ابوبکر صدیق رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه اول

فهرست کتاب

مبحث اول: اعزام لشکر اسامهس

مبحث اول: اعزام لشکر اسامهس

امپراطوری روم، یکی از دو قدرتی بود که در زمان رسول‌خدا جقلمروش تا شبه‌جزیره‌ی عربستان پیش رفته بود و بخش زیادی از شمال شبه‌جزیره را در اشغال خود داشت؛ امیران مناطق شمالی شبه‌جزیره از سوی حکومت روم تعیین می‌شدند و دست‌نشانده و تابع آن بودند.

رسول اکرم جدر حیات خود عده‌ای را برای دعوت به این مناطق فرستادند؛ از آن جمله می‌توان به دحیه‌ی کلبیساشاره کرد که حامل نامه‌ی رسول‌خدا جبه هرقل (هرکول) پادشاه روم بود که او را به اسلام فراخوانده بودند. [۶۰۴]اما هرقل، عناد ورزید و نخوت و جاه‌طلبی، او را از پذیرش اسلام بازداشت. این اقدام رسول‌خدا جبرای قبایل عرب، نشانه‌ی درهم‌شکستن شکوه و اقتدار حکومت روم بود؛ رسول‌خدا جدر سال ۷ هجری، لشکری به مناطق تحت اشغال رومیان گسیل فرمودند؛ در این جنگ که به جنگ مؤته مشهور است، مسلمانان با مسیحیان عرب و رومی درگیر شدند و فرماندهان لشکر اسلام (زید بن حارثه، جعفر بن ابی‌طالب و عبدالله بن رواحهش) یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند؛ پس از شهادت این بزرگوران، خالد بن ولیدسفرماندهی لشکر را عهده‌دار شد و با لشکر اسلام به مدینه بازگشت. [۶۰۵]رسول‌خدا جدر سال ۹ هجری با لشکر بزرگی به سوی شام حرکت کردند و به تبوک رسیدند؛ [۶۰۶]اما در تبوک، سپاه مسلمانان با رومیان و قبایل عرب درگیر نشدند و کفار به دادن جزیه تن دادند؛ این لشکر پس از بیست روز اقامت در تبوک به مدینه بازگشت. [۶۰۷]در سال ۱۱ هجری لشکری به فرماندهی اسامهسبه قصد بلقاء و فلسطین فراهم آوردند که بزرگان مهاجرین و انصار نیز در آن حضور داشتند. [۶۰۸]حافظ ابن‌حجر/می‌گوید: لشکر اسامهسدو روز پیش از وفات رسول‌خدا جآماده شده بود؛ البته رسول‌خدا جدر اواخر ماه صفر و پیش از آنکه بیمار شوند، دستور تشکیل این لشکر را برای جنگ با روم صادر کرده بودند؛ آن حضرت جاسامه بن زیدسرا به حضور خواستند وبه او فرمودند: (سر إلی موضع مقتل أبیك فأوطئهم الخیل فقد ولیتك هذا الجیش) [۶۰۹]یعنی: «به محل شهادت پدرت برو و آنان را زیر سُم اسب‌ها بگیر که من، تو را فرمانده‌ی این لشکر ساخته‌ام.» برخی از مردم درباره‌ی فرماندهی اسامهساعتراض کردند؛ اما رسول‌خدا جچنین پاسخ دادند که: «إن تطعنوا فی إمارته فقد طعنتم فی إمارةِ أبیهِ مِن قبل وایم اللّهِ إن كان لخلیقًا للإمارةِ وإن كان لمِن أحبِّ النَّاسِ إلیَّ وإنَّ ابنَهُ هذا لمِنْ أحبِّ النّاسِ إلیَّ بعدهُ» [۶۱۰]یعنی: «تنها در مورد فرماندهی اسامهسخرده نمی‌گیرید؛ قبلاً بر فرماندهی پدرش نیز اعتراض کردید؛ در حالی که به خدا سوگند که او، لایق و شایسته‌ی فرماندهی بود و در نزد من از همه محبوب‌تر؛ پس از او پسرش نیز برای من از همه محبوب‌تر است.» به هر حال دو روز پس از آمادگی کامل لشکر اسامهسبیماری رسول‌خدا جشدید شد و این لشکر نتوانست حرکت کند و هم‌چنان در «جُرف» اردو زده بود. رسول‌خدا جوفات نمودند و لشکریان اسامهساز اردوگاه به مدینه آمدند. [۶۱۱]با وفات رسول اکرم جاوضاع دگرگون شد و به تعبیر و فرموده‌ی ام‌المؤمنین عایشه‌ی صدیقهل: «با وفات رسول‌خدا جبسیاری از قبایل عرب از دین برگشتند و نفاق و تزویر فزونی یافت؛ به خدا سوگند اگر مصیبتی که با وفات آن حضرت جبر من ـ‌ به روایت دیگری بر پدرم‌ ـ فرود آمد، بر کوه‌ها نازل می‌شد، آن‌ها را تکه‌پاره می‌کرد؛ یاران محمد جدر آن روز چون گوسفندانی بودند که در جایی پر از گرگ و درنده‌، در شبی تار و بارانی دچار طوفان‌زدگی شده باشند.» [۶۱۲]ابوبکر صدیقسسه روز پس از وفات رسول‌خدا جفرمان داد تا درمیان مردم جار بزنند که لشکر اسامهسزودتر باید آماده‌ی حرکت گردد؛ هیچکس از لشکر اسامه نباید در مدینه بماند و باید به اردوگاه لشکر در جرف بپیوندد. [۶۱۳]

