ابوبکر صدیق رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه اول

فهرست کتاب

چگونگی به خلافت رسیدن عمر فاروقس

چگونگی به خلافت رسیدن عمر فاروقس

ابوبکر صدیقسدر ماه جمادی الآخر سال سیزدهم هجری به شدت مریض شد. [۱۳۶۷]ابوبکر صدیقسکه مرگش را نزدیک می‌دانست، به مردمی که پیرامونش جمع شده بودند، فرمود: «شما، حال بیماری مرا می‌بینید و گمان خودم، این است که در اثر این بیماری خواهم مُرد و خدای متعال، (با مرگ من) شما را از بیعت و پیمانی که با من بسته‌اید، بیرون خواهد آورد و کارتان را به شما بازخواهد گرداند. پس هرکه را می‌خواهید، امیر خود قرار دهید و اگر این کار را در زندگانیم انجام دهید، بهتر است تا پس از من، باهم اختلاف پیدا نکنید.» [۱۳۶۸]ابوبکر صدیقسبرای تعیین خلیفه‌ی پس از خود، اقدامات زیر را انجام داد:

۱- ابوبکر صدیقسبا بزرگان مهاجرین و انصار، درباره‌ی جانشین پس از خود مشورت و رایزنی کرد. هر یک از صحابه خودش را از پذیرش مسؤولیت خلافت، دور می‌گرفت و یکی از برادران مسلمانش را که شایسته‌ی این منصب می‌دانست، برای عهده‌دار شدن خلافت، پیشنهاد می‌کرد. نظرات صحابه به قدری گسترده و پراکنده بود که به این نتیجه رسیدند که انتخاب جانشین ابوبکرسرا به خود ایشان واگذار کنند. بنابراین به نزد ابوبکر صدیقسرفتند و گفتند: «ما، به این نتیجه رسیدیم که هر کس را که شما پیشنهاد کنید، همان شخص خلیفه باشد.» ابوبکرسفرمود: «پس به من مهلت بدهید تا جوانب کار را بررسی کنم و نظری بدهم که به رضای خدا و مصلحت دین و بندگان خدا باشد.»

ابوبکر صدیقس، عبدالرحمن بن عوفسرا احضار کرد و به او فرمود: «نظرت را درباره‌ی عمر بن خطابسبه من بگو.» عبدالرحمنسگفت: «از من، چیزی می‌پرسی که خودت از آن آگاه‌تری.» ابوبکر فرمود: «باشد؛ نظرت را بگو.» عبدالرحمنسفرمود: «به خدا سوگند که عمر، بیش از تصور شما آدم خوبی است.» ابوبکرسعثمان بن عفانسرا نیز به حضور خواست و به او فرمود: «مرا از ویژگی‌های عمر بن خطاب باخبر کن.» عثمانسفرمود: «تو، از ما نسبت به ویژگی‌های عمر، آگاه‌تری.» ابوبکرسفرمود: «با این حال بازهم نظرت را درباره‌ی عمر بگو.» عثمانسفرمود: «خدا می‌داند که به گمان من، باطن عمر از ظاهرش خیلی بهتر است و کسی چون او، درمیان ما نیست.» ابوبکر صدیقسفرمود: «خداوند، تو را مورد رحمت خود قرار دهد؛ به خدا سوگند که اگر عمر خلافت را نپذیرد، دست از تو برنخواهم داشت.» ابوبکر صدیقساسید بن حضیرسرا نیز به حضور خواست و نظرش را درباره‌ی عمرسپرسید. اسیدسفرمود: «خداوند، عمر را پس از تو، بهترین قرار داده؛ او، به رضای خدا خشنود می‌شود و آن‌چه، مایه‌ی ناخرسندی و خشم خدا است، او را به خشم می‌آورد. باطنش، از ظاهرش بهتر است و کسی به قوت او نیست که کار خلافت را عهده‌دار شود.» ابوبکر صدیقسبا سعید بن زیدسو برخی دیگر از بزرگان مهاجرین و انصار نیز مشورت کرد که همه‌ی آن‌ها غیر از طلحهس، نظر یک‌سانی درباره‌ی عمرسداشتند. طلحهساز این می‌ترسید که شدت و سرسختی عمر فاروقس، مشکل‌ساز شود. وی به ابوبکر صدیقسفرمود: «تو که عمر را این‌چنین شدید و سخت‌گیر می‌بینی و می‌خواهی او را جانشین خود کنی، در پاسخ این کارت به خدا چه خواهی گفت؟» ابوبکرسفرمود: «مرا بنشانید» و چون او را نشاندند، به طلحهسچنین فرمود: «آیا مرا از خدا می‌ترسانی؟ ناکام باد آن‌ کس که در اداره‌ی امورتان، ظلم و ستم کند. در پاسخ خدا خواهم گفت: خدایا! من، بهترین بنده‌ات را خلیفه ساختم.» [۱۳۶۹]ابوبکر صدیقسدر پاسخ کسی که عمرسرا در کمال خوبی، خشن معرفی کرد، فرمود: «دلیلش، این است که او (عمر) مرا بسیار ملایم می‌بیند و چون عهده‌دار کار خلافت شود، بسیاری از سخت‌گیری‌هایش را ترک می‌کند.» [۱۳۷۰]

