ذکر عقاید ابن سبأ در منابع اهل سنت
۱ـ طبری در این باره مینویسد: عبدالله بن سبا فردی یهودی از صنعاء (یمن) بود که در زمان خلافت عثمان، مسلمان شد. سپس به گشت و گذار در شهرهای مختلف پرداخت از حجاز آغاز کرد سپس به بصره و کوفه رفت و از آنجا آهنگ شام نمود. و افکار خود را تبلیغ مینمود. هنگامیکه از مردم شام نا امید شد به مصر رفت و در میان آنان زیست و به آنها میگفت: من تعجب میکنم از کسانی که معتقد به بازگشت عیسی هستند ولی معتقد به بازگشت محمد نیستند مگر خداوند نفرموده است: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیک الْقُرْآنَ لَرَادُّک إِلَى مَعَادٍ (قصص/۸۵) (بهراستی ذاتی که قرآن را بر تو نازل و فرض کرد، بهطور قطع تو را به سرای بازگشت، بازمیگرداند) و سخن از رجعت پیامبر و وصی بودن علی و اینکه پیامبر خاتم الانبیا و علی خاتم الاوصیا است بمیان آورد. سپس از مظلومیت علی و غصب شدن حقش خبر داد. و به آنان گفت: چگونه عثمان شایستگی نشستن بر کرسی خلافت را دارد در حالی که وحی رسول الله هنوز وجود دارد و زنده است؟ برخیزید و وظیفهی امر بمعروف و نهی از منکر را زنده گردانید. حق غصب شده را به صاحبش برگردانید. علیه حاکمان و امرا بشورید. او پیروانش را با نامههایی که علیه حاکمان نوشته بود به شهرهای مختلف فرستاد و با کسانی که در بصره و کوفه و سایر شهرها از پیش صحبت کرده بود، هماهنگی نمود و مردم را به بهانهی امر بمعروف و نهی از منکر ،علیه خلیفه و استاندارانش تحریک نمود تا اینکه صدای اعتراضات به مدینه هم رسید. برخی از اصحاب نزد عثمان آمدند و گفتند: آیا اخباری که به ما میرسد به شما رسیده است؟ عثمان در پاسخ گفت: بخدا سوگند من جز خبر سلامتی چیزی نشنیدهام. آنها گفتند: به ما چنین خبرهائی رسیده است . فرمود: شما مشاورین و همراهان من هستید، بگوئید چه کار کنم؟ گفتند: تنی چند از مردانی را که به آنها اعتماد داری به شهرها بفرست تا وضعیت را بررسی کنند و اخبار واقعی مردم را به شما انعکاس دهند. خلیفه پذیرفت و محمد بن مسلم را به کوفه، اسامه بن زید را به بصره و عمار را به مصر و عبدالله بن عمر را به شام فرستاد. و افراد دیگری را هم به شهرهای دیگر فرستاد. همهی آنان بعد از مدتی برگشتند و اخبار خوبی از وضعیت مسلمانان و عدل و انصاف حاکمان گزارش دادند. جز عمار که از مصر باز نگشت و دیری نگذشت که نامهای از جانب عبدالله بن سعد بن ابی سرح آمد و در آن نوشته بود که عمار تحت تأثیر سخنان این قوم قرار گرفته است و عبدالله ابن سوداء، خالد بن ملجم، سودان بن حمران و کنانه بن بشر با او وارد گفتگو شدهاند. [۴۱]
۲ـ ابن کثیر در کتابش «البدایة و النهایة» نیز مطلبی شبیه همین بیان نموده است. [۴۲]
۳ـ ابن عساکر نیز بر این مطلب تأکید ورزیده و گفته است: عبدالله بن سبا که غالیان روافض به او نسبت داده میشوند اهل یمن و یهودی بود. تظاهر به اسلام نمود. در بلاد اسلامی به گشت و گذار پرداخت و مسلمانان را علیه والیان و ائمه به شورش دعوت میکرد. در زمان عثمان بن عفان برای همین مقصد وارد دمشق شد. [۴۳]
۴ـ همچنین ابن عساکر با سند خویش از ابوطفیل نقل کرده که مسیب بن نجبه، ابن سودا را دست بسته نزد علی آورد در حالی که او بر منبر بود، پرسید: چه کار کرده است؟ مسیب گفت: بر خدا و پیغمبرش دروغ میبندد.
