١- هم کفو بودن و داشتن حق اختیار
٨٥٥- عَن ابْنِ عُمَرَ قالَ: قالَ رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم: «الْعَرَبُ بِعَضُهُمْ أَكْفَاءُ بَعْضٍ، والموَالي بَعْضُهُمْ أَكْفَاءُ بَعْضٍ، إلا حائِكاً أَوْ حَجّاماً».
رواهُ الحاكِمُ، وَفي إسنادِهِ رَاوٍ لَمْ يُسْمَّ، واسْتَنْكَرَهُ أَبُو حاتمٍ، وَلَهُ شَاهِدٌ عِنْدَ الْبَزَّارِ عَنْ مُعَاذ بنِ جَبَلٍ بِسَنَدٍ مُنْقَطع.
٨٥٥- از ابن عمررضی الله عنهما روایت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «عربها هم کفو هم دیگرند، و بردگان آزاد شده (غلام وکنیز) هم کفو یکدیگر هستند، بجز کسی که بافنده یا حجامت گر باشد».
حاکم روایت کرده است، و در اسناد آن یک راوی وجود دارد که نامش ذکر نشده است، ابو حاتم این روایت را منکر دانسته است، و نزد بزار شاهدی از معاذ بن جبل به سند منقطع دارد.
٨٥٦- وَعَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ قَيْسٍ رضي اللَّهُ تَعَالَى عَنْهَا: أَنَّ النّبيَ صلى الله عليه وآله وسلم قالَ لَها: «انْكِحِي أُسَامَةَ». رَوَاهُ مُسْلِم.
٨٥٦- از فاطمه بنت قیس رضی الله عنه روایت است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خطاب به او (که عرب اصیل و قریشی بود) فرمود: «با اسامه (که برده ای آزاد شده است) ازدواج کن». مسلم روایت کرده است.
٨٥٧- وَعَنْ أَبي هُرَيْرة رضيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ أَنَّ النبي صلى الله عليه وآله وسلم قال: «يا بني بَيَاضةَ انْكِحُوا أَبا هِنْدٍ وأنكِحُوا إليْهِ» وَكانَ حَجّاماً. رَوَاهُ أَبو داوُدَ والحاكِمُ بسَنَدٍ جَيِّد.
٨٥٧- از ابو هریره رضی الله عنه روایت است که پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم فرمود: «ای بنی بیاضه به ابو هند (یسار) زن بدهید، واز او زن بگیرید». و ابو هند حجامتگر بود. ابو داود و حاکم با سند جید روایت کردهاند.
٨٥٨- وَعَنْ عَائشَةَ رضيَ اللَّهُ عَنْها قالَتْ: خُيِّرَتْ بريرَةُ عَلى زَوْجِهَا حين عَتَقَتْ. مُتّفقٌ عَلَيْهِ في حديثٍ طويلٍ. ولمُسْلمٍ عنها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: أن زوجها كان عبداً.
وفي رواية عنها: كان حراً. والأوَّلُ أَثْبَتُ، وَصَحَّ عَنِ ابْنِ عَبّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ عِنْدَ الْبُخَاريِّ: أَنّهُ كانَ عَبْدا.
٨٥٨- از عایشه رضی الله عنها روایت است که به بریره بعد از آنکه آزاد شد، اختیار داده شد؛ که با شوهرش بماند و یا از او جدا شود. متفق علیه در حدیث طولانی.
در روایت مسلم از عایشه آمده: شوهرش غلام بود.
و در روایت دیگر از عایشه آمده که: آزاد بود.
وروایت اول ثابت تر است، و در روایتی صحیح در بخاری از ابن عباس آمده: شوهرش برده بود.
٨٥٩- وَعَنِ الضَّحاكِ بنِ فَيْرُوزَ الدَّيْلَمِيِّ، عَنْ أَبيهِ رضيَ اللَّهُ عَنْهُ تَعَالَى قالَ: قلتُ: يَا رسُولَ اللَّهِ! إني أَسْلَمْتُ وَتحْتي أُختانِ؟ فَقَالَ رسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم: «طلِّقْ أَيّتَهُما شِئْتَ». رَوَاهُ أَحْمَدُ والأرْبعةُ إلا النّسائيَّ، وَصَحّحَهُ ابنُ حِبّانَ والدَّارَقُطْنيُّ وَالْبَيْهَقِيُّ، وأَعلّهُ الْبُخَاريّ.
