موسوعه آسان در بیان گروهها و فرقه ها

فهرست کتاب

پنجم: شطحیات صوفیه:

پنجم: شطحیات صوفیه:

- بعضی از آنان طریقۀ حاضر ساختن ارواح را پیش گرفته معتقد‌اند که اینهم از تصوف است، چنانچه بعضی دیگرش طریقۀ شعبده را پیموده‌اند، ایشان به آباد کردن و عمارت کردن مرقدها و قبر‌های اولیاء، روشن ساختن آن‌ها، زیارت کردن و دست مالیدن به آن‌ها، اهتمام و توجه زیادی دارند، در حالیکه همۀ این‌ها از بدعت‌هائی می‌باشد که خدواندأبه آن دلیلی نفرستاده است.

- بعضی از آنان به دور شدن مکلفیت از شخص ولی قائل‌اند، یعنی عبادت بالای وی لازم نیست، زیرا وی به مرتبه‌ای رسیده که دیگر به اداء عبادت ضرورت ندارد، و دیگر اینکه اگر وی به مکلفیت‌های شریعت و ظاهر آن مشغول شود ازحفظ باطن قطع شده توجه وی به طرف انواع واردات باطنیه بخاطر مراعات ظاهر خراب می‌شود.

- از غرالی بر کسانی که فریب و غرور بالای شان غلبه نموده، انتقاداتی نقل گردیده و فرقه‌های شان را نیز شمرده است [که در ذیل ذکر می‌گردد]:

* گروهی به لباس، هیئة و شکل و به منطق و سخن فریب خورده‌اند.

* گروهی ادعاء علم معرفت و مشاهدۀ حق را نموده می‌گویند که از مقامات واحوال گذشته‌اند.

* گروهی دیگر در اباحیت افتاده گلیم شریعت را جمع کرده، احوال را ترک نموده بین حرام و حلال به مساوات و برابری قائل شده‌اند.

* بعضی از آنان می‌گویند: اعمال ظاهری هیچ ارزشی ندارد، به قلب‌ها نظر کرده می‌شود و قلب‌های ما واله و شیداء محبت خدا، و واصل به معرفت خداأمی‌باشد، با دست‌های خویش امور دنیا را پیش میبریم و قلب‌های ما در حضرت پروردگار حضور دارد، بنابرآن ما در ظاهر با شهوات و خواهشات هستیم نه در باطن.

- اقوالی وجود دارد که به ابو یزید بسطامی نسبت داده می‌شود، ولی هریکی از عبدالله هروی (ت ۴۸۱هـ) و نیکلسون مستشرق در صحت نسبت این اقوال به وی اظهار شک و تردید می‌نمایند، یعنی اقوال آتی:

*: «سبحاني ما أعظم شأني»«پاکی است مرا چقدر بزرگ است شأن من».

* «إني لا إله إلا أنا فأعبدون»«من، نیست معبودی جز من پس مرا عبادت کنید».

* «از بحری عبور کردم که پیامبران در ساحل آن توقف نموده استاده‌اند».

* «بر آسمان بالا رفتم و خیمۀ خویش را در مقابل عرش نصب کردم».

- حلاج که صاحب مکتب حلول و اتحاد شمرده می‌شود نیز اقوالی دارد که از آنجمله است:

أنا من أهوي ومن أهوي أنا
نـحن روحان حللـنا بدنا
فإذا أبصرتـني أبصـرتـه
وإذا أبصـرته أبصـرتنا
مزجت روحك في روحي كما
تمزج الخمـرة في الماء الزلال
فإذا مسك شـيء مسـني
فإذا أنت أنا في كل حال

یعنی: «من کسی هستم که خودم آن را طلب میکنم، و کسی را که طلب میکنم آن خودم هستم ما دو روحی هستیم که در یک بدن داخل شده‌ایم – پس وقتی مرا ببینی او را نیز دیده‌ای- و وقتی او را ببینی مرا نیز دیده‌ای – روحت با روحم چنان خلط شده که- شراب در آب زلال و صفا خلط می‌شود- بنابرآن وقتی چیزی تو را مساس کند مرا مساس کرده است- و در هر حال تو عین من هستی».

- صوفی‌ها لفظ (غوث و غیاث) را استعمال می‌کنند، ولی ابن تیمیه در مجموع الفتاوی مجلد تصوف ص ۴۳۷ می‌گوید: لفظ (غوث و غیاث) را جز خداوندأکس دیگر مستحق نیست، خدوند است که فریادرس داد خواهان می‌باشد، بناء برای هیچ کس جائز نیست که از دیگری فریادرسی بخواهد، نه به ملک مقرب و نه به نبی مرسل».

- تمام طرق صوفیه به ضرورت ذکر اتفاق دارند، و آن به نزد نقشبندیه لفظ «الله» است همراه توجه به سوی معنى، نزد شاذلیه «لا إله إلا الله»است، نزد دیگران شان نیز مثل آن می‌باشد، البته همراه با استغفار و درود به پیامبر جو بعضی از آنان در وقت شدت ذکر «هو هو» می‌گویند به لفظ ضمیر.

