٦- مفلسی (و رشکستگی) و حجر (جلوگیری) تصرفات
٧٢٧- عَنْ أَبي بَكْرِ بنِ عَبْد الرَّحْمنِ عَنْ أَبي هُرَيْرَةَ رضيَ اللَّهُ عَنْهُ قالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم يَقُولُ: «مَنْ أَدْرَكَ مَالَهُ بِعَيْنهِ عِنْدَ رَجُلٍ قَدْ أَفْلَسَ فَهُوَ أَحَقُّ بهِ مِنْ غَيْرِهِ». مُتّفقٌ عَلَيْه. وَرَوَاهُ أَبُو دَاودَ وَمَالكٌ مِنْ روَايةِ أَبي بَكْر بنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ مُرْسَلاً بِلَفْظٍ: «أَيُّمَا رَجُلٍ باعَ مَتَاعاً فَأَفْلَس الذي ابْتَاعَهُ وَلَمْ يَقْبِضِ الذي بَاعَهُ مِنْ ثمنهِ شَيْئاً فَوَجَدَ مَتَاعَهُ بِعَيْنِهِ فَهُوَ أَحَقُّ بهِ فإنْ ماتَ المشْتَري فَصَاحِبُ المتَاعِ أُسْوَةُ الْغُرَمَاءِ». وَوَصَلَهُ الْبَيْهَقِي وَضَعّفَهُ تَبَعاً لأبي دَاوُدَ. وَرَواهُ أَبُو دَاوُدَ وابنُ مَاجَهْ مِنْ روَايَةِ عُمَرَ بْنِ خَلدَةَ قال: أَتَيْنا أَبا هُريرةَ في صَاحب لَنا قَدْ أَفلس فَقَالَ: لأَقْضِيَنَّ فِيكُمْ بِقَضَاءِ رَسُولِ الله صلى الله عليه وآله وسلم: «مَنْ أَفْلَس أَوْ مَاتَ فَوَجَدَ رَجُلٌ مَتَاعَهُ بِعَيْنِهِ فَهُوَ أَحَقُّ بهِ». وَصَحّحَهُ الْحاكمُ وَضَعّفَهُ أَبو دَاوُدَ وَضَعّفَ أيضاً هذهِ الزِّيَادَةَ في ذِكْر المَوْتِ.
٧٢٧- ابو بکر بن عبدالرحمن از ابو هریره رضی الله عنه روایت میکند میگفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم میفرماید: «کسی که مالش را نزد مردی یافت که مفلس شده است، پس او از دیگران به آن (مال) سزاوارتر است». متفق علیه.
ابوداود و مالک این روایت را از ابو بکر عبدالرحمن به صورت مرسل روایت کردهاند، لفظ آن چنین است: «کسی که کالایی را فروخت و خریدار، مفلس (ور شکست) شد، فروشنده هیچ چیز از کالایش در یافت نکرده بود، و اصل کالای خود را نزد او یافت، صاحب اصلی کالا به آن سزاوارتر است، واگر مشتری (ورشکسته) بمیرد؛ مالک کالا با دیگر طلبکاران برابر است». بیهقی بصورت متصل روایت کرده و به پیروی از ابو داود ضعیفش دانسته است.
و ابو داود و ابن ماجه از روایت عمربن خلده آوردهاند که گفت: ما پیش ابوهریره رضی الله عنه رفتیم که درباره یکی از دوستانمان که مفلس (ور شکسته) شده بود، سؤال کنیم، گفت: در بین شما به حکم پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم داوری و قضاوت میکنم: «کسی که مفلس شد یا وفات کرد و شخص (ازطلبکاران) اصل کالایش را یافت، پس او به آن (کالا) از دیگران مستحقتر است». حاکم روایت کرده و صحیح دانسته است و ابوداود ضعیف دانسته، و این افزوده: «یا وفات کرد» را نیز ضعیف دانسته است.
٧٢٨- وَعَنْ عَمْرو بنِ الشّريدِ عَنْ أَبيهِ رَضيَ اللَّهُ عَنْهُ قالَ رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم: «لَيُّ الْوَاجدِ يُحِلُّ عِرْضَهُ وَعُقُوبَتَهُ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالنّسَائيُّ وَعَلَّقَهُ البُخَاريُّ وَصَحّحَهُ ابنُ حِبّانَ.