۲- ابوبکرسپس از رایزنی با صحابه در مورد جانشینی عمرس، حکمی در این‌باره نوشت تا در مدینه و درمیان سپاهیان اسلام خوانده شود. متن حکم، به شرح زیر بود:

بسم الله الرحمن الرحیم

این، حکم ابوبکر صدیقسدر واپسین لحظات زندگانیش و در زمانی است که در حال ترک دنیا و رفتن به آخرت می‌باشد؛ شرایطی که کافر، مسلمان می‌شود و دروغ‌گو، رو به صداقت و راستی می‌نهد. من، عمر را جانشین پس از خود بر شما ساختم؛ پس از او حرف‌شنوی و اطاعت کنید. من، در جهت رضای خدا و رسولش و در راه منافع دین، از هیچ تلاشی فروگذار نکرده‌ و قصدی جز خیر و نیکی برای شما نداشته‌ام. بنابراین با شناختی که من، از عمر دارم، گمان من، این است که عمر، عدل و داد پیشه سازد و اگر غیر از این کند، هر کسی پیامد کارش را می‌بیند. من، خواهان خیر و نیکی بودم و از غیب خبر ندارم. ﴿ وَسَيَعۡلَمُ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ أَيَّ مُنقَلَبٖ يَنقَلِبُونَ [الشعراء: ۲۲۷]

یعنی: «و کسانی که ستم‌ می‌کنند، خواهند دانست که بازگشتشان، به کجا است و چگونه سرنوشتی دارند؟»

آخرین نظر و راهنمایی ابوبکر صدیقساین بود که عمرسعهده‌دار امور خلافت شود. چرا که دنیا، به مسلمانان رو نهاده بود و ابوبکر می‌دانست که اگر مردم، به دنیا دل ببندند، غرق خواسته‌ها و مظاهر فریبنده‌ی دنیا می‌شوند و بدین‌سان دنیا، بر آنان چیره گشته و آن‌ها را اسیر خود می‌کند. چرا که رسول‌خدا جفرموده‌اند: «فواللّهِ لا الفقرَ أخشى عَلَیْكُم وَلَكِن أخشَى عَلَیْكُمْ أنْ تبسط عَلَیْكُمُ الدُّنْیَا كَمَا بُسِطت علی مَن كَانَ قبلكمْ فَتَنَافَسُوْهَا كَمَا تَنَافَسُوْهَا وَتهلككم كَمَا أهْلَكَتْهُمْ»یعنی: «به خدا که من، بر شما از فقر و تنگ‌دستی بیمناک نیستم؛ بلکه از این می‌ترسم که دنیا، همان‌طور که بر پیشینیان شما گشوده شد، بر شما نیز گشوده گردد و همانند آنان، در دنیاطلبی زیاده‌روی کنید و بدین ترتیب دنیا، آن‌گونه که پیشینیان شما را نابود کرد، شما را نیز به هلاکت و نابودی بیفکند.» [۱۳۷۱]

