعنی: «(خداوند به داوود، فرمود) ای داوود! ما تو را در زمین خلیفهی خود ساختیم؛ پس درمیان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی نکن که تو را از راه حق منحرف میسازد. کسانی که از راه حق منحرف میشوند، به خاطر آنکه روز حساب (قیامت) را فراموش میکنند، عذاب سختی (در پیش) دارند».
رسول اکرم جفرمودهاند: «مَنْ خَلَعَ یَدًا مِنْ طَاعَةٍ، لَقِیَ اللهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَا حُجَّةَ لَهُ، وَمَنْ مَاتَ وَلَیْسَ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ، مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً» [۴۴۷]یعنی: «کسی که دست از اطاعت (حاکم عدلگستری که شرایع دینی را اجرا میکند) بکشد، روز قیامت هیچ دلیل (و عذر موجهی) ندارد و هر کس در حالی بمیرد که در گردن (و بر عهدهاش) بیعتی نیست، بر مرگ جاهلی مرده است.» [۴۴۸]
در مورد اجماع صحابه بر خلافت ابوبکرساین نکته در خور توجه است که صحابهشپیش از خاکسپاری رسولخدا جگرد آمدند تا به اتفاق هم خلیفهای تعیین کنند؛ ابوبکرسنیز دلیل پذیرش مسؤولیت خلافت را ترس از بروز فتنه به سبب عدم تعیین خلیفه بیان نمود. [۴۴۹]
شهرستانی در اینباره میگوید: «نه در قلب ابوبکرسو نه در قلب هیچکس دیگری، این نیامد که نبودِ حاکم برای مسلمانان درست باشد. همهی دلایل، حاکی از آن است که صحابهی کرام به عنوان مسلمانان صدر اسلام و کسانی که ایمان و باورهای دینیشان دستخوش دگرگونی نشده بود، بر ضرورت وجود خلیفه اتفاق نظر داشتند و بر پایهی همین ضرورت، بر تعیین خلیفه اجماع کردند که خود، دلیل قاطعی بر وجوب تعیین خلیفه میباشد.» [۴۵۰]بررسی دقیق و منصفانهی جریان تعیین خلیفه، نادرستی این مسأله را روشن میسازد که شتاب صحابه برای تعیین خلیفه بلافاصله پس از وفات رسولخدا جبه خاطر جاهطلبی بوده است! [۴۵۱]
ابن خلدون، خلافت را این چنین تعریف کرده است: «خلافت، عبارت است از زمامداری اموری که به خلیفه ارجاع میشود تا با نظرداشت مصالح دنیوی و اخروی همگان و بر مبنای دیدگاهها و دادههای شرعی به انجام رسد؛ با توجه به اینکه از دید شارع، اعتبار و حیثیت مسایل دنیوی بر اساس مصالح اخروی است، لذا خلافت، در حقیقت عبارت است از نمایندگی شارع برای حراست و پاسداری از دین و کاربرد راهبردهای دنیوی در این جهت.» [۴۵۲]
علامه ابوالحسن ندوی/شرایط خلافت و مواردی را که در پس این منصب لازم است، بررسی نموده و با کنکاش دورهی خلافت ابوبکر صدیقسبر پایهی دلایل و شواهد موجود در آن برهه از تاریخ اسلام، ثابت کرده که تمام شرایط خلافت در شخصیت ابوبکر و دوران وی تحقق یافته است. با وجودی که برخی از این شرایط در کتاب پیش روی شما به صورت پراکنده بیان شده، برای جمعبندی کلی این شرایط به طور مختصر شرایط خلافت را از نگاه ندوی بازگو میکنیم:
الف) یکی از مواردی که ابوبکرسرا ممتاز و برجسته مینماید، این است که ابوبکرسپس از پذیرش اسلام در تمام مدت زندگانیش، مورد اعتماد رسولخدا جبود و بارها خود آن حضرت جبدین نکته گواهی دادند و ابوبکرسرا به نیابت خود در ارکان اساسی دین گماشتند و در موارد زیادی در حیات خود بسیاری از امور مهم را به ابوبکرسواگذار کردند؛ ابوبکرسآنچنان مورد اعتماد رسولخدا جبود که به مناسبتهای مختلف و بلکه در برهههای حساس زندگانی پیامبر اکرم جبا ایشان همراه گشت و در مواردی از سوی رسولخدا جبه افتخار همراهی با ایشان مفتخر گشت که تنها از افراد قابل اعتماد و مورد اطمینان درخواست همراهی میشود.
