جنگ سرنوشت ساز
زمانی که لشکر اسلام و لشکر مسیلمه، رویاروی هم قرار گرفتند، مسیلمه، به سپاهیانش گفت: امروز، روز غیرت است؛ اگر امروز فرار کنید و شکست بخورید، زنانتان را به اسیری میبرند و کنیز خود میکنند و کارشان را میسازند؛ پس به خاطر آبرویتان بجنگید و از زنانتان دفاع کنید. [۹۴۳]
خالدسدر ریگزاری که مشرف به یمامه بود، اردو زد. در آن روز پرچم مهاجرین به دست سالمسبود و پرچم انصار را ثابت بن قیس بن شماسسبه دست داشت. دیگر گروههای عرب نیز زیر پرچم خود بودند. مجاعه بن مرار حنفی را در خیمهای که امتمیم (همسر خالد) بود، بسته بودند. مسلمانان و کفار با هم درگیر شدند و جنگ شدیدی درگرفت. اما اعراب گریختند و بنیحنیفه به خیمهی خالدسراه یافتند و خواستند امتمیم را بکشند؛ اما مجاعه، آنان را از کشتن امتمیم بازداشت و گفت: «من، او را پناه دادهام که او بانوی آزادهی خوبی است.» در همین دور از جنگ، رجال بن عنفوه توسط زید بن خطابسکشته شد. مسلمانان، یکدیگر را فرامیخواندند و فریاد میزدند: ای خالد! ما را نجات بده. ثابت بن قیسسبانگ برآورد: «ای مسلمانان! چه کار بدی کردید که گریختید». جمع زیادی از مهاجرین و انصار گردآمدند. براء بن معرور معمولاً با دیدن صحنهی جنگ، ابتدا دچار رعشه و لرز میشد که پس از ادرار کردن، لَرزَش تمام میشد و همانند شیر هژبر در میدان جنگ میخروشید. صحابهشیکدیگر را به صبر و مقاومت فرامیخواندند و میگفتند: «ای اصحاب سورهی بقره! افسون و جادوگری، امروز باطل شد.» ثابت بن قیسسکه پرچم انصار را به دست داشت، پایش را از دست داد و در همان حال که پایش قطع شده بود، جنگید تا به شهادت رسید. مهاجرین به سالم (آزادکردهی ابوحذیفه) که پرچمدارشان بود، گفتند: «نکند از کار خودت بر ما هراس داری و میترسی که از سوی تو شکست بخوریم؟» سالمسفرمود: «در آن صورت حافظ قرآن بدی خواهم بود.» زید بن خطابسفرمود: «ای مردم! پشت، قوی دارید و همت، بلند کنید و با خشم و قدرت به پیش روید و به میان دشمن بزنید.» و سپس فرمود: «به خدا سوگند که صحبت نمیکنم تا اینکه خدای متعال، دشمن را شکست دهد یا شهید شوم و در پیشگاه خدا عرض کنم که من، در راه تو کشته شدم.» ثابتسدر آن روز به شهادت رسید. ابوحذیفهسنیز فرمود: «ای اهل قرآن! قرآن را به کردار نیکتان بیارایید» و سپس به میان دشمن زد تا اینکه شهید شد. خالدسبه میان دشمن زد تا بلکه مسیلمه را گیر آورد و کارش را تمام کند. خالدسهماورد و مبارز طلبید و هر کس را که به او نزدیک شد، کشت. خالدسبه مسیلمه پیشنهاد داد تا تسلیم شود و مسیلمه هر بار که میخواست جواب خالدسرا بدهد، شیطانش، او را از پذیرش پیشنهاد خالدسبازمیداشت و رویش را برمیگرداند. خالدسبرای آنکه بفهمد لشکر اسلام از کدامین سو شکست میخورد، دستور داد تا مهاجرین و انصار و هر یک از گروهها جدا شوند و بدینترتیب دریابد که نقطهی ضعف لشکر کجاست؟ پس از آن صحابه مقاومت و بلکه جنگ بینظیری کردند و به قدری در قلب دشمن پیش رفتند که دشمن ناگزیر به فرار شد و خداوند، فتح و پیروزی را نصیب مسلمانان کرد. محکم بن طفیل بانگ برآورد که به باغ الموت پناه ببرید. عبدالرحمن بن ابوبکر رضی الله عنهما، خودش را به محکم بن طفیل رساند و تیری در گردنش زد و او را کشت. بنیحنیفه به باغ پناه بردند و در را بستند. صحابهسنیز آنان را از هر سو محاصره کردند. [۹۴۴]
[۹۴۳] البدایة و النهایة (۶/۳۲۸) [۹۴۴] البدایة و النهایة (۶/۳۲۹)