بلوغ المرام من أدلة الأحکام - ترجمه فارسی

فهرست کتاب

١٠- لعان

١٠- لعان

٩٣٦- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُمَا قالَ: سَأَلَ فُلانٌ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَرَأَيْتَ أنْ لَوْ وَجَدَ أَحَدُنَا امْرَأَتَهُ عَلى فَاحِشةٍ كَيْفَ يَصْنَعُ؟ إنْ تَكَلّمَ تَكَلّمَ بأَمْرٍ عَظيمٍ وإنْ سَكَتَ سَكَتَ عَلى مِثْلِ ذلِكَ؟ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَمّا كانَ بَعْدَ ذلِكَ أَتَاه فَقَالَ: إنَّ الذي سَأَلْتُكَ عَنْهُ قَدِ ابْتُلِيتُ بِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ الآياتِ في سُورَةِ النورِ فَتَلاهُنَّ عَلَيْهِ وَوَعَظَهُ وَذَكّرَهُ وأخْبَرْهُ أنَّ عَذَابَ الدُّنْيَا أَهْوَنُ مِنْ عَذابِ الآخِرَةِ قَالَ: لا والذي بَعَثَك بالْحَقِّ مَا كَذَبْتُ عَلَيْهَا ثمَّ دَعَاهَا فَوَعَظَهَا كَذَلكَ قَالَتْ: لا وَالّذي بَعَثَكَ بالْحَقِّ إنّهُ لَكَاذِبٌ فَبَدَأ بالرَّجُلِ فشهد أرْبَعَ شَهَاداتٍ باللَّهِ ثمَّ ثَنّى بالْمَرْأَةِ ثمَّ فَرَّقَ بَيْنَهُمَا. رَوَاهُ مُسْلِمٌ.

٩٣٦- ابن عمر رَضی اللَّهُ عَنْهُما می‌گوید: فلانی سؤال کرد و گفت: ای رسول خدا! اگر کسی دید که زنش عمل زشت انجام می‌دهد، چکار کند؟ اگر چیزی بگوید؛ حرف بزرگی زده است، و اگر سکوت کند؛ همین طور! پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم به او پاسخی نداد، پس از آن آمد و گفت: از آن چیزی که سؤال کردم به آن مبتلا شدم. آنگاه خداوند آیاتی در سوره نور نازل کرد، پس بر او تلاوت نمود، و او را نصیحت کرد و پند داد، وبه او خبر داد که عذاب دنیا از عذاب آخرت آسان تر است. گفت: نه، سوگند به ذاتی که تو را بر حق مبعوث کرده است؛ بر او دروغ نبسته‌ام، سپس پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم آن زن را احضار نمود، واو را نصیحت فرمود. زن گفت: سوگند به ذاتی که تو را به حق مبعوث کرده است ! او دروغگو است. لذا پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم از مرد شروع کرد، مرد چهار بار قسم یاد کرد و خدا را گواه گرفت. سپس از زن خواست (قسم یاد کند وخدا را گواه بگیرد)، آنگاه آن دو را از همدیگر جدا کرد. مسلم روایت کرده است.

٩٣٧- وَعَنْهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم قَالَ لِلْمُتَلاعِنَيْنِ: «حِسَابُكُمَا عَلى اللَّهِ، أَحَدُكُمَا كَاذِبٌ، لا سَبِيلَ لكَ عَلَيْهَا» قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَالي؟ فَقَالَ: «إنْ كُنْتَ صَدَقْتَ عَلَيْهَا فَهُوَ بمَا اسْتَحْلَلْتَ مِنْ فَرْجِهَا وإنْ كُنْتَ كَذَبْتَ عَلَيْهَا فَذاكَ أَبْعَدُ لكَ مِنْهَا» مُتّفقٌ عَلَيُهِ.

٩٣٧- از او (ابن عمر) رَضی اللَّهُ عَنْهُما روایت است که رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم به زن ومردی که لعان کرده بودند، فرمود: «حساب شما با خداست، یکی از شما دروغگو است، تو ای مرد راهی برای ادامه زند گی با آن زن نداری».

مرد گفت: ای رسول خدا! تکلیف مالی که به عنوان مهریه به او داده‌ام چه می‌شود؟ فرمود: «اگر تو در ادعای که کردی راستگو باشی، آن مال برابر آن است که شرمگاهش را برای خود حلال کردی، و اگر بر او دروغ بسته باشی که به طریق اولی به تو نمی‌رسد». متفق علیه.