ابوبکرسبا درک آگاهانه‌ی این مسأله، کسی را عهده‌دار امور مردم کرد که مانند دارویی مفید، این مرض را درمان کند و به‌سان کوهی استوار در برابر دنیاطلبی بایستد تا پیامدهای شوم دنیاطلبی، از مردم دور شود. عمرسشخصیتی بود که رسول‌خدا جدرباره‌اش فرموده‌اند: «…وَالّذی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا لَقِیكَ الشّیطانُ سَالِكًا فَجًّا قَطّ إلاّ سَلَكَ فَجًّا غَیْر فجِّك»یعنی: «... قسم به ذاتی که جانم در دست اوست، شیطان، تو را (ای عمر) در حال گذر از راهی نمی‌بیند مگر آنکه راهی غیر از راه تو را در پیش می‌گیرد.» [۱۳۷۲]به خاطر همین پختگی عمر فاروقسبود که با شهادتش، خلأ بزرگی در امت ایجاد شد و حوادث ناگوار و فتنه‌های زیادی شکل گرفت. این، از فراست و خبرگی ابوبکر صدیقسبود که شخصیتی چون عمر فاروقسرا جانشین خود و عهده‌دار اداره‌ی امور مسلمانان کرد. عبدالله بن مسعودسمی‌گوید: سه نفر از همه زیرک‌تر و هشیارتر بوده‌اند:

۱- دختر شعیب که به پدرش گفت: «این شخص (موسی) را استخدام کن که بهترین شخصی را که باید به‌کار بگیری، شخصی است که نیرومند و درست‌کار باشد.»

۲- کسی که یوسف را در مصر خریداری کرد و به همسرش گفت: «او را گرامی بدار که شاید برای ما مفید باشد یا حتی او را به فرزندی بگیریم.»

۳- ابوبکرسکه عمرسرا جانشین خود کرد. [۱۳۷۳]

عمر فاروقسمانع بزرگی میان امواج فتنه‌ها و امت اسلامی بود. [۱۳۷۴]

۴- عمر فاروقسبه حضور ابوبکر صدیقسرفت و چون ابوبکرس، عمرسرا از این قصد باخبر کرد که می‌خواهد او را به عنوان جانشین پس از خود معرفی کند، عمرسنپذیرفت. ابوبکر صدیقساو را با شمشیر تهدید کرد و عمرسکه راهی جز پذیرش مسؤولیت خلافت نمی‌دید، ناگزیر پذیرفت. [۱۳۷۵]

۵- ابوبکرسبرای آنکه هیچ‌گونه ابهامی در مورد جانشینی عمرسباقی نماند، شخصاً به مردم فرمود: «آیا به این شخص که خلیفه‌ی شما کردم، راضی هستید؟ به خدا سوگند که من، در این مورد بسیار اندیشیدم و هیچ یک از نزدیکان و خویشان خود را خلیفه نکردم و عمر بن خطابسرا خلیفه‌ی شما نمودم؛ پس از او اطاعت کنید و سخنش را گوش دهید.» مردم گفتند: شنیدیم و اطاعت می‌کنیم. [۱۳۷۶]

۶- ابوبکر صدیقسبا خدایش راز و نیاز کرد و اذعان کرد که: «خدایا! من، عمر را بدون دستور پیامبرت خلیفه کردم و جز خیر و صلاح مردم را نمی‌خواستم. من، از این ترسیدم که آنان دچار فتنه شوند؛ به همین خاطر بهترینشان را به عنوان کاردارشان معرفی نمودم؛ او بیش از همه مشتاق آن چیزی است که مایه‌ی رشد و تعالی مردم است و اینک به خواست تو چنین حالی دارم که گویا خواهم مُرد؛ پس کسی را به جای من بر بندگانت بگمار (که نیک و شایسته باشد.)» [۱۳۷۷]