ابوبکر صدیقسبرای مردم خطبه‌ای بدین مضمون ایراد فرمود: «ای مردم! من نیز همانند شمایم؛ نمی‌دانم، شاید شما از من همان انتظاری را داشته باشید که رسول‌خدا جیارای انجامش را داشتند؛ بدانید که خدای متعال، محمد جرا از میان جهانیان برگزید و او را از آفات و گناهان مصون داشت؛ من تابع و پیرو رسول‌خدا جهستم و از خود بدعت و نوآوری نخواهم کرد؛ پس اگر راه راست پیمودم، از من اطاعت کنید و اگر از راه راست لغزیدم و خطا کردم، مرا به راه راست آورید و اصلاحم کنید؛ رسول‌خدا جدر حالی از دنیا رفتند که هیچ کس از این امت بر آن حضرت جشکایتی حتی به اندازه‌ی ضربه‌ی یک تازیانه و کم‌تر از آن هم نداشت؛ مرا شیطانی است که گاهی مرا می‌لغزاند؛ پس هرگاه آن شیطان پیشم بود (و شما از حالتم دانستید که ناراحتم)، از من دوری کنید که در کارتان دخالتی نکنم و مایه‌ی ناراحتی شما نشوم. شما در حالی شب و روز را سپری می‌کنید که از زمان مرگتان خبر ندارید؛ پس تا می‌توانید عمر خود را در اعمال نیک بسر کنید و بدانید تنها با کمک و توفیق خدا است که می‌توانید چنین کنید؛ اینک که مهلت دارید و پیش از آنکه مرگتان فرا رسد و کار از دستتان بیرون شود، به سوی اعمال نیک بشتابید؛ برخی مرگ خود را از یاد برده‌اند و پرداختن به نیکی‌ها را طوری به تأخیر می‌اندازند که فرصت انجامش را نخواهند یافت؛ شما از این افراد نباشید؛ بلکه برای رهایی از مرگ بد تلاش کنید، شتاب نمایید و به فکر نجات خود باشید؛ برای مرگ آماده باشید که شتابان در پی شما می‌آید؛ از مرگ پدران، برادران و فرزندان عبرت بگیرید.» همچنین ابوبکرسبرخاست و ضمن سپاس و ستایش خداوند چنین فرمود: «خداوند از اعمال، تنها عملی را می‌پذیرد که به رضای او انجام شود؛ پس در کارهای خود تنها خدا را در نظر داشته باشید و بدانید که عمل خالصانه، به هنگام فقر و نیازتان در آخرت به‌کار می‌آید. ای بندگان خدا! از مرگ درگذشتگان خود پند بگیرید و درباره‌ی کسانی که پیش از شما بودند، بیندیشید؛ آنان دیروز کجا بودند و امروز کجایند؟ ستم‌گران و جبارانی که همواره از کشتن و پیروزی در میادین جنگ سخن می‌گفتند، کجایند؟ روزگار، ایشان را خوار کرد و اینک استخوان‌های پوسیده و خاک شده‌اند؛ جاه و مقامشان فنا یافت و عبرت روزگار شدند. زنان ناپاک، برای مردان ناپاک و مردان ناپاک برای زنان ناپاکند. شاهانی که زمین را گرفتند و آباد کردند، کجا رفتند؟ مردند و از یاد رفتند و ناچیز گشتند؛ خدای متعال، عواقب اعمالشان را بارشان کرد و آنان را از شهوات و داشته‌های دل‌پذیرشان جدا کرد؛ آنان از دنیا رفتند و تنها اعمال خود را بردند و دنیایشان، دنیای دیگران شد؛ ما از پس ایشان آمدیم و اگر از آنان عبرت بگیریم، رستگار می‌شویم و اگر راه ایشان را بپیماییم، همانند آنان می‌گردیم. کجایند خوب‌رویانی که به جمال و جوانی خود فریفته و شگفت‌زده گشتند؟ آنان مردند، خاک شدند و کوتاهی‌هایشان، مایه‌ی حسرت و افسوسشان شد. کجایند پادشاهانی که شهرها بناکردند، پیرامونش دیوار کشیدند و در آن شگفتی‌ها نهادند؟ همه را برای دیگران گذاشتند و رفتند؛ خانه‌هایشان هم اکنون خالی است و خودشان، اینک اسیر ظلمت گورند. ﴿ وَكَمۡ أَهۡلَكۡنَا قَبۡلَهُم مِّن قَرۡنٍ هَلۡ تُحِسُّ مِنۡهُم مِّنۡ أَحَدٍ أَوۡ تَسۡمَعُ لَهُمۡ رِكۡزَۢا٩٨ [۶۱۴]کجا رفتند پدران و فرزندانتان؟ عمرشان بسر رسید و نتیجه‌ی اعمالشان را دیدند و بر پایه‌ی اعمالشان سزاوار شقاوت و بدبختی یا سعادت و رستگاری شدند. بدانید که خدای متعال را شریک و همانندی نیست و میان او و بنده‌اش، رابطه و سببی جز اطاعت و فرمان‌برداری بنده از خدایش وجود ندارد که باعث شود خدا به بنده‌اش خیری لطف کند و یا بدی و شری را از او دور نماید. بدانید که شما بندگان خدایید و باید حق بندگی ادا کنید؛ آنچه در پیش خدا است، تنها با اطاعت و فرمان‌برداری از او دست‌یافتنی است. آیا برای هر یک از شما وقت آن نیست که از آتش جهنم دوری گزیند و از بهشت، دور نگردد؟» [۶۱۵]در این سخنرانی ابوبکرسپندها و آموزه‌هایی است که برخی از آن‌ها عبارتند از:

