سوم: مکاتب صوفیه:
- مکتب زهد: پیروان این مکتب نساک، زهاد، عابدان، وگریه گران میباشند، و از آنجملهاند: رابعۀ عدویه، ابراهیم بن ادهم وسفیان ثوری.
- مکتب کشف ومعرفت: این مکتب به آن مفکوره بنا نهاده شده که تنها منطق عقلی در تحصیل معرفت و درک کردن حقایق موجودات کفایت نمیکند، و به ریاضت نفسی، انسان به جائی میرسد که پردۀ جهل و نادانی از چشم بصیرتش دور شده، حقایق نفس الامری وحقیقی در آئینۀ دلش نقش بسته آشکارا میگردد، رهبر این مکتب ابوحامد غزالی میباشد.
- مکتب وحدة الوجود: رهبر این مدرسه و مکتب محی الدین ابن عربی میباشد و از جملۀ پیروان متآخرین وی جمال الدین افغانی بود (رسالۀ الواردات را مطالعه نمایید) مبنای این مکتب بر آنست که: خداوند در هر چیز وجود دارد، خداوند هر چیز است، بنابراین همه چیزی که در کاینات موجود است قابل تقدیس وتعظیم میباشد، ابن عربی میگوید: «از محققین ثابت شده که در وجود جز خدا هیچ چیز دیگر وجود ندارد، ما اگر چه موجود هستیم ولی وجود ما توسط وجود وی است، بنابرآن در صحنۀ وجود جز حق دیگر هیچ موجودی ظاهر نشده، و وجود همانا حق است و آن یکی است، لذا هیچ چیزی در آنجا وجود ندارد که مثل خداوند باشد، زیرا ممکن نیست که اصلا دو وجود موجود باشد، چه مختلف باشند وچه مماثل وهمانند».
- مکتب اتحاد وحلول: زعیم ورهبر این مکتب حلاج بود، در این مکتب اثرات تصوف هندی ونصرانی به چشم میرسد، زیرا در این مکتب صوفی چنین تصور میکند که خداوند در وی حلول کرده و او با خداوند یکی ومتحد شده است، از جملۀ سخنان ایشان این است: «أنا الحق»«من حق هستم» و «ما في الجبة إلا الله»«درمیان لباسم جز خدا کس دیگر نیست» و أمثال آن، از سخنان شطحیاتی که بر زبان شان در حالت نشه به شراب شهود- چنانچه میگویند- جاری میشود.