ابوبکر صدیق رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه اول

فهرست کتاب

ماجرای اسود عنسی و فرجام کار او

ماجرای اسود عنسی و فرجام کار او

نام اسود عنسی، عبهله بن کعب بن غوث است و کنیه‌اش، ذی‌خمار. [۷۳۹]اسود عنسی، کاهن بود و مدعی دانستن غیب؛ وی در سخنوری نیز توان زیادی داشت و همین، باعث شده بود تا کاهنی حیله‌گر و تردست گردد و با حقه‌گری و شعبده‌بازی، مردم را بفریبد و قلوبشان را دربند و شکار کند. او برای اثرگذاری در مردم از مال و ثروت نیز به عنوان ابزار فریب‌دهنده، استفاده می‌کرد. [۷۴۰]اسود عنسی هم‌زمان با بازگشت رسول‌خدا جاز سفر حج و انتشار خبر بیماری آن حضرت جمرتد و مدعی پیامبری شد. او، مانند مسیلمه‌ی کذاب که خودش را (رحمان یمامه) نامیده بود، نام (رحمان یمن) را بر خود نهاد. [۷۴۱]اسود عنسی، بی‌آنکه پیامبری محمد مصطفی جرا انکار کند، مدعی پیامبری شد و ادعا کرد دو فرشته به نام‌های سحیق و شقیق یا شریق بر او وحی می‌آورند. [۷۴۲]اسود، پیش از آنکه ادعای پیامبری کند، کسانی را که مناسب پذیرش چنین ادعایی می‌دانست، دور و برش جمع کرد تا پس از زمینه‌سازی، ناگهانی و آشکارا در میان مردم مدعی پیغمبری شود. [۷۴۳]نخستین کسانی که از اسود عنسی پیروی کردند، افراد طایفه‌اش (عنس) بودند؛ [۷۴۴]مکاتباتی میان او و سران قبیله‌ی (مذحج) صورت گرفت که در پی آن، برخی از مردمان و بزرگان این قبیله به سبب ریاست‌طلبی و زیاده‌خواهی، دعوت و بلکه ادعای دروغین اسود را پذیرفتند. تعصب‌های قومی و قبیله‌ای نیز در پیشرفت اهداف اسود نقش زیادی داشت؛ چرا که اسود از طایفه‌ی (عنس) بود و عنس نیز شاخه‌ای از قبیله‌ی (مذحج) به شمار می‌رفت. بنی‌حارث بن کعب که نجرانی بودند و از روی میل و رغبت مسلمان نشده بودند، از اسود دعوت کردند تا به میان آن‌ها برود؛ اسود، دعوت بنی‌حارث را پذیرفت و در پی آن بنی‌حارث مرتد شدند. مردمان دیگری نیز،او را همراهی کردند. وی مدتی در نجران ماند و پس از آنکه عمرو بن معدیکرب زبیدی و قیس بن مکشوح مرادی به او پیوستند، قوت گرفت و توانست فروه بن مسیک مرادی و عمرو بن حزم نجرانی را وادار به عقب‌نشینی کند. وی، پس از تسلط کامل بر نجران، قصد سیطره بر صنعاء را نمود و با ششصد یا هفتصد سوارکار که بیشترشان از بنی‌حارث بن کعب و عنس بودند، به سوی صنعاء حرکت کرد. [۷۴۵]در آن زمان امیر و والی صنعاء، شهر بن باذان فارسی بودکه به همراه پدرش مسلمان شده بود. اسود در منطقه‌ای بیرون از صنعاء به نام (شعوب) با اهل صنعاء درگیر شد که در جریان جنگ شدیدی که در آن منطقه درگرفت، شهر بن باذان کشته شد و مردم صنعاء در برابر اسود شکست خوردند. اسود، وارد صنعاء شد و با گذشت بیست و پنج روز از آغاز