۷- ابوبکر صدیقسکه به قصد جلوگیری از بروز فتنه و پیامدهای منفی آن، خواهان خلیفه‌شدن عمر فاروقسبود، به عثمان بن عفانسدستور داد که حکم خلافت عمرسرا برای مردم بخواند و برای عمرسبیعت بگیرد. عثمانسهمین کار را کرد و خطاب به مردم فرمود: «آیا با کسی که در این حکم، مشخص شده، بیعت می‌کنید؟» مردم گفتند: بله. و بدین ترتیب همه، خلافت عمرسرا پذیرفتند و به آن راضی شدند. [۱۳۷۸]

۸- پس از ابلاغ حکم خلافت عمرسو قرائت آن درمیان مردم، پیش از وفات ابوبکر صدیقس، با عمرسبیعت شد و بی‌آنکه بیعت دیگری صورت بگیرد، عمرسبلافاصله پس از وفات ابوبکر صدیقسزمام امور خلافت را به‌دست گرفت. [۱۳۷۹]بازنگاهی در چگونگی به خلافت رسیدن عمر فاروقسنشان می‌دهد که عمرسبه اتفاق خبرگان و صاحب‌نظران به خلافت رسیده است؛ چرا که خبرگان و بزرگان صحابه، مسأله‌ی انتخاب خلیفه را به شخص ابوبکر صدیقسواگذار کردند. ابوبکر صدیقسنیز پس از مشورت و رایزنی با مسلمانان، عمرسرا به عنوان جانشین خود معرفی کرد که این امر، مورد پذیرش عموم مسلمانان قرار گرفت. به هر حال خبرگان و صاحب‌نظران هر جامعه‌ای، نمایندگان مردم به شمار می‌روند و بدین ترتیب انتخاب عمرسبه عنوان خلیفه بر اساس صحیح‌ترین شیوه‌های انتخاباتی و مشورتی، انجام شده است. [۱۳۸۰]هرچند که کارهای انجام شده در انتخاب عمرسبه عنوان خلیفه، با اقداماتی که در به خلافت رسیدن ابوبکر صدیقسصورت گرفت، متفاوت می‌باشد، اما قدم‌هایی که ابوبکر صدیقسبرای انتخاب و معرفی جانشین خود برداشت، در هیچ حالی از دایره‌ی شورا و مشورت بیرون نیست. [۱۳۸۱]عمر فاروقسبر اساس مشورت و اتفاق نظر مسلمانان به خلافت رسید و تاریخ، هیچ‌گونه اختلافی گزارش نداده که در مورد به خلافت رسیدن عمرسبه وجود آمده و یا کسی در دوران خلافت عمرسمدعی منصب خلافت شده باشد. بلکه همگان درباره‌ی خلافت عمرسبه اتفاق نظر رسیده و در زمان خلافتش نیز از او به‌طور کامل حرف‌شنوی داشته‌اند. [۱۳۸۲]

۹- وصیت ابوبکر صدیقسبه عمر فاروقس:

ابوبکر صدیقس، عمرسرا احضار کرد تا به او اهمیت کاری را که عهده‌دار شده، یادآوری کند و هرگونه مسؤولیتی را از گردنش بردارد تا در حالی به سفر آخرت برود که تمام تلاشش را در انجام مسؤولیتش انجام داده و هیچ‌گونه کوتاهی و قصوری نکرده باشد. [۱۳۸۳]در وصیت ابوبکرسبه عمرسآمده است: «ای عمر! تقوای الهی پیشه کن و بدان که برای خداوند در شب، حقوقی است که اگر روز انجام شود، پذیرفته نمی‌گردد و در روز نیز کارهایی است که اگر شب انجام شود، خداوند متعال، آن را نمی‌پذیرد. او، عمل مستحب را تا آن‌گاه که به فرایض و واجبات رسیدگی نشود، قبول نمی‌کند. سنجه و ترازوی اعمال در روز قیامت، به پیروی حق بستگی دارد و ترازوی کسانی که در دنیا از حق پیروی می‌کنند، سنگین می‌باشد و سزاوار است که ترازویی که فردای قیامت در آن، حق سنجیده می‌شود، سنگین باشد. ترازوی کسانی که در دنیا از باطل پیروی کرده‌اند، بسیار سبک می‌باشد و باید ترازویی که فردای قیامت در آن، باطل، نهاده و سنجیده می‌شود، سبک باشد. خدای متعال، یادی از بهشتیان به میان آورده که در ازای بهترین اعمالشان، به آنان پاداش می‌دهد و از بدترین کرده‌هایشان درگذر می‌فرماید. پس هرگاه که این‌ها را به یاد آوردی، بگو: من، از این می‌ترسم که مبادا در زمره‌ی این افراد نباشم. خدای متعال جهنمی‌ها را یاد کرده که نتیجه‌ی بدترین اعمالشان را می‌چشند. هرگاه این‌ها را به یاد آوردی، بگو: من، امیدوارم که از جمله‌ی این افراد نباشم؛ چرا که هر بنده‌ای باید هم از خدا بترسد و هم به رحمتش امیدوار باشد؛ بی‌خودی و بدون عمل به این دل نبندد که خدا نجاتش می‌دهد و در عین حال از رحمت خداوند، ناامید نیز نباشد. بنابراین اگر به وصیتم عمل کنی، مرگِ نخواستنی که راه فراری از آن نداری و از آن بدت می‌آید، برایت دوست‌داشتنی می‌شود.» [۱۳۸۴]