۵ـ سلمه بن کهیل از زید بن وهب نقل میکند که علی ابن ابیطالب میگفت: من چه کار با این سیاهپوست (عبدالله ابن سبا) دارم، روای می گوید: بخاطر اینکه عبدالله به ابوبکر و عمر ناسزا میگفت. [۴۴]
۶ـ همچنین سلمه بن کهیل از حجیة بن عدی کندی نقل میکند که علی در حالی که بر منبر بود میگفت: چه کسی مرا از دست این سیاه پوستی که بر خدا و پیامبرش دروغ میبندد نجات خواهد داد؟ و افزود اگر بیم آن نبود که فردا افرادی به طرفداری از او بپا میخیزند میدانستم با او چه کار کنم.
۷ـ مغیره از سباط نقل میکند که به علی خبر رسید که ابن سودا به ابوبکر و عمر، ناسزا میگوید. علی او را طلبید و قصد جانش نمود. کسانی وساطت کردند.
علی گفت: نباید او با من در یک شهر زندگی بکند و او را به مدائن تبعید نمود. [۴۵]
۸ـ از جابر روایت است که وقتی با علی بیعت کردند، عبدالله بن سبا برخاست و گفت: توئی «دابة الارض» علی گفت: از خدا بترس، سپس گفت: تو پادشاهی (یا فرشتهای؟) گفت: از خدا بترس، گفت: تو خالق و روزی دهندهای؛ علی دستور به کشتن وی داد. رافضیها نزد علی آمدند و او را از این کار به بهانهی اینکه پیروان ابن سبا دست به شورش خواهند زد، منصرف ساختند، و به او پیشنهاد دادند تا او را به مدائن تبعید کند، علی نیز پذیرفت و چنین کرد. و بعدها ساباط مدائن، خاستگاه روافض و قرامطیها شد. [۴۶]
۹ـ اسفرائینی میگوید: ابن سوداء مردی یهودی بود که در پوشش اسلام، قصد تخریب افکار مسلمانان را داشت. [۴۷]
۱۰ـ بغدادی از شعبی نقل کرده که گفته است: عبدالله ابن سوداء مؤید سخنان سبابیه بود. ابن سوداء در اصل یهودی و اهل حیره بود. تظاهر به اسلام نمود و خواست در کوفه نام و آوازه و ریاستی داشته باشد، به مردم کوفه گفت: در تورات خوانده که هر پیامبری وصیای داشته و وصی محمد علی است و او بهترین اوصیا است. شیعیان علی از این سخن خوشحال شدند و به علی گفتند او از دوستدارانت میباشد. علی او را گرامی داشت و جزو نزدیکان خود قرار داد. تا اینکه از سخنان افراط آمیز وی نسبت به خود اطلاع یافت و قصدجانش نمود. ولی ابن عباس او را از این کار منع کرد و گفت: بیم آن میرود که با کشتن وی در میان هوادارانت دو دستگی ایجاد شود و این در موقعیتی که شما قصد جنگ با شامیان را داری میتواند خطر ساز باشد. علی نیز کوتاه آمد و ابن سوداء و ابن سبا [۴۸]را به مدائن تبعید نمود. در آنجا عموم مردم بعد از کشته شدن علی جذب سخنان آنها شدند.
ابن سودا به مردم میگفت: بخدا سوگند در مسجد کوفه بخاطر علی دو چشمه جاری خواهد شد یکی از عسل و دیگری از روغن و شیعیان از آنها خواهند نوشید.
محققین اهل سنت میگویند: ابن سودا همچنان با تفکرات دیانت یهودی میزیست و قصد تخریب افکار مسلمانان را داشت و در مورد علی و فرزندانش سخنانی شبیه آنچه نصارا در مورد عیسی میگویند بر زبان میآورد. تا مسلمانان در مورد علی همانند نصارا در مورد عیسی بیندیشند.
این بود ابن سبا در منابع اهل سنت که ذکرش جمعاً در حدود پنجاه منبع از منابع اهل سنت آمده است. [۴۹]
[۴۱]. طبری (۵/۹۸). [۴۲]. (۷/۱۶۷). [۴۳]. تاریخ دمشق (۲۹/۳). [۴۴]. همان (۲۹/۷۱). [۴۵]. همان (۲۹/۹). [۴۶]. همان (۲۹/۱۰۹). [۴۷]. التبصیر بالدین (۱/۱۲۴). [۴۸]. بر خی از مورخین مانند بغدادی، اسفرائینی و دیگران معتقداند که ابن سوداء و ابن سبا دو شخص جداگانه هستند. چنانکه اسفرائینی میگوید: ابن سوداء بعد از وفات علی با ابن سبا هم صدا شد و مردم را بسوی گمراهی دعوت میدادند. التبصیر بالدین (۱/۱۲۴). [۴۹]. نگا: اصدق النبأ فی بیان حقیقة عبدالله بن سبا.