ظهورش، به کاخ (غمدان) رفت. [۷۴۶]اسود، مسلمانان را شدیداً شکنجه می‌کرد. به طور مثال مسلمانی به نام نعمان را گرفت و اعضای بدنش را یکی‌یکی برید. [۷۴۷]به همین سبب نیز بسیاری از مسلمانان مناطق تحت اشغالش، به ظاهر، او را پذیرفتند. [۷۴۸]مسلمانانی که در محدوده‌ی حکومتی اسود قرار نداشتند، برای رویارویی با اسود عنسی گرد هم آمدند. فروه بن مسیک مرادی پس از شکست از اسود به مکانی به نام (احسیه) [۷۴۹]رفته بود و برخی از مسلمانان به او پیوستند. فروه، ماجرای اسود عنسی را برای رسول‌خدا جمکاتبه کرد. ابوموسی اشعری و معاذ بن جبلبنیز به حضرموت رفتند تا در کنار (سکاسک و سکون) از اسود در امان بمانند. [۷۵۰]رسول‌خدا جنامه‌ای به مسلمانان ثابت‌قدم نوشتند و آنان را به فروخواباندن فتنه‌ی اسود فراخواندند و به آنان دستور دادند تا از طریق جنگ یا کشتن اسود، کارش را یک‌سره کنند. رسول‌خدا جپیک‌ها و نامه‌های خود را به سوی بزرگان (حمیر) و (همدان) فرستادند و به آنان فرمان دادند تا با یک‌پارچگی و هم‌یاری یکدیگر، (ابناء) را بر ضد اسود عنسی یاری رسانند. [۷۵۱]ایشان، (وبر بن یخنس) را به سوی (فیروز دیلمی، جشیمش دیلمی و داذویه‌ی اصطخری) فرستادند و (جریر بجلی) را به سوی (ذی‌کلاع و ذی‌ظلیم) که حمیری بودند. (اقرع بن عبدالله حمیری) نیز به سوی (ذی‌زود و ذی‌مران) که همدانی بودند، گسیل شد. رسول‌خدا جبا اعراب نجران و دیگر کسانی که در آنجا اقامت داشتند، مکاتبه نمودند. [۷۵۲](حارث بن عبدالله جهنیس) نیز پیش از وفات رسول‌خدا جبه یمن اعزام شد که پس از رسیدن به یمن، آن حضرت جرحلت نمودند. [۷۵۳]در منابع و مراجع تاریخی نیامده است که مقصد حارث بن عبداللهسکجا بوده است؛ اما از آنجا که معاذ بن جبلسنامه‌ای از رسول‌خدا جدریافت کرده که برای سرکوبی جریان اسود عنسی مردانی را بسیج کند، چنین برمی‌آید که حارثسبه نزد معاذ بن جبلسفرستاده شده است. [۷۵۴]ابوموسی اشعریسو طاهر بن ابی‌هاله نیز نامه‌ای از رسول‌خدا جدریافت کردند که به جنگ و کشتن اسود، مأموریت یافته بودند. [۷۵۵]بزرگان (حمیر) و (همدان) با (ابناء) مکاتبه کردند و وعده دادند که با آنان برای رویارویی و جنگ با اسود همکاری می‌کنند. در همان زمان اهل نجران نیز در مکانی جمع شدند تا راه‌کار رویارویی و جنگ با اسود را بررسی کنند. [۷۵۶]نامه‌هایی، به‌طور متوالی و پیاپی میان (حمیری‌ها) و (همدانی‌ها) و بین معاذ بن جبلسو برخی از بزرگان یمن رد و بدل شد. البته احتمالاً مکاتباتی میان (ابناء) و (فروه بن مسیک) نیز صورت گرفته است؛ چرا که فروه بن مسیک نیز نقش مهمی در قتل اسود عنسی داشته است. [۷۵۷]به هر حال باید دانست که (عامر بن شهر همدانی) نخستین کسی بوده که به اسود عنسی حمله کرده است.