- ولی ابن تیمیه در کتاب سلوک از مجموع الفتاوى ص ۲۲۹ می‌گوید: «اکتفا کردن به اسم مفرد، چه اسم ظاهر باشد چه ضمیر، دلیلی و اصلی ندارد، چه رسد به آنکه از ذکرخواص و عارفین باشد، بلکه آن وسیله‌ای به انواع بدعت‌ها و گمراهی‌ها بوده و سبب تصور احوال فاسده، از احوالات اهل الحاد و اهل اتحاد می‌شود».

وی نیز در ص۲۲۷ می‌گوید: «کسی که می‌گوید: یا هو یاهو، یا می‌گوید: هوهو و امثال آن، ضمیر تنها به طرف چیزی راجع می‌شود که آن را قلب تصور نموده است، و قلب گاهی به راه صواب می‌رود و گاهی هم به بیراهه می‌رود».

- بعضی از کسانی که خود را به تصوف نسبت می‌دهند کارهای عجیبی و خارق العاداتی را انجام می‌دهند، ابن تیمیه در کتاب تصوف صـ۴۹۴ می‌گوید: «اما برهنه کردن سر، بافتن موی، و مارهارا با خود داشتن، این‌ها شعار و علامۀ هیچیکی از صالحین، و هیچ کس از اصحاب، تابعین، شیوخ متقدمین و متأخرین مسلمانان نبوده و نه هم شعار شیخ احمد رفاعی می‌باشد، بلکه خیلی بعد از وفات شیخ اینکارها اختراع و ابتداع گردیده است».

- ابن تیمیه در کتاب تصوف صـ۵۰۴ می‌گوید: «اما نذر کردن برای مردگان از انبیاء و مشائخ و غیر شان، یا برای قبور شان و یا برای مجاورین قبور شان، نذر شرکی بوده و نافرمانی خداوند تعالى می‌باشد».

- و در صـ۵۰۶ کتاب تصوف می‌گوید: «اما قسم خوردن به غیر خداوند، از ملائکه، پیامبران، مشائخ، پادشاهان، و دیگران، منهی عنه بوده جائز نمی‌باشد».

- و در صـ۵۰۵ کتاب تصوف می‌گوید: «اما برادر خواندگی مردان با زنان بیگانه، و خلوت شان با آن‌ها و نظر کردن شان به عورت آنان، این همه به اتفاق مسلمانان حرام بوده کسی که آن را از امور دینی می‌شمارد وی از جملۀ برادران شیاطین می‌باشد».

- دربارۀ مقام فناء از شهود ما سوای رب، که آن فناء از اراده است، ابن تیمیه در صـ۳۳۷ کتاب سلوک می‌گوید: در این فناء گاهی می‌گویند: «أنا الحق» یا «سبحاني» یا «ما في الجبة إلا الله»[ترجمۀ این عبارات پیشتر گذشت]، البته وقتی می‌گویند که توسط مشهود خود از شهود خود و توسط موجود خود از وجود خود فانی شوند، در مثل این مقام مدهوشی و مستی واقع می‌شود که همراه با موجود بودن حلاوت ایمان تمییز از وی ساقط می‌شود، چنانچه در مستی شراب و مستی کسی که عاشق صورت‌ها است واقع می‌شود.. دربارۀ آنان چنین حکم می‌شود که اگر عقلش به سبب امر مباح زائل شده باشد در آنصورت اگر از وی اقوال و افعال حرام صادر می‌شود بر وی گناه نیست [زیرا در این صورت معذوراند]، بخلاف آن صورتی که عقلش به سبب کار حرام زائل شده باشد... همانطوریکه بالایشان گناهی نیست اینهم جائز نیست که به آن‌ها در آن کار اقتداء کرده شود، وآن کارها وسخنان را درست دانسته شود، بلکه آنان در آن حالت، دربارۀ تکالیف ظاهری مثل غافل و دیوانه‌اند».

- دربارۀ مقام فناء از وجود ماسوا، ابن تیمیه در صـ۳۳۷ کتاب سلوک می‌گوید: «سوم: فناء از وجود ماسوا است، یعنی چنین می‌بیند که الله عین وجود است ودیگر هیچ چیزی وجود ندارد، نه وجود قائم بر وی ونه به غیر وی، این حال حال اتحادی‌های زندیق متأخرین است، مثل: بلیانی، تلمسانی وقونوی وامثال شان، کسانی که حق را عین موجودات و حقیقت کائنات می‌دانند ومی‌گویند که غیرش هیچ وجود ندارد، نه به این معنی که بقاء وجود اشیاء توسط وی است بلکه مرادشان این است که وی عین موجودات می‌باشد، بنابران این قول وعقیده کفر وضلالت است».