رحلت ابوبکر صدیقس
عایشهی صدیقهلمیگوید: «ابوبکرسدر یک روزِ سرد، آبتنی کرد و پس از آن پانزده روز تب نمود و بیمار شد و چون نمیتوانست به مسجد برود، عمرسرا امام کرده بود. مردم برای عیادت ابوبکرسمیآمدند و عثمانسبیش از همه در دورهی بیماری ابوبکرسبه دیدنش میآمد.» [۱۳۸۵]هنگامی که بیماری ابوبکرسشدید شد، به او گفتند: آیا برایت طبیب بیاوریم؟ ابوبکرسفرمود: «مرا دیده و گفته است که من، هر کارى که بخواهم انجام میدهم.» [۱۳۸۶]عایشهلمیگوید: ابوبکر صدیقسفرمود: «نگاه کنید و ببینید که از زمانی که به خلافت رسیدهام، چهقدر در مال و دارایی من، افزوده شده و آن را به جانشین من بازپس دهید.» بررسی کردیم و دیدیم که یک غلام سودانی که پرستار بچههایش بوده و یک شتر که در آبیاری باغش از آن استفاده میکرده، در این مدت به داراییش افزوده شده است. آنها را پیش عمرسفرستادیم. عمرسآنها را در حساب بیتالمال منظور کرد و در حال گریه فرمود: «خدا، ابوبکر را رحمت کند؛ او، کسانی را که پس از او عهدهدار امور باشند، به زحمت انداخت.» [۱۳۸۷]
عایشهلمیفرماید: در بیماری وفات ابوبکرسبر بالینش حاضر شده و چون دیدم که او، محتضر است و نفس، در سینه دارد، این بیت را خواندم:
لعمرك ما یغنی الثراء عن الفتى
إذا حـشرجت یوماً وضاق بها الصدر
یعنی: «قسم میخورم که چون جان جوانمرد، به گلویش رسد و سینهاش، تنگ شود، مال و ثروت هیچ سودی ندارد.»
عایشهلمیافزاید: ابوبکرسطوری به من نگریست که گویا خشمگین است و سپس فرمود: «ای مادر مؤمنان! این طور نیست؛ بلکه فرمودهی خداوند، حق و راستتر است که: ﴿ وَجَآءَتۡ سَكۡرَةُ ٱلۡمَوۡتِ بِٱلۡحَقِّۖ ذَٰلِكَ مَا كُنتَ مِنۡهُ تَحِيدُ١٩ ﴾[ق: ۱۹]
یعنی: «سکرات و سختیهای موت (سرانجام فرا میرسد و) حقیقت را به همراه میآورد (و صحنههای سخت آخرت را کم و بیش به شما نشان میدهد و) این، همان چیزی است که از آن میگریختی».
ابوبکرسسپس فرمود: «من، هیچ یک از افراد خانوادهام را به اندازهی تو دوست ندارم و قبلاً فلان نخلستان را به تو بخشیدهام؛ اما اینک دربارهی این باغ در اندیشهام و میخواهم آن را هم جزو میراث، منظور کنی.» عایشهلگفت: باشد و سپس باغ اهدایی پدرش را در مال میراث قرار داد. ابوبکرسعلاوه بر این فرمود: «من، از زمانی که عهدهدار امور مسلمانان شدهام، هیچ درهم و دیناری از ایشان نخوردهام؛ بلکه از باقیماندهی خوراک ایشان میخوردم و خشنترین لباس را میپوشیدم. از اموال عمومی، چیزی جز این غلام حبشی [۱۳۸۸]، این شتر و این قطیفه، پیش من نیست. اینها را پس از وفاتم، به عمر تحویل بده.» عایشهی صدیقهلپس از وفات ابوبکرس، غلام، شتر و قطیفه را پیش عمرسفرستاد و چون قاصد عایشه، آنها را به عمرستحویل داد، عمر فاروقسبهشدت گریست و سه بار فرمود: «خدا، ابوبکر را رحمت کند؛ او، جانشینان خود را به زحمت انداخت.» [۱۳۸۹]در روایتی آمده است: ابوبکرسدر بیماری وفاتش فرمود: «من، از بیتالمال ششهزار درهم برای خود (به عنوان حقوقی که برایم تعیین شده بود،) هزینه کردهام و باغی در فلانجا دارم.» [۱۳۹۰]پس از وفات ابوبکرساین ماجرا را برای عمرسبازگو کردند. عمر فرمود: «خدا، ابوبکر را رحمت کند. او، دوست داشت که پس از خود، برای هیچ کس جای قیل و قالی بهجا نگذارد.» [۱۳۹۱]
آری! از آنچه گذشت، میزان توجه و پرهیختگی ابوبکر صدیقسنسبت به بیتالمال و اموال عمومی، نمایان میشود. ابوبکر صدیقسبا آنکه برای رسیدگی به امور مسلمانان ناگزیر شد دست از کار و تجارتش بدارد، باز هم به تأمین هزینههای ضروریش از بیتالمال در حد رفع گرسنگی و پوشش سادهای که بدنش را بپوشاند، بسنده کرد و در عین حال چنان خدماتی به مسلمانان ارائه داد که هیچ خزانهای، قادر به انجام و به عبارتی پرداخت هزینههای چنان خدماتی نیست. ابوبکرسبه هنگام وفاتش که مقدار اندکی از اموال عمومی را در اختیار داشت، دستور داد آن را بهطور کامل به خزانهی مسلمانان مسترد کنند تا سبکبار و آسودهخاطر به دیدار خدایش برود و تنها تقوای الهی و ایمانی کامل،توشهی سفرش باشد. قطعاً این عملکرد ابوبکر صدیقس، آموزهای برای خردمندان است. [۱۳۹۲]اینکه ابوبکر صدیقسدر ازای میزان برداشتش از بیتالمال، زمین شخصی خود را به حساب اموال عمومی منظور کرد، نشانهی زهد و تقواپیشگی وی میباشد که میخواست بدور از دنیاطلبی و هر منفعت گیتیانه و تنها به رضای خدای متعال، به امور مسلمانان رسیدگی کند.