٩٣٨- وَعَنْ أَنَسٍ رضيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ النّبي صلى الله عليه وآله وسلم قالَ: «أبصِرُوهَا فإنْ جَاءَتْ بِهِ أَبْيَضَ سَبِطاً فَهُوَ لِزَوْجِهَا وإنْ جَاءَتْ بِهِ أَكْحَل جَعْداً فَهُوَ للّذي رَمَاهَا بِهِ» مُتّفَقٌ عَلَيْهِ.

٩٣٨- از انس رضی اللَّهُ عَنْهُ روایت است که پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم (پس از اجرای لعان) فرمود: «(پس از تولد بچه‌اش) دقت کنید؛ اگر سفید پوست، و با موهای فرو هشته بود؛ از شوهرش است، و اگر بچه‌ای (بدنیا) آورد که چشمانی سیاه و موهای مجعد داشت، پس (بچه) از همان مردی است که او را به آن متهم کرده است». متفق علیه.

٩٣٩- وَعَنِ ابنِ عَبّاسٍ رَضي اللَّهُ عَنْهُمَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم أَمَرَ رَجُلاً أَنْ يَضَعَ يَدَهُ عِنْدَ الْخَامِسَةِ عَلى فِيِهِ وَقَالَ: «آن‌ها مُوجِبَةُ» رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالنّسائي وَرجَالُه ثِقَاتٌ.

٩٣٩- از ابن عباس رضی اللَّهُ عَنْهُما روایت است که رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم در مرتبه پنجم به مردی دستور داد که دستش را روی دهانش بگذارد، و فرمود: «این موجب هلاکت ونابودی است» ابو داود و نسائی روایت کرده‌اند، و رجال آن ثقه‌اند.

٩٤٠- وَعَنْ سَهْلِ بنِ سَعْدٍ رَضي اللَّهُ عَنْهُ في قِصّةِ الْمُتلاعِنَيْنِ قالَ: فَلَمّا فَرَغَا مِنْ تَلاعُنِهِمَا قَال: كَذَبْتُ عَلَيْهَا يا رَسُولَ اللَّهِ إنْ أَمْسَكْتُهَا فَطَلّقَهَا ثَلاثاً قَبْلَ أنْ يَأمُرَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم. مُتّفَقٌ عَلَيْهِ.

٩٤٠- سهل بن سعد رَضی اللَّهُ عَنْهُ در روایت قصه ای زن و مردی که لعان کردند، می‌گوید: هنگامی که از لعان فراغت یافتند، مرد گفت: ای رسول خدا! اگر او را نگه دارم دروغ گفته‌ام، و پیش از آنکه پیامبر خدا صلى الله علیه وآله وسلم دستور دهد، او را سه طلاقه کرد. متفق علیه.

٩٤١- وَعَنِ ابْنِ عَبّاسٍ أنّ رَجُلاً جَاءَ إلى النّبيِّ صلى الله عليه وآله وسلم فَقَالَ: إنَّ امْرَأَتي لا تَرُدُّ يَدَ لامِسٍ قالَ: «غَرِّبْهَا» قَالَ: أَخَافُ أَنْ تَتْبَعَهَا نَفْسيِ قالَ: «فَاسْتَمتعْ بِهَا» رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ والتِّرْمِذِي والْبَزَّارُ وَرجالُه ثِقَاتٌ وَأَخْرَجَهُ النّسائيُّ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ عَنِ ابنِ عَبّاسٍ بِلَفْظٍ قَالَ: «طَلِقْهَا» قالَ: لا أَصْبِرُ عَنْهَا قَالَ: «فَأَمْسِكْهَا».

٩٤١- ابن عباس رَضی اللَّهُ عَنْهُما می‌گوید: مردی نزد پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم آمد و گفت: زنم دست لمس کننده را رد نمی‌کند. فرمود: «از او دوری کن (طلاقش بده)» گفت: بیم آن دارم دلم بدنبال وی باشد. (نتوانم از او دل بکنم) فرمود: «از او بهره گیر» ابو داود و بزار روایت کرده‌اند، و رجال آن ثقه‌اند.

و نسایی از طریقی دیگر از ابن عباس به این لفظ روایت کرده: «او را طلاق بده» گفت: بدون اونمی توانم صبر نمایم. فرمود: «پس او را نگه دار».