بدین‌سان نیروهای اسلامی در یمن برای از بین بردن اسود عنسی، قوت گرفتند؛ البته از مجموع روایات چنین معلوم می‌شود که مسلمانان به این نتیجه رسیدند که برای از بین بردن این جریان، بهترین راه، آن است که شخص اسود را بکشند؛ زیرا آن‌ها، می‌دانستند که با کشته شدن اسود، نظم و سیستم پیروانش به هم می‌پاشد و غلبه بر آنان آسان می‌شود. به همین سبب نیز مسلمانان توافق کردند تا بنا بر پیشنهاد (ابناء) هیچ اقدامی نکنند و بگذارند تا خود ابناء از درون، دست به کار شوند و زمینه‌ی نابودی اسود را فراهم آورند.

فیروز و داذویه، توانستند قیس بن مکشوح مرادی را که از فرماندهان لشکری اسود عنسی بود، با خود همراه کنند تا کار اسود را یک‌سره نمایند. قیس بن مکشوح، همواره در هراس بود که از اسود عنسی به او آسیبی برسد و همین، سبب شد تا با فیروز و داذویه، برای کشتن اسود همکاری کند. [۷۵۸]آنان، برای اجرای نقشه‌ی خود، همسر اسود عنسی را که نامش آزاد بود، با خود همراه کردند. آزاد، دخترعموی فیروز بود و همسر شهر بن باذان؛ اما اسود عنسی، شهر بن باذان را کشت و همسرش آزاد را به زور در ازدواج خود درآورد. آزاد که زنی مسلمان بود، همواره در این اندیشه به سر می‌برد که خودش را از چنگال دروغ‌گوی یمن برهاند و بدین‌سان به فیروز و داذویه وعده داد که در کشتن اسود با آنان همکاری می‌کند تا دین و ایمانش را از چنگال آن وحشی برهاند و مقدمات کشتن اسود را در بستر خوابش فراهم آورد. [۷۵۹]این نقشه، به ثمر رسید و اسود کشته شد؛ سرش را بریدند و درمیان سپاهیانش انداختند؛ ترس و هراس، بر پیروان اسود، چیره شد و آنان را فراری داد. [۷۶۰]

همان شب رسول‌خدا جاز طریق وحی از کشته شدن اسود عنسی خبردار شدند و مژده دادند که: «قتل العنسی البارحة، قتله رجل مبارك مِن أهل بیت مباركین»یعنی: «اسود، کشته شد؛ مردی خجسته از خاندانی فرخنده، او را کشت.» از ایشان پرسیدند که چه کسی اسود را کشت؟ فرمودند: «فیروز، فیروز موفق شد.» [۷۶۱]

عملیات کشتن اسود عنسی، عملیات جهادی ویژه‌ای بود که توسط جمعی از صحابه به انجام رسید [۷۶۲]و فیروز و داذویه و قیس بن مکشوح، به طور مشترک اداره‌ی امور صنعاء را عهده‌دار شدند تا اینکه معاذ بن جبلسبه صنعاء رفت و این‌ها توافق کردند که معاذسامیرشان باشد. معاذ بن جبلستنها سه روز با آن‌ها نماز گزارد که خبر وفات رسول‌خدا جبه آنان رسید. [۷۶۳]خبر کشته شدن اسود عنسی پس از گسیل لشکر اسامهسبه ابوبکر صدیقسرسید و این خبر، نخستین پیروزی برای ابوبکر صدیقسبوده است. [۷۶۴]