٨٥٩- از ضحاک بن فیروز دیلمی از پدرش رضی الله عنه روایت است که گفت: ای رسول خدا ! من در حالی مسلمان شدهام که همزمان دو خواهر در نکاح من هستند؟ پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم فرمود: «هر کدام که میخواهی طلاق بده».
احمد و «أربعه» بجز نسائی روایت کردهاند، و ابن حبان و دارقطنی و بیهقی، صحیح دانستهاند، وامام بخاری آن را معلول دانسته است.
٨٦٠- وَعَنْ سَالِمٍ عَنْ أَبِيهِ رَضيَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ غَيْلان بْنَ سَلَمَةَ أَسْلَمَ، وَلَهُ عَشْرُ نِسْوَةٍ، فَأَسْلَمْنَ مَعَهُ، فَأَمَرَهُ النّبيُّ صلى الله عليه وآله وسلم أَنْ يَتَخَيّرَ مِنْهُنَّ أَرْبعاً. رَوَاهُ أَحْمدُ والتِّرْمِذيُّ، وَصَحّحَهُ ابْنُ حِبّانَ والحَاكِمُ، وَأَعَلّهُ الْبُخَاريُّ وأَبُو زُرْعَةَ وأَبُو حَاتِم.
٨٦٠- سالم از پدرش روایت میکند که غیلان بن سلمه در حالی مسلمان شد که ده تا زن داشت، و همه با او مسلمان شده بودند، پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم به او دستور داد که چهار تا آنها را انتخاب کند (و بقیه را طلاق دهد).
احمد و ترمذی روایت کردهاند. وابن حبان وحاکم آن را صحیح دانسته است. و امام بخاری و ابو زرعه و ابو حاتم آن را معلول دانستهاند.
٨٦١- وَعَنِ ابنِ عَبّاسٍ قالَ: رَدَّ النّبيُّ صلى الله عليه وآله وسلم ابْنَتَهُ زَيْنَبَ عَلى أَبي الْعَاصِ بْنِ الرَّبِيع بَعْدَ سِتِّ سِنِينَ بالنِّكاحِ الأوَّلِ وَلَمْ يُحْدثْ نِكاحاً. رَوَاهُ أَحْمَدُ والأرْبَعةُ إلا النسائيَّ، وَصَحّحَهُ أَحْمدُ والحاكِمُ.
٨٦١- ابن عباس رضی الله عنهما میگوید: پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم دخترش زینب را پس از شش سال؛ با همان نکاح اول به ابوعاص بن ربیع برگرداند و دوباره (عقد) نکاح نبست. احمد و«أربعه» بجز نسائی روایت کردهاند و احمد وحاکم صحیح دانسته است.
٨٦٢- وَعَنْ عَمْرو بنِ شُعَيْبٍ عَنْ أَبيهِ عنْ جَدِّهِ: أَنَّ النّبي صلى الله عليه وآله وسلم رَدَّ ابْنَتَهُ زَيْنَبَ عَلى أبي الْعاص بن الربيع بِنِكاحٍ جَديدٍ. قَالَ التّرمِذِيُّ حَديثُ ابْنِ عَبّاسٍ أَجْودُ إسْناداً والعَمَلُ عَلى حديثِ عَمْرو بْنِ شُعَيْبٍ.
٨٦٢- عمرو بن شعیب از پدرش و از پدر بزرگش، از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت میکند که پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم دخترش زینب را با نکاحی جدید به (شوهرش) ابو العاص برگرداند.
ترمذی گوید: حدیث ابن عباس از نظر اسناد بهتر است، اما عمل (فقها) به حدیث عمرو بن شعیب است.
٨٦٣- وَعَنِ ابنِ عَبّاسٍ رضيَ اللَّهُ عَنْهُما قالَ: أَسْلَمَتِ امْرَأَةٌ فَتَزَوِّجَتْ فَجَاءَ زَوْجُها فَقَال: يَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنِّي كُنْتُ أَسْلَمْتُ، وَعَلِمَتْ بإسْلامِي، فَانْتَزَعَهَا رسولُ الله صلى الله عليه وآله وسلم مِنْ زَوْجِهَا الآخَرِ، وَرَدَّهَا إلى زَوْجِهَا الأوَّلِ. رَوَاهُ أَحْمَدُ وأَبُو دَاودَ وابْنُ مَاجَه، وصَحّحَهُ ابنُ حِبّانَ والحاكِمُ
٨٦٣- ابن عباس رضی الله عنهما میگوید: زنی مسلمان شد و ازدواج کرد، آنگاه شوهر (اول) او آمد و گفت: ای رسول خدا! من مسلمان شده بودم، وزنم از مسلمان شدنم آگاه بوده است. رسول خدا آن زن را از شوهر بعدی جدا کرد، و به شوهر اول برگرداند.
