دیدگاه زید در مورد ابوبکر و عمرم:
از ایشان روایات زیادی در مورد فضل ابوبکر و عمر و ابراز بیزاری از دشمنانشان نقل شده است که به ذکر نمونههایی ازآن اکتفا میکنیم:
۱ـ هاشم بن یزید از زید بن علی نقل میکند که فرمود: ابوبکر صدیق پیشوای شاکرین بود. سپس این آیه را خواند: ﴿وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ﴾[آل عمران: ۱۴۴].
۲ـ آدم بن عبدالله خثعمی که از شاگردان زید بن علی بود، میگوید: از زید در مورد آیه:﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلسَّٰبِقُونَ١٠﴾[الواقعة: ۱۰] پرسیدم که شامل چه کسانی است؟ گفت: شامل ابوبکر و عمر است و افزود که از شفاعت جدم محروم شوم اگر آنها را دوست نداشته باشم(تاریخ دمشق).
۳ـ کثیر نواء میگوید: از زید بن علی در مورد ابوبکر و عمر پرسیدم گفت: آنها را دوست بدار. گفتم: نظرت در مورد کسانی که از آنها برائت میجویند چیست؟ گفت: من از کسانی که از آنها برائت میجویند، بیزارم. [۲۶۷]
۴ـ از سدی روایت است میگوید: در یکی از محلههای کوفه خدمت زید بن علی رسیدم. به وی گفتم: شما سرور و پیشوای ما هستی. نظرت در مورد ابوبکر و عمر چیست؟ گفت: آنها را دوست بدار. [۲۶۸]
۵ـ علی بن هاشم بن برید از پدرش نقل میکند که زید گفت: برائت از ابوبکر، عمر و عثمان، برائت از علی و برائت از علی برائت از ابوبکر، عمر و عثمان است.
۶ـ همچنین از هاشم روایت است که زید بن علی به وی گفت: ای هاشم، بخدا سوگند برائت از ابوبکر و عمر، در واقع برائت از علی است حال خود دانی. [۲۶۹]
۷ـ حسین بن عیسی بن زید از پدرش نقل میکند که زید بن علی گفت: خوارج غیر از ابوبکر و عمر از دیگران اعلام برائت کردند شما پا فراتر گذاشتید و از ابوبکر و عمر، اعلام برائت نمودید پس چه کسی باقی مانده است؟ [۲۷۰]
۸ـ هشام از ابی مخنف از زید بن علی روایت میکند که او قصد خروج بر خلیفهی وقت؛ عبدالملک بن مروان را داشت که نقشهاش لو رفت. گروهی از یارانش بعد از اینکه نقشهی او توسط یوسف بن عمر فرماندار؛ عبدالملک، خنثی گردید نزد وی آمدند و نظر او را در مورد ابوبکر و عمرسجویا شدند؟ زید گفت: خداوند آنان را مورد رحمت و مغفرت قرار دهد از بزرگان اهلبیت کسی را سراغ ندارم که از آنان به بدی یاد کند و یا اعلام برائت نماید. آنها گفتند: پس چرا تو در پی انتقام از دشمنان اهل بیت هستی؟ مگر همین دو نفر باعث نشدند که خلافت از دست شما گرفته شود؟ زید گفت: حداکثر سخنی که میتوان گفت اینکه ما خود را در جانشینی رسول خدا، سزاوارتر از سایر مردم میدانستیم ولی دیگران در آن از ما پیشی گرفتند و ما آنها را بخاطر این حرکتشان کافر نمیدانیم آنها زمام امور را بعهده گرفتند و با عدل و انصاف حکم راندند و به کتاب و سنت عمل کردند.
گفتند: اگر آنها بر شما ستم روانداشته اند اینان نیز بر شما ستمی روا نداشته اند پس چرا ما را به جنگ با کسانی که بر شما ستم روا نداشتهاند فرا میخوانی؟
زید گفت: قضیهی اینها فرق میکند اینها هم به من و هم به شما و هم به خودشان ستم روا داشتهاند. من شما را به سوی کتاب خدا و سنت پیامبرش و احیای سنتها و از بین بردن بدعتها فرا میخوانم اگر بشنوید و اطاعت کنید، رستگار خواهید شد وگرنه من کاری به کار شما ندارم.
پس از شنیدن سخنان زید، از او جدا شدند و بیعتشان را نقض کردند و گفتند: برادرش ابوجعفر امام بود.و اکنون که او مرده است فرزندش؛ جعفر امام ما است.