ابوبکر صدیقسفیروز دیلمی را در نامه‌ای به سمت والی یمن گماشت و از قیس بن مکشوح در ادراه‌ی یمن کار نگرفت؛ چرا که قیس، از روی تعصب قومی یا ریاست‌طلبی به عنوان یکی از فرماندهان لشکری اسود، مرتد شده بود و عدم بکارگیری کسانی که پیشینه‌ی ارتداد داشتند، یکی از اصول مهم در نگاه ابوبکر صدیقسبود. [۷۶۵]بار دیگر اوضاع و احوال قیس، دگرگون شد و تصمیم گرفت بزرگان و سران ابناء را بکشد. داذویه به فرمان یا توسط شخص قیس بن مکشوح به قتل رسید. فیروز، از تصمیم قیس آگاه شد و به خویشانش در (خولان) پیوست. [۷۶۶]غالباً تعصب نژادی، انگیزه‌ی خیزش قیس، بر ضد ابناء بود و بر اساس همین تعصب نژادی کوشید تا رؤسا و بزرگان قبایل عرب را بر ضد ابناء بشوراند و حکم‌رانی ابناء را ننگی بر قبایل عرب برشمارد. قیس، بر این باور بود که باید بزرگان ابناء را کشت و عموم آنان را از یمن بیرون کرد. اما بزرگان قبایل، اعلام بی‌طرفی کردند. قیس که با واکنش منفی رییسان و بزرگان قبایل برای نابودی ابناء مواجه شد، بار دیگر به بازماندگان اسود عنسی روی‌آورد و با پیروان شکست‌خورده‌ی اسود که میان صنعاء و نجران پراکنده شده یا به منطقه‌ی (لحج) گریخته بودند، مکاتبه کرد و از آنان خواست تا برای نابودی ابناء دوباره با هم متحد شوند. به هر حال قیس، پیروان پراکنده‌ی اسود را سامان‌دهی کرد و اهل صنعاء، زمانی متوجه عمق مسأله شدند که توسط پیروان اسود محاصره شده بودند. [۷۶۷]فیروز دیلمی پس از رسیدن به خولان، نامه‌ای به ابوبکر صدیقسنوشت و او را از جریان قیس بن مکشوح باخبر کرد. ابوبکر صدیقسنیز همانند رسول‌خدا جبا بزرگان و سرآمدان قبایل مختلف مکاتبه کرد و در نامه‌هایش به صراحت، اعراب را به یاری ابناء فراخواند: «…ابناء را در مقابل دشمنانشان، یاری رسانید و پیرامون‌ آن‌ها گرد آیید و از فیروز فرمان‌برداری کنید و همراهش برای مبارزه با دشمنان بکوشید که من، او را فرمانده‌‌ی شما کرده‌ام.» [۷۶۸]

ابوبکر صدیقسدو هدف اساسی را در این شیوه‌ی رویارویی با مرتدها دنبال کرد:

۱- این، شیوه‌ی ابوبکرسدر براندازی جریان ارتداد و آشوب یمن، استراتژی جنگی شایسته‌ای بود؛ لشکر اسامهسبرای انجام مأموریتش به شام گسیل شده و خلیفه منتظر بود تا این لشکر بازگردد و در جبهه‌ی سخت و سنگینی که در اثر ارتداد در یمامه، بحرین، عمان و تمیم شکل گرفته بود، وارد عمل شود. ابوبکرسخوب می‌دانست که نباید لشکر اسلام را در جبهه‌ی مبارزه با مرتدان یمن بکار گیرد؛ چرا که موج ارتداد در یمن خیلی ضعیف‌تر بود و این، امکان برای خلیفه وجود داشت که بتواند از طریق پیک و نامه، جریان ارتداد یمن را با بکارگیری نیروهای مسلمان و بومی آنجا کنترل و نابود نماید.

