دیدگاه جعفر نسبت به ابوبکر و عمرس
الف) آنچه در اینمورد آمده بشرح زیر است:
۱ـ جعفر بن محمد میگوید: بخدا سوگند از پدرم شنیدم که علی روز وفات عمرسدر آنجا حضور پیدا میکند و بر بالین عمر میایستد و میگوید: بر عملکرد هیچکس از اهل زمین آنقدر غبطه نمیخورم که بر عملکرد این شخص غبطه میخورم و دوست دارم با نامهی عملی همچون نامهی او با پروردگارم روبرو شوم.
راوی میگوید: سپس جعفر از ابوبکر به نیکی یاد کرد و گفت: او مرا دو بار به دنیا آورده است. [۲۸۶]
۲ـ سالم میگوید: جعفر بن محمد به من گفت: ای سالم، آیا کسی، به پدر بزرگش ناسزا میگوید؟ ابوبکر پدر بزرگ من است از شفاعت محمد محروم شوم اگر آنها را دوست نداشته و از دشمنانشان اعلام برائت نکنم. ابوعیسی میگوید: مادر جعفر بن محمد، ام فروه؛ نوهی ابوبکر صدیق بود. من از این ماجرا توسط برخی از فرزندان ابوبکر اطلاع پیدا کردم.
۳ـ از ابن فضیل از سالم بن ابی حفصه روایت است که میگوید: از ابوجعفر و همچنین از جعفر در مورد ابوبکر و عمر پرسیدم: گفتند: آنها را دوست بدار و از دشمنانشان اعلام برائت کن چرا که آن دو پیشوای هدایتگر بودند.
این روایت قبلاً بیان گردید.
۴ـ حکیم بن جبیر میگوید: از ابوجعفر در مورد کسانی که به ابوبکر و عمر ایراد میگیرند پرسیدم. گفت: اینها بی دین هستند.
۵ـ سفیان ثوری از جعفر بن محمد نقل میکند که به نقل از پدرش گفته است: ای فرزندم، بدانکه ناسزاگویی به ابوبکر و عمر جزو گناهان کبیره است بنابراین پشت سر کسی که مرتکب این گناه میشود نماز مخوان. [۲۸۷]
۶ـ عمرو بن قیس ملائی میگوید: از جعفر بن محمد شنیدم که فرمود: خدا بیزار است از کسیکه از ابوبکر و عمر بیزار است. [۲۸۸]
۷ـ روایت عبدالجبار بن عباس همدانی که قبلاً گذشت و در بخشی از آن به نقل از جعفر چنین آمده بود: هرکس گمان میکند که من از ابوبکر و عمر بیزارم بداند که من از خود او بیزارم. [۲۸۹]
۸ـ یحی بن سلیم از جعفر بن محمد از پدرش به نقل از عبدالله بن جعفر ابن ابیطالب میگوید: ابوبکر زمام امور ما را بعهده گرفت او بهترین و مهربانترین خلیفه بود و از هر کس دیگری نسبت به ما مهربانتر بود.
۹ـ از یحی بن کثیر از جعفر بن محمد به نقل از پدرش که میگوید: مردی نزد پدرم علی بن حسین آمد و گفت: برایم از ابوبکر بگو؟ پدرم گفت: در مورد صدیق میپرسی؟ گفت: خدا بیامرزدت او را صدیق مینامی؟ پدرم گفت: مادرت به عزایت بنشیند او را کسی صدیق نامیده که بهتر از من و تو بوده یعنی رسول خدا و مهاجرین و انصار ... [۲۹۰]
ب) نگاهی به آنچه گذشت:
۱ـ او انکار میکند که امام معصوم و واجب الاطاعهای باشد و از کسانی که به وی چنین چیزی نسبت میدهند اعلام برائت میکند.
۲ـ سپس از ابوبکر و عمر به نیکی یاد کرد ه، از دشمنانشان اعلام برائت می نماید و به نسب خویش که از جانب مادرش به ابوبکر صدیق میرسد افتخار می کند .
۳ـ همچنین اعتراف مینماید که ابوبکر از طرف پیامبر، ملقب به لقب صدیق شد و انکار صدیق بودن وی انکار سخن رسول خدا محسوب میشود.
گفتنی است که عالم معاصر شیعه؛ دکتر موسی موسوی نیز پس از آنکه فکرش بیدار گردید و دریافت که چه ستم بزرگی این جماعت به اصحاب رسول خدا روا داشتهاند، به جرح خلفا توسط راویان شیعه با دیدهی انکار نگاه میکند و میگوید: نکتهی حایز اهمیت اینکه امام صادق؛ رئیس و مؤسس مذهب اثنای عشری با افتخار میگوید: «ابوبکر دوبار مرا به دنیا آورده است» چرا که مادرش فاطمه دختر قاسم فرزند ابوبکر و مادر بزرگش، اسما دختر عبدالرحمان فرزند ابوبکر است، ولی با اینحال میبینیم که راویان ما از همین امامی که به جدش افتخار میکند روایات بیشماری در جرح ابوبکر نقل میکنند. سوال اینجاست که مگر معقول است که چنین امام بزرگواری سخنان ضد و نقیضی بگوید. شاید چنین چیزی نسبت به یک فرد معمولی، غیر عادی و زشت محسوب نشود ولی از امامی که فقیهترین و پرهیزکارترین فرد در زمان خویش بوده، چنین چیزی بعید به نظر میرسد. [۲۹۱]
[۲۸۶]. تاریخ دمشق (۴۴/۴۵۴). [۲۸۷]. همان (۵۴/۲۸۷). [۲۸۸]. همان (۳۰/۴۰۱). [۲۸۹]. دارقطنی و به نقل از او وهبی سیر اعلام النبلا (۶/۲۵۵) و تاریخ اسلام (۱/۱۰۵۴). [۲۹۰]. ابن روایت قبلاً در موضع جعفر بیان گردید. [۲۹۱]. الشیعة و التصحیح (۱/۵۰ ـ ۵۱).