۱- خلیفه‌ی رسول‌خدا جدر مقام جانشینی آن حضرت جاست و نه در عین آن جایگاه که چون پیغمبر، معصوم باشد؛ بلکه خلیفه، بشری است غیرمعصوم که یارای آنچه را پیامبر داشته‌اند، ندارد؛ به همین سبب ابوبکرسبه این اشاره نمود که در سیاستش راه رسول‌خدا جرا در پیش خواهد گرفت و از خود بدعت و نوآوری نخواهد کرد و به عبارت دیگر در برپایی عدل و احسان، منهج و شیوه‌ی پیامبر اکرم جرا به اجرا خواهد گذاشت. [۶۱۶]

۲- بیان مسؤولیت و وظیفه‌ی امت در مورد نظارت بر حاکم اسلامی تا مجری احکام دین باشد و با خودسری و خودرأیی از راه رسول‌خدا جبیرون نشود. وظیفه‌ای که سبب می‌شود تا هر شهروندی، بازوی حاکم در راستی و شایستگی او گردد و از طریق نظارت و پرسش‌گری، مایه‌ی اصلاح عملکرد حاکم (و مسؤولان) شود.

۳- از سخنرانی ابوبکر صدیقساین نکته روشن می‌گردد که رسول‌خدا جعدالت و برابری را درمیان امت برپاداشته‌اند و بدین سبب نیز کسی هیچ حق و شکایتی بر آن حضرت جندارد. معنای این گفتار، این است که ابوبکرسبا بیان این نکته آهنگ آن نمود تا در ادامه‌ی راه رسول‌خدا جعدالت و برابری را پیشه نماید و از جور و ستم دوری گزیند؛ او، خواهان همکاری امت برای رسیدن به چنین مهمی بود و به همین خاطر نیز از مردم درخواست کرد که هر کس، او را خشمگین و ناراحت دید، از او دوری کند تا مایه‌ی ناراحتی کسی نشود و بر خلاف منهج رسول‌خدا جکه به کسی ناراحتی و ستمی روانمی‌داشتند، عمل نکند. [۶۱۷]

شیطانی که ابوبکر صدیقساز آن سخن گفت، با هر انسانی هست؛ چرا که رسول‌خدا جفرموده‌اند: «مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَقَدْ، وُكِّلَ بِهِ قَرِینُهُ وَمِنَ الْملاَئِكَةِ وَقَرینه وَمِنَ الْجِنِّ»یعنی: «هیچ کسی نیست مگر که همدمی از فرشتگان و همراهی از جن‌ها (از سوی خدای متعال) با او شده‌است. (فرشته‌ی همراه انسان به نیکی فرامی‌خواند و شیطان همراه بشر، به بدی وسوسه ‌می‌کند.)» از آن حضرت جپرسیدند: «آیا این جن با شما نیز همراه است؟» رسول‌خدا جفرمودند: «وَلَا أَنا إِلَّا أَن الله أعاننی عَلَیْهِ فَأسلم فَلَا یَأْمُرنِی الا بِخَیر»یعنی: «و من هم (چنین همراهی دارم و البته) خدای متعال، مرا بر آن جن، یاری داده و آن جن، اسلام آورده است و مرا تنها به خیر و نیکی فرامی‌خواند.» [۶۱۸]در روایتی‌ آمده است: رسول خدا جدر حال صحبت کردن با همسرشان صفیهلبودند که دو نفر انصاری از آنجا گذشتند؛ رسول‌خدا جبه آنان فرمودند: «عَلَى رِسْلِكُمَا إِنَّهَا صَفِیَّةُ بِنْتُ حُیَیٍّ»و سپس افزودند: «وَإِنِّی خَشِیتُ أَنْ یَقْذِفَ الشَّیْطَان فِی قُلُوبِكُمَا شَیْئًا، إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنَ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ» [۶۱۹]یعنی: «آرام باشید (و زود و بد قضاوت نکنید). آن زن، همسرم صفیه دخت حیی بن اخطب بود.. من، از این ترسیدم که شیطان، در دل شما چیزی بیفکند (و شما را به بدگمانی وادارد)؛ همانا شیطان در آدمی همانند خون جریان می‌یابد.» ابوبکر صدیقسنیز ضمن اشاره به شیطانی که آدمی را وسوسه می‌کند، این حقیقت را تبیین فرمود که او مانند رسول‌خدا جمعصوم نیست. [۶۲۰]