٧٢٨- عمرو بن شرید از پدرش روایت میکند که پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم فرمود: «خوداری فردی که میتواند قرضش بدهد، موجب آبروریزی میشود و مجازاتش روا میگردد» ابوداود و نسایی روایت کردهاند بخاری بصورت معلق آورده، وابن حبان صحیح دانسته است.
٧٢٩- وَعَنْ أَبي سَعيدٍ الْخُدْريِّ رضيَ اللَّهُ عَنْهُ قالَ: أُصِيبَ رَجُلٌ في عَهْدِ رَسُولِ الله صلى الله عليه وآله وسلم في ثِمَارٍ ابْتَاعَهَا فَكَثُرَ دَيْنُهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم: «تَصدَّقُوا عَلَيهِ» فَتَصَدَّق النّاسُ عَلَيْهِ ولم يَبْلُغْ ذلك وَفاءَ دَيْنِهِ فَقَالَ رَسُولُ الله صلى الله عليه وآله وسلم لِغُرَمائِهِ: «خُذُوا مَا وَجَدْتُمْ وَليسَ لَكُمْ إلاَّ ذلكَ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ.
٧٢٩- ابو سعید خدری رضی الله عنه میگوید: در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم مردی میوههای (خرما) زیادی خریداری کرده بود، ورشکست شد، و بدهیاش زیاد شد، آنگاه پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم فرمود: «به او صدقه بدهید» مردم به او صدقه دادند، اما به اندازه بدهیاش نبود. لذا پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم به طلبکارانش فرمود: «هر چه (از مال نزد او) مییابید؛ بگیرید، و چیزی جز این ندارید». مسلم روایت کرده است.
٧٣٠- وَعَنْ ابنِ كَعْبِ بنِ مَالكٍ عَنْ أبيه رَضيَ اللَّهُ عَنْهُما: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم حَجَرَ عَلى مُعاذٍ مَالَهُ وَباعهُ في دَيْنٍ كانَ عَلَيْهِ. روَاهُ الدَّارَقُطْنيُّ وصَحّحَهُ الحاكِمُ وَأَخْرَجَهُ أَبُو داودَ مُرْسلاً وَرَجَّح إرْسَالَهُ.
٧٣٠- ابن کعب بن مالک ازپدرش (کعب) رضی الله عنه روایت میکند که رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم بر اموال معاذ حجر نمود و آنها را بخاطر بدهی که داشت فروخت. دارقطنی روایت کرده و حاکم صحیح دانسته است، ابو داود بصورت مرسل آورده است و مرسل بودنش را ترجیح داده است.
٧٣١- وَعَنْ ابْنِ عُمَرَ رَضيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قالَ: عُرِضْتُ عَلى النّبيِّ صلى الله عليه وآله وسلم يَوْمَ أُحُدٍ وَأَنا ابْنُ أَرْبَعَ عشرةَ سَنَةً فَلَمْ يُجِزْني وَعُرضْتُ عَلَيْه يَوْمَ الْخَنْدق وأَنا ابنُ خَمْسَ عَشرَةَ سَنَةً فأَجَازَني. مُتّفَقٌ عَلَيْهِ وفي روايةٍ للبيْهَقِي: فَلَم يجِزْني وَلَمْ يرَني بَلَغْتُ. وَصَحّحَهُ ابنُ خُزَيمةَ.
٧٣١- ابن عمررضی الله عنهما میگوید: در جنگ احد چهارده ساله بودم به خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم پیش شدم (که در جنگ شرکت کنم)، پس به من اجازه نداد، و در روز جنگ خندق پانزده ساله بودم؛ به خدمت ایشان پیش شدم (که در جنگ شرکت کنم) اجازه داد.
متفق علیه، در روایت بیهقی آمده: به من اجازه نداد ومرا بالغ شده ندید. ابن خزیمه صحیح دانسته است.