بیماری ابوبکر صدیقسمدت پانزده روز طول کشید تا اینکه روز دوشنبه ۲۲ جمادی الثانی سپری شد و شب سهشنبه فرا رسید. ابوبکرساز عایشهلپرسید: «رسولخدا جدر چه روزی وفات کردند؟» عایشهلپاسخ داد: «روز دوشنبه.» ابوبکرس، ابراز امیدواری کرد که همان شب به دیدار حق برود و سپس پرسید: «رسولخدا جرا در چه کفن کردید؟» عایشه فرمود: «رسولخدا جرا در سه پارچهی سفید که بافت سحول یمن بود، کفن کردند و پیراهن و عمامهای در آن نبود.» ابوبکرسفرمود: «این جامهام را ببین؛ آن را شسته و دو پارچهی دیگر به آن اضافه کن.» به ابوبکرسگفتند: «اینک خدای متعال، فراخی نعمت داده است. شما را در پارچهای نو کفن میکنیم.» ابوبکرسدر پاسخ این پیشنهاد فرمود: «شخص زنده برای نگهداری از خود، به لباس نو و جدید، نیازمندتر است؛ چرا که مرده، چرکین شده و میپوسد و (نیازی به لباس نو ندارد.)» [۱۳۹۳]ابوبکرسوصیت کرد که همسرش اسماء بنت عمیس [۱۳۹۴]او را غسل دهد و در کنار قبر رسولخدا جاو را دفن کنند. آخرین سخن ابوبکرساین بود: «خدایا! مرا مسلمان بمیران و به نیکوکاران ملحق فرما.» [۱۳۹۵]
مدینه که از وفات ابوبکر صدیقسیکه خورده بود، از زمان وفات رسولخدا جچنان غم و اندوهی به خود ندیده و آکنده از غم و اندوه شده بود. علی بن ابیطالبسدر حالی که گریه میکرد و کلمهی استرجاع ﴿ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ ﴾بر زبانش بود، به خانهی ابوبکرسرفت و فرمود: «ای ابوبکر! خدا تو را بیامرزد. تو، رفیق و مونس رسولخدا جبودی؛ تو، دلآرام و مورد اعتماد رسولخدا جبودی و آن حضرت جرازش را با تو درمیان میگذاشت و از تو نظر میخواست؛ تو، خالصانهتر و پیش از همه مسلمان شدی و ایمان و یقینت، از همه محکمتر بود. بیش از همه خداترس و دیندار بودی؛ تو، بیشتر و بهتر از همه رسولخدا جرا همراهی کردی و به خاطر اسلام، سختیهای زیادی کشیدی. مناقب و فضایل تو، از همه بیشتر است و جایگاهت، رفیع و والاتر از همگان؛ راه و روش تو، از راهها و شیوههای دیگر مسلمانان، همانندی و شباهت بیشتری به رهنمودهای رسولخدا جدارد و منزلت و مقامت در پیش رسولخدا جاز همه فراتر بود. خدای متعال، به تو پاداش نیکی از طرف رسولخدا جو اسلام، عنایت کند؛ چرا که تو، در زمانی رسولخدا جرا تصدیق کردی که مردم، تکذیبش کردند و برای آن حضرت جبه منزلهی گوش و دیده بودی. [۱۳۹۶]اللهأتو را در قرآن، صدیق و راستگو نامید و فرمود: ﴿ وَٱلَّذِي جَآءَ بِٱلصِّدۡقِ وَصَدَّقَ بِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ٣٣ ﴾ [۱۳۹۷]تو، در آن زمان که مردم، بخل ورزیدند، رسولخدا جرا با اموالت یاری رساندی و بدانگاه که مردم از یاری او خودداری کرده و نشستند، تو به همراه آن حضرت جدر برابر سختیها ایستادی و در شرایط سخت، به بهترین شکل، او را همراهی نمودی. تو، در سفر هجرت با رسولخدا جهمراه شدی و آنگاه که در غار بودید، سکینه و آرامش نازل شد. تو، جانشین خوبی برای رسولخدا جدر دفاع از دین و رسیدگی به امور امت بودی و هنگام ارتداد و از دین برگشتن مردم، به بهترین شکل، خلافت کردی و طوری امور را سر و سامان دادی که خلیفه و جانشین هیچ پیامبری، چنان عملکردی نداشته است. زمانی که صحابهشسستی کردند، تو بپا خاستی و بههنگام سستی و ضعفشان، قوی و قدرتمند ظاهر شدی و راه رسولخدا جرا محکم و