اینجا بود که زید آنها را رافضی نامید. ولی امروز رافضیها گمان میکنند که این لقب را مغیره بر آنان نهاده بعد از اینکه او را رها کردند. گفتنی است که گروهی از آنان قبل از قیام زید، نزد جعفر بن محمد رفتند و گفتند: آیا با زید بن علی بیعت کنیم؟ جعفر گفت: آری او بزرگ و سرور ما است با او بیعت کنید. ولی آنها این سخن جعفر را ناشنیده گرفتند. [۲۷۱]
۹ـ ابن عساکر مینویسد که زید بن علی علیه حکومت وقت ،قیام نمود و حدود چهار هزار نیرو در کوفه تحت فرمان او گرد آمدند. بعضی از طرفداران حکومت به نیرنگ در جمع هوادارانش از او پرسیدند: نظرت در مورد ابوبکر و عمر چیست؟ گفت: رحمت خدا بر آن دو صحابی رسول الله باد. هوادارانش با شنیدن این سخن گفتند: تا از آن دو نفر اعلام برائت نکنی ما از تو حمایت نخواهیم کرد. زید گفت: من چنین کاری نخواهم کرد آنها دو امام عدل گستر بودند. با شنیدن این سخن آنها او را تنها گذاشتند و پراکنده شدند و دیری نگذشت که هشام گروهی را فرستاد و او را به قتل رسانید. [۲۷۲]
۱۰ـ همچنین ابن عساکر از احمد بن داوود حدانی نقل کرده که از عیسی بن یونس در مورد رافضه و زیدیه پرسیدند. گفت: رافضه به آن دسته از هواداران زید بن علی میگویند که هنگام قیام وی گفتند: ما در صورتی با تو خواهیم ماند که از ابوبکر و عمر، اعلام برائت کنی. و چون زید نپذیرفت و گفت: من آنها را دوست دارم و از دشمنانشان اعلام برائت میکنم آنها او را رفض یعنی ترک نمودند و رافضی نام گرفتند. و اما زیدیه به همان هواداران همفکر زید گفته میشود که گفتند: ما ابوبکر و عمر را دوست داریم و از دشمنانشان اعلام برائت میکنیم. [۲۷۳]
از آن روز به بعد، شیعه به دو گروه زیدیه و رافضه، تقسیم شد که گروه اول دوستداران شیخین و گروه دوم ناسزاگویان به شیخین بودند. و زید رافضیها را دشمن اهلبیت میدانست چنانکه در این روایت آمده است:
۱۱ـ از سدی روایت است که زید بن علی گفت: رافضیها در دنیا و آخرت دشمن من و دشمن پدرم هستند، رافضیها بر ما شوریدند همانگونه که خوارج علیه علیسشوریدند. [۲۷۴]
۱۲ـ از عمرو بن قاسم روایت است که میگوید: بر جعفر بن محمد وارد شدم و نزد او جماعتی از رافضیها را دیدم. گفتم: اینها از عمویت زید، اعلام برائت کردهاند با تعجب گفت: از عمویم؛ زید اعلام برائت کردهاند؟! گفتم: بلی، گفت: خدا بیزار است از کسی که از زید بیزار است؛ بخدا سوگند او از همهی ما داناتر به کتب خدا و فقیهتر و از همه در صلهی رحمی جلوتر بود. [۲۷۵]
مورخان نوشتهاند که سبب قیام زید علیه هشام بن عبدالملک بخاطر فشار و ستمی که از طرف هشام بر او وارد شده بود و نیز وعدههای اهل عراق مبنی بر یاری و همراهی او بود.
روزی هشام او را نزد خود خواند و گفت: شنیدهام که هوای خلافت در سر میپرورانی؟ زید گفت: اشتباه به سمعتان رساندهاند. هشام گفت: خیر به من درست گزارش دادهاند. زید گفت: من سوگند میخورم آنچه به شما گفتهاند صحت ندارد. هشام نپذیرفت. زید گفت: خدا کسی را بقدری بالا نبرده که سوگند را نپذیرد و نه کسی را آنقدر حقیر کرده که سوگندش پذیرفته نشود. هشام بر آشفت و او را بیرون راند. زید گفت: از این پس مرا آنگونه خواهی یافت که نخواهی پسندید. و بعد از اینکه از آنجا خارج شد گفت: کسیکه زندگی بخواهد حقیر خواهد شد. [۲۷۶]
سپس اهل کوفه به او وعدهی یاری دادند ولی هنگامی که او عزم را جزم نمود و قیام کرد، تنهایش گذاشتند و با او کاری کردند که قبلاً با پدرانش کرده بودند. ولی اینبار بهانهی دیگری را دستاویز خود قرار دادند که اعلام برائت از ابوبکر و عمر بود. اما زید این کار را خلاف دین و عقیدهاش میدانست و زیر بار نرفت، بدینصورت میتوان هویت فتنهگران در عهد ایشان و عهد پدرانش را شناخت.
ب) نگاهی به این روایات:
۱ـ زید تاکید میورزد که ابوبکر، پیشوای شاکرین است و او و عمرسجزو سابقین در اسلام هستند.
۲ـ همچنین به دوستی با آنان تاکید میورزد.
۳ـ زید اعلام برائت از شیخین را مساوی اعلام برائت از علی میداند. چرا که همهی اینها در نصرت دین خدا و دفاع از رسول خدا و بعد از وفاتش در حفظ و نگهداری دستاوردهای دینش، یک دل، یک رنگ، و یکپارچه بودند. بنابراین دشمنی با یکی از آنان دشمنی با همه بحساب میآید.
[۲۶۷]. همان (۱۹/۴۶۱). [۲۶۸]. تاریخ دمشق (۱۹/۲۶۲). [۲۶۹]. همان (۱۹/۴۶۲). [۲۷۰]. همان (۱۹/۴۶۳). [۲۷۱]. تاریخ طبری (۵/۵۰۵). [۲۷۲]. تاریخ دمشق (۱۹/۴۷۱). [۲۷۳]. همان (۱۹/۴۶۴). [۲۷۴]. همان (۱۹/۴۶۴). [۲۷۵]. همان (۱۹/۴۶۷). [۲۷۶]. تاریخ دمشق (۱۹/۴۶۷).