٧٣٢- وَعَنْ عَطِيّةَ الْقُرَظِيِّ رضيَ الله تَعَالَى عَنْهُ قالَ: عُرضْنَا عَلَى النّبيِّ صلى الله عليه وآله وسلم يَوْمَ قُرَيْظَةَ فكانَ مَنْ أَنْبَتَ قُتِلَ وَمَنْ لَمْ يُنْبِتْ خُلِّيَ سَبيلُهُ فَكُنْتُ ممّنْ لَمْ يُنْبتْ فَخُلِّيَ سَبيلي. رَوَاهُ الخَمْسَةُ وصَحّحَهُ ابنُ حِبّانَ والحاكمُ وقَالَ: عَلى شَرْطِ الشّيْخَيْن.
٧٣٢- عطیه قرظی رضی الله عنه میگوید: در جنگ بنی قریظه خدمت پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم پیش شدم؛ پس هر که موی زهارش در آمده (و بالغ شده) بود، کشته شد، و هر که بالغ نشده بود، رهایش کردند، من نیز از کسانی بودم بالغ نشده بودم و رهایم کردند.
اربعه روایت کردهاند، وابن حبان وحاکم صحیح دانسته است و حاکم میگوید: بر شرط شیخین صحیح است.
٧٣٣- وَعَنْ عَمْرِو بنِ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّه رَضيَ الله عَنْهُمَا أَنَّ رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم قالَ: «لا يجُوزُ لامرَأَةٍ عَطِيّةٌ إلا بإذْنِ زَوْجِها».
وَفي لَفْظٍ: «لا يجُوزُ للمرْأَةِ أمر في مَالَها إذا مَلكَ زَوْجُها عِصْمَتَهَا». رَوَاهُ أَحْمَدُ وَأَصْحابُ السُّننِ إلا التِّرْمذيَّ وَصَحّحَهُ الْحَاكِمُ.
٧٣٣- عمرو بن شعیب از پدرش از پدر بزرگش روایت میکند که رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم فرمود: «برای هیچ زنی بخشش (از مال شوهرش) جایز نیست؛ مگر با اجازه شوهرش».
در روایتی دیگر آمده: «برای هیچ زنی در مال خود حق اختیار ندارد؛ وقتی که شوهرش عصمت (و نکاح) او صاحب شد». اصحاب سنن بجز ترمذی روایت کردهاند. و حاکم صحیح دانسته است.
٧٣٤- وَعَنْ قَبِيصةَ بنِ مُخَارقٍ الهلاليِّ رضيَ الله عَنْهُ قالَ: قالَ رسولُ الله صلى الله عليه وآله وسلم: «إنَّ المسْأَلَةَ لا تحلُّ إلا لأحَدِ ثَلاثةٍ: رَجُلٍ تَحَمّلَ حَمَالَةً فَحَلَّتْ لَهُ المسْأَلةُ حتى يُصِيبَهَا ثمَّ يُمْسِكَ وَرَجلٍ أَصَابَتْهُ جَائِحَةٌ اجْتَاحَتْ مَالَهُ فَحَلَّتْ لَهُ المَسْأَلةُ حَتى يُصيبَ قِوَاماً مِنْ عَيْشٍ وَرَجُلٍ أَصابَتْهُ فَاقَةٌ حتى يَقُولُ ثَلاثَةٌ مِنْ ذَوي الْحِجَا مِنْ قَوْمِهِ: لَقَدْ أَصَابَتْ فُلاناً فاقَةٌ فَحَلَّتْ لَهُ المسْأَلَةُ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ.
٧٣٤- از قبیصه بن مخارق هلالی رضی الله عنه روایت است که رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم فرمود: «سؤال کردن (گدایی و یا در خواست کمک) جایز نیست؛ مگر برای سه نفر: ١- مردی که ضمانت کسی را کرده (و بار قرض به گردنش افتاده)، در خواست کمک تا پرداخت آن برایش رواست، و سپس دست نگه دارد ٢- و کسی که بسبب حادثه ای مالش تلف شده، (و هیچ چیزبرایش نمانده) در خواست کمک برایش رواست؛ تا حدی که بتواند زندگیاش را بگذراند. ٣- و کسی که به فقر و تهی دستی مبتلا شده؛ تا جای که سه شخص عاقل از بستگانش تایید کنند که او فقیر و تنگدست است، پس در خواست کمک برای چنین کسی نیز جایز است». مسلم روایت کرده است.