ب) دلیل دیگر تمایز و برجستگی ابوبکرساین است که او در مقابل جریانها و طوفانهای شدیدی که به قصد نابودی و ریشهکنی دین و از میانبردن زحمتها و ثمرات دعوت رسولخدا جشکل گرفت، چون کوهی استوار، پایداری ورزید؛ ابوبکرسدر شرایطی رویاروی این جریانها ایستاد که قلوب بسیاری از مؤمنان راستین لرزید؛ ابوبکرسدر آن وضع آشفته و بحرانی، با صداقت و پایداری بینظیرش، از عهدهی مسؤولیتش برآمد، پرده از چشمها کنار زد و غبار از گوهر دین و عقیدهی صحیح زدود.
ج) چهرگی و تمایز ابوبکرسرا میتوان در فهم و شناخت درستش از اسلام جستجو کرد؛ آری میتوان ابوبکرسرا در دورهی زندگانی پیامبر اکرم جبرتر و برجستهتر از همه یافت که در حالات و موارد مختلف از دیگران متمایز میگردد.
د) یکی دیگر از ویژگیهای ممتازابوبکرساین بود که بر حفظ و ماندگاری اصالت دین به همان شکل و ساختار زمان رسولخدا جبه گونهای غیرت میورزید که هیچ کسی بر آبرو، همسر، مادر و فرزندانش چنان غیرتی ندارد؛ ابوبکرسبه اندازهای برای حفظ و ماندگاری دین، همت و غیرت نشان میداد که هیچ چیزی او را از این مسیر باز نمیداشت و بیآنکه از چیزی بترسد یا در چیزی طمع ورزد، تمام تلاشش را برای بقای دین به کار میبرد و اگر یاران و نزدیکانش بنا به دلایلی که برای خود داشتند، او را همراهی نمیکردند، باز هم از هیچ تلاشی برای صیانت از آیین محمدی دریغ نمیکرد.
هـ) ابوبکر صدیقسخیلی باریکبین بود تا خواستهها و سفارشهای رسولخدا جرا اجرا کند؛ وی برای انجام خواستههای رسول اکرم جبه اندازهی مویی منحرف نشد و در این مسیر چانهزنی هیچ کسی را نپذیرفت و از هیچ سرزنشی نیز نهراسید.
و) امتیاز دیگر ابوبکرساین است که او نسبت به دنیا به قدری بیرغبت بود که تنها رسولخدا جرا میتوان در بیرغبتی به دنیا، برتر و والاتر از او دانست و بس؛ چه دلیلی در مورد زهد ابوبکرسبالاتر از اینکه وی، هرگز نخواست سلسلهی زمامداری امت را همانند حکومتهای فارس و روم در خانوادهاش موروثی کند و شالودهی حکومت را در قالب خانوادهای سلطنتی بنا نماید. [۴۵۳]
تمام این ویژگیها و شرایط در ابوبکرسوجود داشت و در شخصیت وی چه در زمان رسولخدا جو چه پس از آنکه به خلافت رسید، بهگونهای پدیدار گشت که تردیدناپذیر و غیرقابل انکار میباشد…. [۴۵۴]علاوه بر این باید دانست که بزرگان و سرآمدان صحابه در سقیفهی بنیساعده با ابوبکرسبیعت کردند و روز بعد او را به عنوان خلیفه معرفی نمودند و بدینسان تمام امت، به طور عمومی با ابوبکرسبیعت کردند. [۴۵۵]آنچه در سقیفه گذشت، مجموعهای از مبادی و قواعد حکومت دینی را تبیین نمود که میتوان از آن دست، به این موارد اشاره کرد:
۱- تعیین خلیفه و کاردار از طریق انتخاب صورت میگیرد.
۲- بیعت، یکی از پایهها و شیوههای انتخاب است که به حکومت، مشروعیت میبخشد.
۳- باید کسی را به عنوان خلیفه برگزید که دیانت و کفایتش در ادارهی امور، بیش از دیگران باشد؛ لذا سنجهی صلاحیت در گزینش خلیفه، بر اساس ارزشهای اسلامی، فردی و اخلاقی میباشد.
۴- خلافت، نباید موروثی باشد. به عبارت دیگر نباید مبنای انتخاب خلیفه را وراثت نسبی یا قبیلهای قرار داد.