استوار پیمودی. تو، همانگونه که رسولخدا جدربارهات فرمودهاند، از لحاظ جسمی نحیف و لاغر بودی و در امر دین، قوی و استوار؛ تو در نگاه خود کوچک بودی و فروتنی میورزیدی؛ اما نزد خدا و در چشم مردم، بزرگ و قابل احترام بودی. نه تو از کسی عیبجویی میکردی و نه در تو، برای دیگران جای طعن و عیبجویی بود. هیچ مخلوقی، نزد تو خوار و زبون نبود. انسان ضعیف و حقباخته را گرامی میداشتی و حقش را ستانده، به او بازپس میدادی. هر دور و نزدیکی در چشم تو یکسان بود. کسی به تو نزدیکتر بود که بیش از دیگران فرمانبردارتر و متقیتر بود. حال و وضع تو، حقیقت، صداقت و مهرورزی بود. گفتارت، آکنده از دانش و دوراندیشی و کردارت، مملو از صبر، استواری و نظم بود. اندیشهی استوار و آگاهی داشتی. دین و ایمان، به وسیلهی تو قوت و نیرو یافت و بدین ترتیب دین خدا، نمایان شد و پیروز گشت. به خدا سوگند که تو، از همگان پیشی گرفتی و (آنچنان کارنامهی درخشانی از خود باقی گذاشتی که) جانشینان پس از خود را در زحمت و مشقت انداختی و به خیر و نیکی آشکاری، دست یافتی. همه، از خداییم و به سوی او باز میگردیم. به قضای الهی راضی هستیم و کارمان را به او واگذار میکنیم. بهخدا سوگند که مسلمانان، پس از رسولخدا جکسی چون تو را نمییابند که تو، مایهی عزت دین بودی و برای اسلام، حکم سنگر و پناهگاه را داشتی. اینک که خدای متعال، تو را به پیامبرش ملحق کرده، از او میخواهیم که ما را از خیر و نیکیهایت محروم نکند و ما را پس از تو، از ضلالت و گمراهی مصون بدارد.»
مردم ساکت بودند و به سخنان علی مرتضیسگوش میدادند تا اینکه سخنانش تمام شد و صدای گریه برخاست و به علیسگفتند: «راست گفتی.» [۱۳۹۸]
در روایتی آمده است: پس از آنکه ابوبکرسرا کفن کردند، علیسکنار جنازهی ابوبکر صدیقسرفت و فرمود: «کسی، نزد من دوستداشتنیتر از ابوبکر که اینک در کفن پیچیده شده، نبود؛ هیچ کس، نمیتوانست همانند ابوبکر، دربارهی خدا، از قرآن سخنرانی کند.» [۱۳۹۹]
در این مورد که ابوبکر صدیقسهمانند رسولخدا جدر سن ۶۳ سالگی وفات نمود، اتفاق نظر وجود دارد. همسرش اسماء بنت عمیسلبنا بر وصیت خود ابوبکر صدیقسایشان را غسل داد. [۱۴۰۰]ابوبکر در کنار قبر رسولخدا جطوری دفن شد که سرش برابر شانهی آن حضرت جقرار گرفت. [۱۴۰۱]عمر بن خطابسنماز جنازهاش را امامت داد و عثمان، طلحه و عبدالرحمن پسر ابوبکر به همراه عمرشبرای خاکسپاری ابوبکرسوارد قبر شدند و لحد (شکاف کنار قبر) ابوبکرسمتصل به قبر رسولخدا جقرار گرفت. [۱۴۰۲]
ابوبکر صدیقسپس از جهاد بزرگ و فراوانی که در راه خدا کرد و دین اسلام را گسترش داد، از دنیا رحلت کرد. بدون تردید تمدن بشری، مدیون این بزرگمرد تاریخ است که پرچمدار دعوت رسولخدا جپس از وفات ایشان شد و درخت دعوت پیامبر اکرم جرا در برابر آفات، مصون داشت و تخم عدالت و آزادی را در زمین کاشت و با خون شهیدان والامقام، آبیاری نمود و بدین ترتیب درخت دعوت، به بار نشست و جامعهی بشری، به علم و دانش و فرهنگ بینظیری دست یافت تا تمدن و آرمانخواهی جنس بشر همواره مدیون ابوبکر صدیقسباشد که با صبر و شکیبایی و جهاد شکوهمندش، اسلام را در دوران ارتداد، پایدار و ماندگار نگه داشت و این آیین راستین را با جنبش فتحگرایانهاش، طوری به دیگر ملتها رسانید که تاریخ، همانندش را سراغ ندارد.