۴- سخنرانی ابوبکر صدیقسبیا‌ن‌گر آن است که وی به پند و اندرز مردم توجه خاصی داشت؛ آنان را به یاد مرگ می‌انداخت؛ احوال گذشتگان را برای مردم یادآوری می‌کرد و آنان را به انجام اعمال نیک تشویق می‌نمود تا پیش از مرگ برای دیدار خدای متعال و سفر آخرت آماده شوند و در زندگی خود به شریعت و دین خدا عمل کنند. [۶۲۱]ابوبکر صدیقساز قدرت بیان بالایی برخوردار بود و با کلماتی کوتاه، مطالب مهمی را بیان می‌نمود و همین ویژگی، او را پس از رسول‌خدا جاز برجسته‌ترین سخنوران کرده بود. استاد عقاد درباره‌‌ی توانایی ادبی ابوبکر صدیقسمی‌گوید: سخنان ابوبکرسدر بالاترین تراز از لحاظ ترکیب جمله‌بندی و ساختار ادبی قرار دارد؛ در سخنان ایشان نمونه‌های بی‌نظیری وجود دارد که دربردارنده‌ی کلماتی است که در کوتاه‌ترین عبارات، مفاهیم بزرگ و ژرفی بیان می‌گردد و همین بلاغت کلامی وی، نمایان‌گر توان و دانش ادبی او است؛ سخنانش، همانند خوشه‌ای است که دانه‌های زیادی در خود نهفته دارد. برای درک بلاغت سخنان ابوبکرسو دانش ادبی آن بزرگوار کافی است در این فرموده‌اش بیندیشید که: «آرزومند موت باش تا زندگانی به تو ارزانی گردد.» یا این فرموده‌اش که: «صبر، نصف ایمان است.» و «یقین، تمام و کمال ایمانمی‌باشد.» سخنان ابوبکرسدارای این ویژگی است که در کمال اختصار، مفاهیم بزرگی را بیان می‌کند، بلیغ و رسا می‌باشد و حسن تعبیر و دیگر آرایه‌های ادبی را در خود دارد و از اصل و کانی خبر می‌دهد که از آن نشأت گرفته است؛ خلاصه اینکه ابوبکرسسخنوری بلیغ بود و بی‌آنکه سخنانش را با مفاهیم ادبی و صنایع بلاغی، مشکل نماید، در کمال بلاغت و چیرگی، منظورش را به دیگران می‌رساند و همین نیز، مقصود و محتوای اصلی بلاغت و آرایه‌های ادبی است. [۶۲۲]

[۶۰۴] بخاری، کتاب الوحی، شماره‌ی۷ [۶۰۵] السیرة النبویة الصحیحة (۲/۴۶۷تا۴۷۰) [۶۰۶] مسلم، کتاب الفضائل (۴/۴۷۸۴) [۶۰۷] السیرة النبویة الصحیحة (۲/۵۳۵) [۶۰۸] قصة بعث جیش أسامة، از دکتر فضل إلهی، ص۸ [۶۰۹] فتح‌الباری (۸/۱۵۲) [۶۱۰] بخاری، کتاب المغازی، شماره‌ی۴۴۶۹ [۶۱۱] السیرة النبویة الصحیحة (۲/۵۵۲)؛ السیرة النبویة فی ضوء المصادر الأصلیة، ص۶۸۵ [۶۱۲] البدایة و النهایة (۶/۳۰۹) [۶۱۳] البدایة و النهایة (۶/۳۰۷) [۶۱۴] سوره‌ی مریم، آیه‌ی ۹۸: «پیش از این‌ها نسل‌های فراوانی (را بر اثر کفر و گناه) نابود کرده‌ایم؛ آیا کسی از ایشان را حس می‌کنی یا کوچک‌ترین صدایی از ایشان می‌شنوی؟» [۶۱۵] البدایة و النهایة (۶/۳۰۷و۳۰۸) [۶۱۶] تاریخ الدعوة إلی الإسلام، ص۴۲۳ [۶۱۷] مرجع سابق [۶۱۸] مسلم (۴/۲۱۶۷و۲۱۶۸) [۶۱۹] بخاری، کتاب بدء الخلق (۴/۱۲۴) [۶۲۰] أبوبکر الصدیق، ص۱۹۷ [۶۲۱] تاریخ الدعوة إلی الإسلام، ص۴۲۳ [۶۲۲] عبقریة الصدیق، ص۱۳۹