سختیهایی که ابوبکرسدر مسیر دعوت متحمل شد
ابتلای انسان به پارهای از سختیها، یک سنت و تقدیر الهی است که درمیان افراد، گروهها، امتها، ملتها و دولتهای مختلف جریان مییابد. این سنت الهی، آنچنان درمیان صحابهی کرامشجریان یافت که آنان را متحمل سختیهای زیادی کرد و آنان را به مصائبی آزمود که کوههای بزرگ و استوار را هم به زیر میکشد. اما صحابه، شکیبایی ورزیدند و جانها و مالهایشان را در راه خدا نثار کردند. سختیهایی که آنان در راه اسلام کشیدند، به حدی بود که تنها خداوند، اندازهاش را میداند. مسلمانان اشرافزاده هم که درمیان قریش دارای وجاهت و شرافت بودند، از این مشکلات و سختیها در امان نماندند. ابوبکرسبه شدت مورد اذیت و آزار کفار قرار گرفت؛ بر سرش خاک و خاکستر ریختند و در مسجدالحرام او را طوری کتک زدند که بینی و صورتش، زخمی و خونین شد و او را در حالی که درمیان مرگ و زندگی بود، بر روی پارچهای نهاده و به خانهاش بردند. [۹۲]عایشهلمیگوید: زمانی که اصحاب رسولاکرم جبه سی و هشت نفر رسیدند، ابوبکرسبا اصرار، از رسولخدا جدرخواست کرد تا دعوتشان را آشکارا و علنی کنند. رسولخدا جفرمودند: «ای ابوبکر! ما اندکیم.» ابوبکرسبهقدری اصرار کرد که رسولخدا جخواستهاش را پذیرفتند. مسلمانان، در قسمتهای مختلف مسجد پراکنده شدند و هر کدامشان، طوری جا گرفت که درمیان خویشاوندانش باشد. ابوبکرس، برخاست و شروع به دعوت کرد؛ در آن هنگام رسولاکرم ج، نشسته بودند؛ ابوبکر، نخستین خطیبی بود که به راه خدا و رسولش دعوت داد. مشرکان، بر ابوبکرسو سایر مسلمانان شوریدند و ابوبکرسرا به شدت زدند و زیر لگد گرفتند. عتبه بن ربیعه، به ابوبکرسنزدیک شد و شروع به زدن ابوبکر با دو کفش پاشنهدار کرد؛ عتبه، تیزی و لبهی محکم کفشها را به صورت ابوبکرسمیزد و خودش را روی شکم آن حضرتسمیانداخت. ابوبکرسطوری زخمی و خونین شد که صورت و بینیاش، معلوم نمیشد. بنیتیم (خویشاوندان ابوبکر) برای دفاع از ابوبکر، به ستیز و دعوای مشرکان برخاستند که در نتیجه مشرکان، دست از زدن ابوبکرسکشیدند؛ بنیتیم، ابوبکرسرا در پارچهای گذاشتند و او را در حالی به خانهاش بردند که در مردنش، شکی نداشتند. بنیتیم دوباره به مسجد برگشتند و گفتند: «به خدا سوگند اگر ابوبکر بمیرد، حتماً عتبه بن ربیعه را میکشیم.» این را گفته، به خانهی ابوبکرسرفتند. ابوقحافه (پدر ابوبکر) و بنیتیم، با ابوبکرسصحبت میکردند تا بلکه از او چیزی بشنوند؛ سرانجام ابوبکر پاسخ داد و در واپسین لحظات آن روز، دهان به سخن گشود و گفت: «حال رسولالله جچطور است؟» بنیتیم تعجب کردند و او را سرزنش نمودند که با این حال، چه جای این پرسش است؟ آنان، به مادر ابوبکر (امخیر) گفتند: «حتماً به ابوبکر چیزی بدهی که بخورد.» زمانی که مادر ابوبکر با او تنها شد، با اصرار از او خواست که چیزی بخورد؛ اما ابوبکرسگفت: «حال رسولالله جچطور است؟» امخیر گفت: «به خدا سوگند که من، از حال دوستت، خبری ندارم.» ابوبکرسفرمود: «به نزد امجمیل بنت خطاب برو و حال پیامبر را از او بپرس.» امخیر به نزد امجمیل رفت و گفت: «ابوبکر از تو جویای حال محمدبنعبدالله است.» امجمیل گفت: «من، نه ابوبکر را میشناسم و نه محمدبن عبدالله را؛ اما اگر دوست داری با تو به نزد پسرت میآیم.» امخیر گفت: باشد. و با هم به خانهی ابوبکر رفتند؛ هنگامی که امجمیل، ابوبکرسرا افتاده و زخمی دید، جلو رفت و گفت: «به خدا سوگند کسانی که با تو چنین کردهاند، فاسق و کافرند و من، امیدوارم که خداوند، انتقام تو را از آنان بگیرد.» ابوبکرسفرمود: «حال رسولالله جچطور است؟» امجمیللگفت: «مادرت، اینجاست؛ میشنود.» ابوبکرسگفت: «از او به تو آسیبی نمیرسد.» امجمیللگفت: «پیامبر جصحیح و سالم هستند.» ابوبکرسپرسید: «ایشان، کجا هستند؟ امجمیللپاسخ داد: «در خانهی ابنارقم.» ابوبکر فرمود: «به خدا سوگند که تا زمانی که به نزد رسولخدا جنروم، چیزی نمیخورم و نمینوشم.