۲- هدف دیگر ابوبکرساز اینکه لشکر اسلام را در یمن وارد عمل نکرد، این بود که مسلمانان ثابت‌قدم را در عرصه‌ی عمل وارد کند و صدق و راستی ایمانشان را محک بزند و بدین‌سان آنان را در برابر این مسؤولیت قرار دهد که بدانند باید برای حفظ و ماندگاری اسلام و گسترش آن در سرزمین خود، عهده‌دار جهاد و جنبش باشند. ابوبکر صدیقسدر این شیوه، راه رسول‌خدا جرا پیمود و با آن دسته از مسلمانان و بزرگان قبایل مکاتبه کرد که رسول‌خدا جپیش از وفاتشان با آن‌ها تماس گرفته بودند. مسلمانان ثابت‌قدم و بزرگان قبایلی که با آنان مکاتبه شد، خواسته‌ها و دستورات رسول‌خدا جو ابوبکر صدیقسرا اجرا کردند. [۷۶۹]فیروز دیلمی با برخی از قبایل و در رأس آنان با بنی‌عقیل بن ربیعه بن عامر بن صعصعه تماس گرفت و آنان را به کمک ابناء فراخواند. سپس از قبیله‌ی (عک) نیز کمک خواست که البته پیش از او ابوبکر صدیقسطاهر بن ابی‌هاله و مسروق عکی را که میان عک و اشعری‌ها بودند، به همکاری با ابناء فراخوانده بود. هر یک از این‌ها برابر دستوری که یافته بود، حرکت کرد تا پیش از عملیاتی شدن نقشه‌ی قیس که نابودی و اخراج ابناء از یمن بود، وارد عمل شود. آنان، رو به صنعاء نهادند و موفق شدند ابناء را از خطر قیس که پیروان شکست‌خورده‌ی اسود را پیرامونش جمع کرده بود، نجات دهند؛ در جنگی که میان آن‌ها و قیس درگرفت، قیس مجبور به ترک صنعاء شد و به سوی یاران شکست‌خورده‌ی اسود عنسی که درمیان نجران و صنعاء و لحج پراکنده و سرگردان بودند، گریخت و بار دیگر صنعاء، امن و آرام شد. [۷۷۰]

ابوبکر صدیقسسیاست سرکوبی جریان ارتداد را از طریق نیروهای داخلی و بومی هر سرزمین دنبال کرد. این سیاست و استراتژی راهبردی ابوبکرسرا تاریخ‌نگارن چنین تعبیر کرده‌اند: سرکوبی مرتدها توسط کسانی که مرتد نشدند و بر اسلام پایداری کردند. [۷۷۱]

ارتداد تهامه‌ی یمن، بدون مداخله و حضور مستقیم ابوبکر صدیقسو البته بر اساس سیاست‌ها و راهنمایی‌های وی، توسط مسلمانانی از خود تهامه از قبیل مسروق عکی که با مرتدهای قبیله‌اش جنگید، سرکوب شد. طاهر بن ابی‌هاله که از سوی رسول‌خدا جوالی بخشی از تهامه بود، در رأس کسانی قرار داشت که جریان ارتداد را در تهامه متوقف کردند. ابوبکر صدیقسبه عکاشه بن ثور دستور داد تا در تهامه مستقر شود و مردمان آنجا را گرد‌آورد و پس از دریافت فرمان خلیفه، به انجام مأموریتش بپردازد. [۷۷۲]ابوبکر صدیقسجریر بن عبدالله بجلیسرا به (بجیله) بازگرداند و به او دستور داد تا مسلمانان بجیله را به مبارزه‌ی آن عده از بجلی‌ها فرابخواند که مرتد شده‌اند و البته به او فرمان داد تا با مرتدهای خشعم نیز بجنگد. جریرسمطابق فرمان ابوبکر صدیقسمردم را به مبارزه با مرتدها فراخواند و جز اندکی او را همراهی نکردند. جریرسنیز با آنان پیکار کرد. [۷۷۳]

برخی از (بنی‌حارث بن کعب) در نجران از اسود عنسی پیروی کرده و پس از وفات رسول‌خدا جنیز هم‌چنان متردد و دودل بودند. مسروق عکی آهنگ آن کرد که با آنان بجنگد. وی، آن‌ها را به اسلام فراخواند و آنان نیز بدون جنگ و درگیری، مسلمان شدند. مسروق، برای سامان‌دهی امور در نجران ماند و پس از برقراری امنیت و آرامش بود که مهاجر بن ابی‌امیهسبه او پیوست. [۷۷۴]

به هر حال سیاست ابوبکر صدیقسدر استفاده از نیروهای بومی هر منطقه برای پیکار با مرتدها نتیجه داد و ابوبکرسپس از بازگشت لشکر اسامهسلشکرها را به مناطق از دین برگشته اعزام کرد.