[۱۳۸۵] اصحاب الرسول، نوشتهی محمود مصری (۱/۱۰۴) [۱۳۸۶] ترتیب و تهذیب البدایة و النهایة، ص۳۳ [۱۳۸۷] صفة الصفوة (۱/۲۶۵) [۱۳۸۸] در روایت نخست، آمده بود که غلامی سودانی، جزو ماندههای مالی ابوبکر صدیق، بوده و در این روایت، به غلامی حبشی اشاره شده است. میان این دو روایت، هیچ تعارضی وجود ندارد. در متن روایت نخست، به غلامی از منطقهی (نوبه) اشاره شده که اینک در کشور سودان واقع شده و از این جهت در ترجمه، غلامی سودانی نوشته شد. منطقه و رشتهکوه نوبه، در آن زمان جزو قلمرو حبشه بوده است و به همین خاطر نیز در روایت بعدی، به حبشی بودن غلام ابوبکر اشاره شده است.(مترجم) [۱۳۸۹] طبقات ابنسعد (۳/۱۴۶) [۱۳۹۰] نویری در نهایة الارب، این روایت را به شکل کاملتری روایت کرده که از این قرار است: «اموالی را که پیش من است، به بیتالمال بازگردانید و فلان باغم را در اموال عمومی به حساب آورید تا به عوض استفادهای که از بیتالمال کردهام، از مسلمانان باشد.»(مترجم) [۱۳۹۱] المنتظم از ابنجوزی (۴/۱۲۷)؛ اصحاب الرسول (۱/۱۰۵) [۱۳۹۲] اشهر مشاهیر الاسلام (۱/۹۴) [۱۳۹۳] التاریخ الاسلامی، نوشتهی محمود شاکر، الخلفاء الراشدون، ص۱۰۴ [۱۳۹۴] در نهایة الارب آمده است که ابوبکر وصیت کرد هسمرش اسماء و پسرش عبدالرحمن، او را غسل دهند.(مترجم) [۱۳۹۵] الشیخان ابوبکر الصدیق و عمر بن الخطاب بروایة البلاذری فی انساب الاشراف، به تحقیق احسان صدقی العمد، ص۶۹ [۱۳۹۶] نویری در نهایة الارب حدیثی از عمرو بن عاص در فضیلت ابوبکر صدیق آورده که به همین گفتار علی مرتضی شباهت دارد که ابوبکر برای رسولخدا جبه منزلهی چشم و گوش بوده است. عمرو بن عاص میگوید: رسولخدا جفرمودند: «میخواهم چند نفر از یارانم را نزد پادشاهان بفرستم تا همانند حواریون عیسی، آنان را به اسلام دعوت دهند.» صحابه عرض کردند: «آیا ابوبکر و عمر را هم با ما میفرستید که آنها بلیغتر و آگاهترند؟» رسولخدا فرمودند: «به آنها نیاز دارم که همینجا باشند؛ آنان، به منزلهی چشم و گوش دین هستند.»(مترجم) [۱۳۹۷] سورهی زمر: آیهی۳۳: «کسانی که حقیقت و صداقت را (از سوی خدا با خود) آورده و کسانی که حقیقت و صداقت (تبلیغ شده از سوی پیامبران را) تصدیق کردهاند، پرهیزکاران واقعی هستند.» [۱۳۹۸] التبصرة از ابنجوزی (۱/۴۷۷-۴۷۹)؛ نگاه کنید به: اصحاب الرسول ج(۱/۱۰۸) [۱۳۹۹] تاریخ الاسلام ذهبی، عهد الخلفاء الراشدین، ص۱۲۰ [۱۴۰۰] طبقات ابنسعد (۳/۲۰۳) [۱۴۰۱] تاریخ الاسلام ذهبی، عهد الخلفاء الراشدین، ص۱۲۰ [۱۴۰۲] اصحاب الرسول ج(۱/۱۰۶)