امخیر و امجمیلب، صبر کردند تا مردم، به خانههایشان بروند و رفت و آمدشان، قطع شود و سپس او را در حالی که به آنها تکیه داده بود، به نزد رسولخدا جبردند. رسولاکرم ج، با دیدن ابوبکرس، با شتاب برخاستند و به سوی او رفتند و او را بوسیدند. مسلمانان نیز با دیدن حال زار ابوبکرس، به سوی او شتافتند. دل رسولاکرم ج، بهشدت، برای ابوبکر سوخت. ابوبکرسفرمود: «ای رسولخدا! پدر و مادرم فدایت؛ طوری نیست. فقط آن فاسق، با صورتم چنین کردهاست. ای رسولخدا! این زن، مادر من است؛ به فرزندش نیکی زیادی کرده و شما هم خجسته و بزرگوارید؛ پس او را به سوی خدا دعوت دهید و از خدا برایش طلب هدایت کنید تا بلکه خداوند، او را به وسیلهی دعوت شما، از آتش جهنم برهاند.» راوی میگوید: رسولخدا جبرایش دعا کردند و او را به اسلام فرا خواندند و بدین ترتیب امخیر(مادر ابوبکر) همانجا مسلمان شد. [۹۳]
در این ماجرا، درسها و آموزههای زیادی برای هر مسلمانی که مشتاق پیروی از صحابهی کرام است، وجود دارد. به برخی از این آموزهها اشاره میکنیم:
۱- حرص و اشتیاق وافر ابوبکرسبر اینکه اسلام را در برابر کفار، علنی و آشکار کند؛ این مسأله، نشاندهندهی عمق ایمان و شجاعت صدیقسمیباشد. او، در راه دعوت، آنقدر مورد آزار و شکنجه قرار گرفت که خویشانش، مرگش را قطعی پنداشتند. محبت خدا و رسولش، آنچنان در قلب ابوبکرسجای گرفته بود که پس از اسلام، چیزی جز برافراشتن رایت و پرچم توحید، برایش مهم نبود؛ او، به قیمت جانش هم که شده، خواهان این بود که بانگ «لا اله الا الله محمد رسول الله» بر کرانههای مکه، طنینانداز شود. آری ابوبکرسکاری کرد که نزدیک بود جانش را به خاطر عقیده و اسلامش، از دست بدهد.
۲- پافشاری ابوبکرس، بر علنی کردن دعوت اسلام در فضای تنگ و سرکش جاهلیت، به خاطر آگاهی دادن به مردم دربارهی اسلام و اطلاعرسانی به آنان درمورد دینی بود که تازگی و طراوتش، دلها را تسخیر میکند. ابوبکرساین هدف را در حالی دنبال کرد که به یقین میدانست که او و دوستانش، مورد اذیت و شکنجه واقع میشوند.بنابراین چرایی و دلیل این پافشاری را باید در وارستگی ابوبکرسجستجونمود.
۳- محبت خدا و رسول، آنچنان در دل ابوبکرسنفوذ کرده بود که آنان را از خودش بیشتر دوست میداشت. برای درک درستی این نکته، همین دلیل بسکه با وجود آن همه سختی و رنج و در حالی که امیدی به زندگیش نیست، حال پیامبر جرا جویا شد و پرسید: حال پیامبرخدا جچطور است؟! او، چیزی نخورد و سوگند یاد کرد که تا به نزد پیامبر ج، نرود از خورد و نوش، امتناع میکند.