٩٤٢- وَعَنْ أَبي هُرَيْرَةَ رَضِي اللَّهُ عَنْهُ أَنّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم يَقُولُ حِينَ نَزَلَتْ آيَةُ الْمُتَلاعِنَيْنِ: «أَيُّمَا امْرَأَةٍ أَدْخَلَتْ عَلى قَوْمٍ مَنْ لَيْسَ مِنْهُمْ فَلَيْسَتْ مِن الله في شيءٍ وَلَمْ يُدْخِلْهَا الله جَنّتَهُ وَأَيُّمَا رَجُلٍ جَحَدَ وَلَدَهُ وَهُوَ يَنْظُرُ إلَيْهِ احْتَجَبَ الله عَنْهُ وَفَضَحَهُ عَلى رُؤوس الأوَّلِينَ وَالآخرينَ». أَخْرَجَهْ أبُو دَاودَ والنّسائي وابنُ مَاجَهُ وَصَحّحهُ ابنُ حِبّانَ.

٩٤٢- ابو هریره رضی الله عنه می‌گوید: شنیدم رسول خدا پس از نزول آیه لعان فرمود: «هر زنی که برطایفه ای (بوسیله زنا) فرزندی داخل کند که از آنان نیست، او با (دین) خداوند هیچ ارتباطى ندارد، وخداوند هرگز او رابه بهشت خویش وارد نمی‌کند، و هر مردی که منکر فرزندش شود، در حالی که بچه به او نگاه می‌کند، (در روز قیامت)خداوند خود را از او حجاب می‌کند، (و از دیدار خداوند محروم می‌شود)و خداوند او را در جمع تمام خلایق رسوا می‌کند». ابو داود و نسائی و ابن ماجه روایت کرده‌اند، و ابن حبان صحیح دانسته است.

٩٤٣- وَعَنْ عُمَرَ رَضيَ اللَّهُ عَنْهُ قالَ: «مَنْ أَقَرَّ بِوَلَدِهِ طَرْفَةَ عيْنٍ فَلَيْسَ لَهُ أَنْ يَنْفِيَهُ» أَخْرَجَهُ الْبَيْهَقِيُّ وَهُوَ حَسَنٌ مَوْقُوفٌ.

٩٤٣- عمر رَضی اللَّهُ عَنْهُ می‌گوید: هر کس در یک (لحظه) چشم برهم زدن به فرزندش اعتراف کند؛ دیگر حق ندارد او را از خود نفی کند. بیهقی روایت کرده، حسن، و موقوف است.

٩٤٤- وَعَنْ أبي هُرَيْرَةَ أنَّ رَجُلاً قَالَ: يا رسولَ الله إن امرأتي ولدت غُلاماً أَسْوَدَ؟ قالَ: «هَلْ لَكَ مِنْ إبِلٍ؟» قالَ: نَعَمْ قال: «فَمَا أَلْوَانُهَا؟» قالَ: حُمْرٌ قَالَ: «هَلْ فِيهَا مِنْ أَوْرَقَ؟» قالَ: نَعَمْ قَالَ: «فَأَنّى ذلِكَ؟» قالَ: لَعَلّهُ نَزَعَهُ عِرْقٌ. قَالَ: «فَلَعَلَّ ابْنَكَ هذَا نَزَعَهُ عِرْقٌ». متفق عَلَيْهِ، وفي روايَةِ لِمُسْلمٍ: وَهُوَ يُعَرِّضُ بأَن يَنْفِيَهُ وقالَ في آخِرهِ: وَلَمْ يُرَخِّصْ لَهُ في الانتفاءِ مِنْهُ.

٩٤٤- ابوهریره رَضی اللَّهُ عَنْهُ می‌گوید: مردی گفت: ای رسول خدا! همسرم نوزاد سیاهی زاییده است! پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم فرمود: «آیا شتر داری؟». گفت: آری. فرمود: «دارای چه رنگ‌هایی هستند؟» گفت: قرمز هستند. فرمود: «آیا در میان آن‌ها شتر خاکستری رنگ وجود دارد؟» گفت: بله. فرمود:

«این شتر خاکستری رنگ از کجا آمد؟» گفت: شاید رگی از گذشتگان دورش باشد (به یکی از اجدادش شباهت پیدا کرده است). فرمود: «شاید این فرزندت نیز رگی از گذشتگانش باشد (و به یکی از اجدادش شباهت پیدا کرده باشد)». متفق علیه

در روایت مسلم آمده: آن مرد به صورت اشاره می‌خواست فرزندش را از خود نفی کند. و در آخرحدیث آمده: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به او اجازه نداد که بچه را از خود نفی کند.