[۷۳۹] الکامل فی التاریخ (۲/۱۷)؛ خمار، به معنای عمامه است و اسود را از آن جهت ذی‌خمار نامیده‌اند که همیشه عمامه‌ای بر سر داشته است. در صفحه‌ی ۳۶۴ کتاب عصر الخلافة الراشدة، دو دلیل در مورد سبب معروف شدن عبهله بن کعب به اسود آمده است: *اسود به معنای سیاه می‌باشد و از آن‌جا که عبهله (اسود عنسی)، سیه‌چهره بوده، به اسود نام‌گذاری شده است. *اسود به معنای شیر است و چون عبهله، تنومند و قوی بوده، به این اسم نامیده شده است. [۷۴۰] عصر الخلافة الراشدة از عمری، ص۳۶۴ [۷۴۱] الیمن فی صدر الإسلام، ص۲۵۶ [۷۴۲] البدء و التاریخ (۵/۱۵۴) [۷۴۳] الیمن فی صدر الإسلام، ص۲۵۷ [۷۴۴] فتوح البلدان از بلاذری (۱/۱۲۵) [۷۴۵] نگاه کنید به: تاریخ الردة، ص۱۵۱و۱۵۲ [۷۴۶] البدء و التاریخ (۵/۲۲۹) [۷۴۷] طبقات ابن‌سعد (۵/۵۳۵) [۷۴۸] الیمن فی صدر الإسلام، ص۲۵۸ [۷۴۹] احسیه، نام مکانی در یمن است. نگاه کنید به: معجم البلدان (۱/۱۱۲) [۷۵۰] تاریخ طبری (۴/۴۹) [۷۵۱] الیمن فی صدر الإسلام، ص۲۷۱ [۷۵۲] تاریخ طبری (۴/۵۲) [۷۵۳] الیمن فی صدر الإسلام، ص۲۷۱ [۷۵۴] الیمن فی صدر الإسلام، ص۲۷۲ [۷۵۵] تاریخ طبری (۴/۵۱) [۷۵۶] الیمن فی صدر الإسلام، ص۲۷۲ [۷۵۷] مرجع سابق. [۷۵۸] نگاه کنید به: الیمن فی صدر الإسلام، ص۲۷۲و۲۷۳ [۷۵۹] الیمن فی صدر الإسلام، ص۲۷۳ [۷۶۰] الیمن فی صدر الإسلام، ص۲۷۳ [۷۶۱] تاریخ طبری (۴/۵۵) [۷۶۲] نگاه کنید به: صور من جهاد الصحابة از دکتر صلاح خالدی، ص۲۱۱ تا ۲۲۸ [۷۶۳] تاریخ طبری (۴/۵۶) [۷۶۴] فتوح البلدان (۱/۱۲۷)؛ قبلاً خواندید که رسول‌خدا جاز طریق وحی، از کشته شدن اسود عنسی خبر دادند؛ تعارضی میان این روایت و رسیدن خبر کشته شدن اسود در زمان ابوبکرسو پس از گسیل لشکر اسامهسوجود ندارد. چراکه رسول‌خدا جاز طریق وحی به صحابه مژده دادند که اسود کشته شده و پس از وفات ایشان نیز، پیک‌هایی از یمن به مدینه رسیدند که حامل خبر کشته شدن اسود عنسی بودند.(مترجم) [۷۶۵] الیمن فی صدر الإسلام، ص۲۷۵ [۷۶۶] تاریخ طبری (۴/۱۴۰) [۷۶۷] تاریخ طبری (۴/۱۴۰)؛ الیمن فی صدر الإسلام، ص۲۶۴ [۷۶۸] تاریخ طبری (۴/۱۴۱) [۷۶۹] الیمن فی صدر الإسلام، ص۲۷۵ [۷۷۰] نگاه کنید به: تاریخ طبری (۴/۱۴۲و۱۴۴) [۷۷۱] الیمن فی صدر الإسلام، ص۲۷۷ [۷۷۲] همان مرجع. [۷۷۳] الثابتون علی الإسلام فی أیام فتنة الردة، ص۴۲ [۷۷۴] تاریخ الردة، ص۱۵۶