احمد وابو داود و ابن ماجه روایت کردهاند، و ابن حبان صحیح دانسته است.
٨٦٤- وَعَنْ زَيْدِ بنِ كَعْبِ بنِ عُجْرَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: تَزَوّجَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم الْعاليةَ مِنْ بني غِفَار، فَلَمّا دَخَلَتْ عَلَيهِ، وَوَضَعَتْ ثِيَابَهَا، رَأَى بِكَشْحِهَا بَيَاضاً، فَقَال النَّبيُّ صلى الله عليه وآله وسلم: «الْبَسِي ثِيَابَكِ وَالْحَقِي بِأَهْلِكِ» وَأَمَرَ لَهَا بالصَّدَاق. رَوَاهُ الحاكمُ وفي إسْنَادِهِ جميلُ بنُ زَيْدٍ وَهُوَ مَجْهُولٌ واخْتُلِفَ عَلَيْهِ في شَيْخِهِ اخْتِلافاً كثيراً.
٨٦٤- زید بن کعب بن عجره از پدرش روایت میکند که گفت: رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم با (زنی به نام) عالیه از قبیله بنی غفار ازدواج کرد، شب زفاف که بر او وارد شد، و لباسش را در آورد، پیامبر سفیدی (برص) در پهلویش دید، خطاب به او فرمود: «لباست را بپوش و پیش خانوادهات برو» و دستور داد مهریهاش را بپردازند. حاکم روایت کرده، و در اسناد آن جمیل بن یزید وجود دارد که مجهول است، و درباره شیخ او بسیار اختلاف شده است.
٨٦٥- وَعَنْ سَعيدِ بنِ المُسَيّبِ أَنَّ عُمَرَ بنَ الْخطْابِ رضيَ الله عَنْهُ قالَ: أَيُّمَا رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً، فَدَخَلَ بها، فَوَجَدَهَا بَرْصَاءَ، أَوْ مَجْنُونَةً، أَوْ مَجُذومَةً، فَلَهَا الصَّداقُ بمسِيسِهِ إيّاها، وَهُوَ لَهُ عَلى منْ غَرَّهُ مِنْها. أَخْرَجَهُ سَعيدُ بنُ مَنْصُور وَمَالكٌ وابنُ أَبي شَيْبَةَ وَرجَالُهُ ثِقاتٌ.
وَرَوَى سعيدٌ أَيّضاً عَنْ عَليَ نَحْوَهُ وَزَاد: أَوْ بها قَرنٌ، فَزَوْجُهَا بالخيَار، فإنْ مَسّهَا فَلَهَا الْمَهْرُ بما اسْتَحَلَّ مِنْ فَرْجِهَا.
٨٦٥- سعید بن مسیب از عمر بن خطاب رضی الله عنه روایت میکند که گفت: هر مردی که با زنی ازدواج کرد و با او همبستر شد، سپس متوجه شد به بیماری برص (پیسی) مبتلا است، یا دیوانه است، یا بیماری جذام دارد؛ در برابر همبستری که با او انجام گرفته، باید به او مهریه پرداخت شود، و مهریهاش از کسی بگیرد که او را فریب داده است.
سعید بن منصور و مالک و ابن ابی شیبه روایت کردهاند، و رجال آن ثقه است.
و نیز سعید از علی به همین معنا حدیثی روایت کرده و افزوده: اگر با زنی ازدواج کرد، در اندام تناسلیاش مانعی وجود داشت (که امکان همبستری نبود) اگر با او همبستری کرد، در برابر حلال نمودن شرمگاهش زن مستحق مهریه میگردد.
٨٦٦- وَمِنْ طريقِ سَعيدِ بنِ الْمُسَيّبِ أَيضاً قَالَ: قَضَى عُمَرُ في الْعِنِّينِ أَنْ يُؤجّلَ سَنَةً. ورجالُهُ ثِقَاتٌ.
٨٦٦- و نیز از طریق سعید بن مسیب روایت است که عمر رضی الله عنه درباره عنیین [٣٢] چنین قضاوت کرد که یک سال به او مهلت دهد. رجال آن ثقهاند.
[٣٢] فردی که نمیتواند با زنش همبستری کند.