موسوعه آسان در بیان گروهها و فرقه ها

فهرست کتاب

دوم: آثاری که این نظریه از خود بجاگذاشت:

دوم: آثاری که این نظریه از خود بجاگذاشت:

- قبل از این نظریه، به سبب انقلاب فرانسه، مردم به سوی آزادی عقیده دعـوت می‌کردند، ولی بعد از آن الحاد خویش را اعلان نمودند، الحادی که به طریقۀ عجیـبی نشر شده از اروپا به اطراف جهان نقل گردید.

- طبق این نظریه، برای کلمۀ: آدم، حواء، جنت، درختی که آدم وحواء از آن خوردند، و خطیئة «طبق عقیدۀ نصارى که عیسى÷بخاطر نجات یافتن بشر از گناه موروثش به دار آویخته شد، گناهی که از وقت آدم تا وقت دارکشیدن به آنان چسپیده بود» دیگر مدلول و مفهومی برای این کلمات باقی نماند.

- افکار مادی بر عقول طبقۀ دانشمند سیطره نموده مادی بودن انسان و مسخربودنش را تحت قوانین ماده تلقین کرد.

- تعداد زیادی از مردم خود را از ایمان به الله، بطور کامل و یا نزدیک به کمال خالی و فارغ نمودند.

- عبادت و پرستش طبیعت: داروین می‌گوید: «طبیعت هر چیز را خلق می‌کند و قدرتش در خلق نمودن بیحد و اندازه است».

- در ادامه می‌گوید: «تفسیر نشوء و ارتقاء به آن گونه که خداوند در آن دخالت داشته باشد به منزلۀ داخل کردن عنصر خارق طبیعت در قانون میکانیکی صرف است».

- دیگر فائده‌ای در بحث پیرامون غایه و هدف از وجود انسان به نظر آنان دیده نمی‌شود، زیرا داروین نسب انسان را به بوزینه ربط داده است، بلکه چنین فکر نموده که جد حقیقی انسان همان مکروب کوچکی بوده که پیش از چندین ملیون سال در آب جمع شدۀ ایستاده‌ای زندگی می‌کرده.

- علوم غربی مفکورۀ «غائیه» را [علمی را که از غایات و نتائج بحث می‌کند]، بدلیل اینکه دیگر پژوهشگر علمی به آن ضرورت ندارد و آن در دائرۀ علمش داخل نمی‌شود، به کلی مهمل گذاشته‌اند.

- توسط این نظریه تعدادی از فکرها گرفتار یأس، نا امیدی و ضیاع گردید، و گروه‌های حیران، و مضطرب که با خلاء روحی مبتلا‌اند به ظهور رسیدند.

- بالای زندگی بی‌نظمی عقیدتی چیره شد، و این زمان زمان اضطراب و ضیاع گردید.

- نظریۀ داروین هشدار و مقدمه‌ای برای تولد و ظهور نظریۀ فروید در تحلیل نفسی، نظریه برجسون در روحانیت جدید، نظریۀ سارتر در وجودیه، و نظریۀ مارکس در مادیت بود، تمام این نظریات، در طرز تفکر و تفسیرشان از انسان، حیات و سلوک از همان اساسی استفاده کرده‌اند که داروین وضع کرده بود و بالای آن اعتماد نموده‌اند.

- داروین چنین فکر می‌کند که انسان حیوانی مثل دیگر حیوانات است، همین فکر وی علوم و عقاید را هیجان زده ساخته است.

- انسان در نظر آنان صرف یک آئینه است که در آن تقلبات و تغییرات بدون سنجش طبیعت منعکس می‌شود.

مفکورۀ ترقی «تطور» حیوان بودن انسان را تلقین کرد و تفسیر علمی ترقی و تطور به مادی بودنش اشاره نمود.

- نظریـۀ تـطور بـیولوجیکی بخاطری نقل گردید که به حیث یک فکر فلسفی قرار گرفته، دعوت به سوی تطور مطلق در هر چیز نماید، تطوری که بدون حد و حدود باشد، بعدا این تطور بالای دین، ارزش‌ها و تقالید بازگشت نموده این اعتقاد را بمیان آورد که هر عقیده و یا نظام و یا اخلاق و عاداتی که در عقبش دیگری وجود داشته باشد البته به وجود زمانی، آن عقیده و نظام و اخلاق افضل و کامل‌تر است.

- برتراند راسل می‌گوید: «کمالی که ثابت باشد وجود ندارد و نه حکمتی که بعد از آن دیگری نباشد، و هر عقیده‌ای که ما به آن معتقد باشیم آن همیشه باقی نمی‌ماند، گرچه که فکر کرده باشیم که آن مشتمل بر حق ابدی است، زیرا مستقبل ضامن آنست که بالای ما بخندند».

- مارکس از نظریۀ داروین در مادی بودن انسان استفاده نموده، و مقصودش را در زندگی منحصر به سه چیز کرده بود: حصول غذاء، حصول مسکن، و پوره کردن غریزۀ جنسی، و تمام عوامل روحی را مهمل گذاشته است.

- فروید از نظریه داروین در حیوان بودن انسان استفاده نموده و ازهمین نظریه مدرسۀ خود را در تحلیل نفسی تکوین وتشکیل نموده، سلوک انسان را فقط برمبنای غریزۀ جنسی تفسیر کرده است، بنابرآن انسان در نظروی یک حیوان جنسی بوده که جز فرمانبرداری از اوامر غریزۀ جنسی چارۀ دیگری ندارد اگر از آن نافرمانی کرد طعمۀ اعصاب خرابی خواهد شد.

- دورکایم از نظریۀ داروین در حیوان بودن و مادی بودن انسان استفاده نموده توسط نظریۀ عقل جمعی میان هر دو جمع کرده است.

- برتر‌اند راسل از این نظریه درتفسیر تطور اخلاق استفاده نموده است، اخلاقی که نزد وی از محرم (التابو) به سوی اخلاق طاعت الهی ترقی و تطور نموده واز آنجا به سوی اخلاق مجتمع علمی ترقی کرده است.

تطور نزد فروید، دین را تفسیر جنسی نموده است، (دین همان احساس پشیمانی پسران است از کشتن پدرشان، پدری که آنان را از استمتاع [استفادۀ جنسی] مادرشان محروم ساخته بود، بعد عبادت پدرشروع شد، بعدا عبادت (طوطم) وبعد از آن عبادت قوای پنهانی در صورت دین آسمانی شروع گردید، و همۀ دوره‌های آن از عقدۀ اودیب سر چشمه می‌گیرد وبرآن تمرکز می‌کند.