جنگ روانی عدی بن حاتمسبر ضد قبیلهاش
عدی بن حاتمسبه دستور ابوبکر صدیقسخودش را به قبیلهی طیء رسانید و آنان را به رجوع به اسلام فراخواند. آنان قبول نکردند و از پذیرش بیعت با ابوبکرسسر تافتند. عدیسآنان را از رسیدن لشکر خالدسترسانید که در پی آن، قبیلهی طیء، دعوت عدیسرا پذیرفتند و به او گفتند: «تو پیش لشکر برو و آنان را از حمله به ما بازدار تا کسانی را که از ما در بزاخه به طلیحه پیوستهاند، فرابخوانیم و آنان را از لشکرگاهش بیرون بیاوریم. چرا که اگر ما اینک که خویشاوندانمان در اردوگاه طلحه هستند، به مخالفت با وی برخیزیم، او، آنان را میکشد و یا آنها را گروگان میگیرد. عدیسخودش را در سنح به خالدسرسانید و به او گفت: «سه روز به من مهلت بده تا برایت پانصد جنگجو بیاورم که به وسیلهی آنها، دشمن را سرکوب کنی و این، بهتر از آن است که به اینها بپردازی و در جهنمی کردنشان شتاب نمایی.» خالدسپذیرفت و عدیسبا خبر مسلمان شدن طیء و به همراه پانصد نفر از آنان، برگشت. [۸۳۱]به هر حال عدیسموفق شد بنیغوث و بنیجدیله را که دو طایفه از قبیلهی طیء بودند، به آغوش اسلام بازگرداند و آنان را از اردوگاه طلیحه جداکند و به لشکر خالد بن ولیدسملحق نماید. نباید آثار و پیامدهای این موفقیت را در نتایج جنگ بزاخه نادیده گرفت. مسلمان شدن عدی بن حاتمساز همان روز نخست، آگاهانه و از روی انتخاب بود. موفقیت عدیسدر بازگشت دوبارهی طیء به اسلام و افزایش توان نظامی لشکر خالدسبر پیشینهی درخشان عدی در آوردن اموال زکات به نزد ابوبکر صدیقسدر زمانی که مسلمانان شدیداً نیازمند کمکهای مالی بودند، اضافه میگردد. عدیسکاملاً مطمئن بود که پیروزی نهایی، از آنِ اسلام و مسلمانان است؛ چرا که رسولخدا جهمان روز که عدی مسلمان شد، به او چنین بشارتی دادند. ایمان محکم و راستین عدیسسبب شد تا خویشانش، دست از یاری دشمنان اسلام بکشند. عدیسقبیلهاش را نسبت به جنگ مسلمانان و مرتدها، بیطرف نکرد که صبر کنند و به نتیجهی جنگ بنگرند. بلکه او هزار و پانصد مبارز را از دو طایفهی بنیغوث و بنیجدیله با لشکر اسلام همراه نمود و این، نشاندهندهی نفوذ و اثرگذاری عدیسدرمیان قبیلهاش میباشد. [۸۳۲]در روایتی آمده که اقوام عدیسکه با بنیاسد همپیمان بودند، از خالدسدرخواست کردند تا به جای جنگ با بنیاسد با قیس بجنگند. خالدسدر پاسخ درخواستشان فرمود: «به خدا که قبیلهی قیس، ضعیفتر نیست؛ حال با هر کدام از این دو قبیله که دوست دارید، بجنگید.» عدیسگفت: «به خدا سوگند که اگر هر یک از خاندانم، این دین را ترک کنند، من با آنان میجنگم. پس چگونه به خاطر همپیمانی با بنیاسد که از دین برگشتهاند، با آنان جهاد نکنم؟!» خالدسبه عدیسگفت: «با خواستهی قومت مخالفت نکن که جنگ با هر کدام از این دو قبیله، جهاد است؛ به سوی یکی از این دو قبیله حرکت کن و البته به جنگ آن قبیلهای برو که اقوامت در جنگ با آنان پرنشاطتر و فعالتر خواهند بود.» [۸۳۳]
این ماجرا، نشاندهندهی ژرفای ایمان عدیسو فراوانی دانش وی میباشد که با دوستان خدا دوستیمیکند؛ هرچند که از لحاظ قوم و خویشی، از او دور باشند؛ او، چنان ایمان راستینی داشت که از دشمنان خدا و لو اینکه از نزدیکان و همپیمانان او بودند، اعلان بیزاری نمود. البته از این ماجرا، ورزیدگی جنگی و نظامی خالد بن ولیدسنیز نمایان میگردد که از عدیسمیخواهد با خواستهی قومش مخالفت نکند و آنان را به جبههای ببرد که در جهاد و قتال، فعالتر و کوشاتر خواهند بود. [۸۳۴]نقش عدیسدر فراخوان قبیلهاش به اسلام و پیوستن آنها به لشکر خالدسبسی بزرگ و مهم میباشد. چرا که طیءاز قویترین قبایل عرب بود و پیوستن هزار و پانصد نفر از دو طایفهی آن به لشکر خالدسنخستین شکستی بود که بر دشمنان وارد شد. قبایل مختلف، روی این قبیله حساب باز کرده بودند و آن را یکی از قویترین قبایل برمیشمردند که دارای قوت و نفوذ قبیلهای بودند؛ از اینرو همسایگان طیء همواره میکوشیدند تا خود را به این قبیله نزدیک کرده و با آن همپیمان شوند. پس از آنکه کار دشمن، رو به ضعف و سستی نهاد، مسلمانان و مرتدها با هم درگیر شدند و به خواست خدای متعال، لشکر اسلام پیروز شد و بسیاری از افراد دشمن را نابود کرد و جمع زیادی را به اسارت درآورد؛ طلیحه، فرار کرد و عدهای از پیروانش تسلیم شدند و بعضی هم گریختند. پس از این ماجرا ضعف و سستی، قبایل مرتد را در سراسر شبهجزیره فراگرفت و لشکر اسلام در تمام جبهههایش، راحتتر از همیشه دشمنان را شکست داد. [۸۳۵]
[۸۳۱] التاریخ الإسلامی (۹/۵۷) [۸۳۲] التاریخ الإسلامی (۹/۶۱) [۸۳۳] تاریخ طبری (۴/۷۵) [۸۳۴] التاریخ الإسلامی (۹/۶۱) [۸۳۵] الحرب النفسیة من منظور إسلامی، از دکتر احمد نوفل (۲/۱۴۳و۱۴۴)