۵- آنچه در سقیفهی بنیساعده در مورد شرافت قریش به میان آمد، مبتنی بر واقعنگری و دلایلی بود که باید به آن توجه میشد و اصلاً در انتخاب خلیفه هر شرافت و مسألهای که با اصول اسلام تعارضی نداشته باشد، معتبر است و مورد توجه قرار میگیرد. [۴۵۶]
۶- فضای حاکم بر گفتمان سقیفه، بدور از هرج و مرج، دروغ، عهدشکنی و دسیسهگری بود و چنان سلامت و امنیتی در خود داشت که میتوان آن را فرایند گردن نهادن صحابه در برابر نصوص شرعی دانست؛ چرا که نصوص شرعی، به عنوان اصول مذاکره بر گفتمان سقیفه حاکم شده بود.
دکتر توفیق شاوی ضمن بررسی شورای صحابه در دوران خلفای راشدین، گفتمان سقیفه را مورد کنکاش قرار داده و چنین نتیجهگیری نموده که:
الف) نشست سقیفه، نشان داد که مشورت آزادانه و رایزنی در فضای باز به عنوان یکی از آموزههای صریح قرآن، مبنا و پایهی تشکیل حکومت میباشد. پایبندی صحابهشبه آموزههای دین، آنان را به اجماع و اتفاق نظر در مورد تعیین خلیفه رسانید؛ به عبارت دیگر محور اصلی اجماع صحابه در سقیفه، آیاتی از قرآن بود که به اصل شورا و مشورت دستور میدهد. اجماع صحابه در سقیفه، بیانگر و مؤکد این است که شورا، اصل و پایهی تشکیل دولت اسلامی میباشد و نخستین اصل قانون اساسی مورد اجماع در حاکمیت دینی است که برگرفته از نصوص کتاب و سنت میباشد.
ب) سقیفهی بنیساعده، نشان میدهد که انتخاب رییس دولت یا حکومت اسلامی و تعیین اختیاراتش، بر اساس شورا و بیعت است؛ انتخاب و بیعت آزادانه و یا به تعبیر امروزی قانون اساسی، در قبال اختیاراتی که به رییس حکومت میدهد، شرایط و وظایفی نیز پیش رویش مینهد و میتوان تفویض اختیارات و شرح وظایف حاکم اسلامی را اصل دیگری از قانون اساسی حکومت اسلامی دانست که در سقیفه مورد اجماع صحابه واقع شد.
ج) در سقیفهی بنیساعده بر مبنای دو اصل پیشین، ابوبکرسبه اجماع صحابه به جانشینی رسولخدا جانتخاب شد تا به عنوان نخستین خلیفهی دولت اسلامی، انجام وظیفه نماید. [۴۵۷]البته انتخاب ابوبکرسدر سقیفهی بنیساعده، جنبهی معرفی داشت و تفویض نهایی خلافت به وی در روز بعد و پس از بیعت عمومی مردم با او در مسجدالنبی جتحقق یافت. [۴۵۸]در صفحات بعد، به بررسی بیعت عمومی مردم با ابوبکرسخواهیم پرداخت.
[۴۴۳] الأحکام السلطانیة، ص۳ [۴۴۴] عصر الخلفاء الراشدین، نوشتهی دکتر فتحیه نبراوی، ص۲۲ [۴۴۵] مرجع سابق، ص۲۳ [۴۴۶] الخلافة و الخلفاء الراشدون، ص۵۸ [۴۴۷] مسلم (۳/۱۴۷۸) [۴۴۸] منظور از مرگ جاهلی، این است که مرگش بر صفت و ویژگی دورهی پرهرج و مرج جاهلیت و بر ضلالت و گمراهی است.(مترجم) [۴۴۹] الخلفاء و الخلفاء الراشدون، ص۵۹ [۴۵۰] الملل و النحل (۷/۸۳)؛ نگاه کنید به: نظام الحکم از محمود خالدی، ص ۲۳۷ تا ۲۴۸ [۴۵۱] الخلافة و الخلفاء الراشدون، ص۴۹ [۴۵۲] المقدمة، ص۱۹۱ [۴۵۳] المرتضی، سیرة أبیالحسن علی بن أبیطالب، ص۶۵ [۴۵۴] سیرة أبیالحسن علی بن أبیطالب، ص۶۷ [۴۵۵] الخلافة و الخلفاء الراشدون، ص۶۶ [۴۵۶] دراسات فی عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص۲۵۶ [۴۵۷] فقه الشوری و الإستشارة از دکتر توفیق شاوی، ص۱۴۰ [۴۵۸] مرجع سابق، ص۱۴۲