[۱۳۶۷] البدایة و النهایة (۷/۱۸)؛ تاریخ طبری (۴/۲۳۸) [۱۳۶۸] التاریخ الاسلامی (۹/۲۵۸) [۱۳۶۹] الکامل ابن‌اثیر (۲/۷۹)؛ التاریخ الاسلامی (الخلفاء الراشدون)، محمود شاکر، ص۱۰۱ [۱۳۷۰] الکامل (۲/۷۹)؛ نویری در نهایة الأرب، گفته‌ی ابوبکر را بیش از این آورده که: «… عمر، در پاره‌ای از موارد که از کسی خشمگین می‌شدم، مرا به ملایمت و گذشت فرا می‌خواند و برخی اوقات که مرا می‌دید، بیش از حد نرمی و ملایمت می‌کنم، مرا به شدت و سخت‌گیری وادار می‌کرد.»(مترجم) [۱۳۷۱] بخاری، کتاب الجزیة و الموادعة، شماره‌ی۳۱۵۸ [۱۳۷۲] بخاری، کتاب فضائل اصحاب النبی، شماره‌ی۳۶۸۳؛ شاید منظور از این فرموده‌ی رسول‌خدا این باشد که شیطان، همواره از فریب عمر ناتوان است و راهی که عمر برود، شیطان به آن راه ندارد و از این‌رو کار عمر، پیوسته درست می‌باشد. والله اعلم.(مترجم) [۱۳۷۳] مجمع الزوائد (۱۰/۲۶۸)؛ هیثمی گفته است: طبرانی، این روایت را به دو سند، نقل کرده که مردان یکی از این دو سند، صحیح هستند. حاکم نیز ضمن نقل این روایت (۳/۹۰)، صحیحش دانسته و ذهبی نیز با او موافقت نموده است. [۱۳۷۴] ابوبکر رجل الدولة، ص۱۰۰ [۱۳۷۵] مآثر الاناقة (۱/۴۹) [۱۳۷۶] تاریخ طبری (۴/۲۴۸) [۱۳۷۷] طبقات ابن‌سعد (۳/۱۹۹)؛ تاریخ المدینة از ابن‌ابی‌شبة (۲/۶۶۵-۶۶۹) [۱۳۷۸] طبقات ابن‌سعد (۳/۲۰۰) [۱۳۷۹] دراسات فی عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ۲۷۳ [۱۳۸۰] ابوبکر الصدیق، نوشته‌ی علی طنطاوی، ص۲۳۷ [۱۳۸۱] دراسات فی عهد النبوة و الخلافة الراشده، ص۲۷۳ [۱۳۸۲] النظریة السیاسیة الاسلامیه، ضیاء الریس، ص۱۸۱ [۱۳۸۳] دراسات فی عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص۲۷۲ [۱۳۸۴] صفة الصفوة (۱/۲۶۴،۲۶۵)