آری، هر مسلمانی، باید اینچنین باشد و خدا و رسولش را بیشاز هر چیزی دوست بدارد؛ حتی اگر در این مسیر، مجبور شود از جان و مالش مایه بگذارد. [۹۴]
۴- عصبیت قومی و جانبداری خویشاوندی در آن زمان، نقش مهمی در شکلگیری و یا ایجاد دگرگونی و تحول در رخدادها و رفتارهای اجتماعی افراد داشت. این جانبداری، به حدی بود که حتی در صورت وجود اختلاف عقیده هم پدیدار میشد. چنانکه بنیتیم (خویشاوندان ابوبکر) با وجودی که مسلمان نشده بودند، از ابوبکر جانبداری کرده و تهدید نمودند که اگر ابوبکر بر اثر جراحت، جان بازد، حتماً عتبه را میکشند. [۹۵]
۵- در این ماجرا، واکنشهای جالب و شکوهمندی از امجمیل بنت خطابلبروز میکند و او را به خیزش و حرکت به خاطر دین وامیدارد و میزان اشتیاق وی بر پاسداری از دین را نمایان میسازد. بهطور مثال امجمیللدر پاسخ مادر ابوبکرسکه حال رسولخدا جرا پرسید، آگاهانه و باتدبیر گفت: «من، نه ابوبکر را میشناسم و نه محمدبن عبدالله را» این واکنش امجمیلل، یک منش و استراتژی هشیارانه و احتیاطآمیز بود؛ چرا که تا آن هنگام امخیر، مسلمان نشده بود و امجمیل نیز اسلامش را از امخیر پنهان نمود و جای رسولخدا جرا به او نشان نداد که مبادا امخیر جاسوس قریشیان باشد. [۹۶]امجمیل با آنکه خودش را نسبت به ابوبکرسو رسولخدا ج، بیخیال و ناآشنا جلوه داد، موفق شد با فراست تمام به مادر ابوبکر بقبولاند که به دیدن ابوبکرسبرود و پس از آنکه با ابوبکرسملاقات نمود، باز هم جوانب احتیاط را رعایت کرد و در کمال هشیاری کوشید تا محل اختفای رسولخدا جرا فاش نکند و در عین حال به ابوبکرس، اطمینان خاطر بدهد که رسولخدا ج، صحیح و سالم هستند. [۹۷]جلوهی دیگر احتیاط و هشیاری اینها برای حفظ اسرار مسلمانان، شگرد امجمیل، امخیر و ابوبکر بههنگام رفتن به خانهی ابنارقم است که صبر میکنند تا رفت و آمدها، تمام شود و مردم، به خانههایشان بروند. [۹۸]
۶- در این ماجرا میزان خیرخواهی ابوبکر صدیقسبرای مادرش نمایان میشود که مشتاق مسلمان شدن مادرش بود و به رسولخدا جگفت: «این، مادر من است که نسبت به فرزندش نیکی زیادی روا داشته و میدارد؛ شما نیز بزرگوار و پرخیر هستید؛ پس او را به سوی خدا دعوت دهید و از خدای متعال، برایش هدایت بخواهید تا او را به وسیلهی دعوت شما، هدایت کند و از آتش جهنم برهاند.» این، از ترس عذاب الهی و رغبت و اشتیاق به رضوان و بهشت پروردگار بود که ابوبکر صدیقسرا بر آن داشت تا از رسولخدا جبخواهد که مادرش را دعوت دهند و برایش دعای هدایت کنند. رسول اکرم جنیز برای هدایت مادر ابوبکرسدعا کردند و دعایشان پذیرفته شد و بدین ترتیب مادر ابوبکر، اسلام آورد و در جرگهی مسلمانانی قرار گرفت که برای نشر و گسترش دین خدای متعال، از هیچ تلاش و کوششی دریغ نمیکردند. از این ماجرا درمییابیم که خدای متعال، بر بندگانش، مهر و رحمت بیکرانی فرو میفرستد و به درستی قانون و سنت «پاداشِ پس از رنج و مشقت» پی میبریم و مشاهده میکنیم که هر مشقتی، پیامد و نتیجهی درخور و شایستهاش را به دنبال دارد.
۷- ابوبکر صدیقساز آنجا که همراه و همنشین خاص و همیشگی رسولخدا جبود، بیش از سایر صحابه در معرض اذیت و آزمایش قرار میگرفت؛ چرا که او همواره در جاهایی که به رسولخدا جتعرض میشد، همراه آن حضرت جبود و همین رابطه و همراهی همیشگی ابوبکرسبا پیامبر اکرم ج، او را فدایی و جاننثار آن حضرت جکرده بود که برای دفاع از ایشان بپا میخاست و در حالی که خودش، از بزرگان قریش و چهرههای معروف و نامدار بود، مورد اذیت و سفاهت کفار قرار میگرفت. [۹۹]
[۹۲] التمکین للأمة الإسلامیة، ص۲۴۳ [۹۳] السیرة النبویة، از ابنکثیر (۱/۴۳۹و۴۴۱)؛ البدایة و النهایة (۳/۳۰) [۹۴] استخلاف ابوبکر الصدیق، از دکتر جمال عبدالهادی، ص۱۳۱و۱۳۲ [۹۵] محنة المسلمین فی العهد المکی، دکتر سلیمان سویکت، ص۷۹ [۹۶] السیرة النبویة، قراءة لجوانب الحذر و الحمایة، ص۵۰ [۹۷] مرجع سابق، ص۵۱ [۹۸] استخلاف الصدیق، نوشتهی جمال عبدالهادی، ص۱۳۲ [۹۹] محنة المسلمین فی العهد المکی، ص۷۵