بازگشت مهدی:
آنچه در اینمورد نقل شده بدینشرح است:
گفتنی است در مورد بازگشت مهدی سهگونه روایت وجود دارد:
ـ روایاتی که زمان بازگشت را مشخص میسازد.
ـ روایاتی که عدم تحقق وعدهی نخست را توجیه میکنند.
ـ روایاتی که روایات فوق و مشخص بودن زمان ظهور را تکذیب میکنند.
سبب این تناقض گویی بر میگردد به اختلاف سازندگان این قضیه چرا که هر کدام از آنها در حل این معما طبق دیدگاه و سلیقهی خود عمل نموده است و از دیدگاه افراد دیگر اطلاعی نداشته و بدینصورت دچار تناقض گویی شدهاند. چنانکه نمونهای از اینگونه روایات بشرح زیر است.
۱ـ به ابی جعفر نسبت دادهاند که گفته است: فاصلهی ظهور قائم و قتل نفس زکیه بیش از پانزده شب نخواهد بود. [۳۶۵]
۲ـ همچنین به جعفر نسبت دادهاند که گفته است: هرگاه دیوار مسجد کوفه از سمت خانهی ابن مسعود، بیفتد، حکومت این قوم به پایان میرسد و قائم ظهور میکند. [۳۶۶]
و قبلاً در حدیثی که اصبغ روایت کرده بود گذشت که امیرالمؤمنین مدت غیبت را شش روز یا شش ماه یا شش سال معین کرده بود
نوع دوم روایات:
۱ـ به اسحاق بن عمار نسبت دادهاند که گفته است: ابوعبدالله گفت: ای ابواسحاق، این قضیه برای بار دوم به تاخیر انداخته شد. [۳۶۷]
۲ـ همچنین به ثابت نسبت دادهاند که ابوجعفر به وی چنین گفت: ای ثابت قبلاً قرار بود این قضیه هفتاد سال طول بکشد ولی به خاطر شهادت حسین، خشم خدا بجوش آمد و آنرا تا یکصد و چهل سال به تأخیر انداخت و چون شما این قضیه را فاش ساختید خداوند برای آن مدتی قرار نداد و او میتواند چنین کند چنانکه فرموده است: یمْحُو اللّهُ مَا یشَاء وَیثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکتَابِ (رعد/۳۹)
(الله هر چه را بخواهد، از میان میبرد و هر چه را بخواهد، ثابت میکند و لوح محفوظ (کتابی که همه چیز در آن ثبت است)، نزد اوست.
)مازندرانی میگوید: در توقیت ظهور از بدا [۳۶۸]کار گرفته شده است.
و اما روایاتی که مشخص بودن زمان ظهور را تایید میکند بدین شرح است:
۱ـ ابی بصیر میگوید: ابوعبدالله فرمود: دروغ گفتند کسانی که معتقد به مشخص بودن وقت ظهور هستند و نابود شدند کسانی که در این قضیه شتاب ورزی میکنند و نجات یافتند تسلیم شوندگان. [۳۶۹]
همچنین از ایشان عبارتهای زیر منقول است:
۲ـ تعیین کنندگان زمان ظهور دروغ میگویند ما اهلبیت وقت ظهور را مشخص نکردهایم [۳۷۰]
۳ـ ما وقت ظهور را نه برای زمان گذشته و نه برای آینده تعیین نکردهایم [۳۷۱]
۴ـ هرکس برای شما وقت ظهور را تعیین کرد، بدون تردید تکذیبش کنید زیرا ما برای کسی وقت مشخصی نگفتهایم. [۳۷۲]
۵ـ خداوند در این قضیه بر خلاف باور کسانی که وقت ظهور را مشخص میدانند عمل خواهد کرد. [۳۷۳]
اعتراف به اینکه تعیین زمان ظهور از روی فریبکاری بوده است:
ـ به علی بن یقطین نسبت دادهاند که از ابوالحسن نقل کرده که گفته است: شیعه حدود دویست سال بر اساس رؤیای ظهور نگهداشته شد.
یقطین به پسرش؛ علی میگفت: اگر به ما میگفتند: این قضیه تا دویست یا سیصد سال اتفاق نمیافتد، دلها سنگ میشد و مردم از اسلام مرتد میشدند بنابراین با نزدیک جلوه دادن زمان ظهور، مردم را امیدوار نمودند و نگهداشتند. [۳۷۴]
ب) نگاهی به روایات فوق:
۱ـ این روایات که رویداد مهدی و غیبتش را به تفصیل در برگرفته است اگر قبل از وقوع حادثه بیان میشد از سرگردانی و اختلاف جلوگیری میکرد.
۲ـ روایات در اینباره دچار تناقض آشکار است چنانکه بعضی ،وقت ظهور را مشخص میسازند و تعدادی بر این باورند که وقت ظهور بخاطر یک سری اتفاقات ابطال شده است.
۳ـ عجیبتر اینکه مفید در یک روایت وقت ظهور را پانزده روز بعد از قتل نفس زکیه اعلام میکند. نفس زکیه به محمد بن عبدالله به حسن بن حسن به علی بن ابیطالب گفته میشود که در سال ۱۳۶ هـ قیام نمود و هفتاد روز بعد در همان سال کشته شد. [۳۷۵]
و در روایت دیگری منهدم شدن دیوار مسجد کوفه را نشانهی نابودی حکومت بنیعباس و ظهور امام زمان میداند درحالی که دیوار چندین بار تاکنون منهدم شده و حکومت عباسیان صدها سال پیش از میان رفته ولی دریغ از ظهور امام زمان!
۴ـ و اما روایت منسوب به امیرالمؤمنین علیس، زمان ظهور را شش روز یا شش سال تعین میکند در حالی که بعد از ششصد سال و حتی بعد از هزار و دویست سال هم خبری از ظهور نیست!
البته هدف از این دروغ، در حیرت گذاشتن سادهلوحان قوم است.
۵ـ روایات دیگری میگوید: خداوند نخست زمان ظهور را مشخص نمود ولی بعداً بخاطر عملکرد برخی از مردم، از آن صرف نظر کرد.
پس طبق گمانشان، ائمه در تعیین وقت، اشتباه نکردند بلکه ـ نعوذ بالله ـ خدا دچار خطا گردید و او را طبق وقتی که خود مشخص کرده بود ظاهر نکرد! سُبْحَانَک هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ (نور/۱۶)
گویا خداوند قبلاً از عملکرد مردم اطلاعی نداشت و آنرا اعلام نمود ولی بعد از اینکه عملکرد مردم را دید، خشمگین شد و از کاری که کرده بود پشیمان گردید و آنرا تغییر داد!
باید گفت: به اتفاق علمای اسلام ـ جز شیعهی دوازده امامی ـ مسالهی نسخ فقط در احکام، کاربرد دارد نه در اخبار و رویدادها و در مورد اخبار فقط صدق و کذب کاربرد دارد که خبر صادق هیچگاه تبدیل به کذب نمیشود و و خبر کاذب نیز هیچگاه تبدیل به صدق نمیشود البته این کار نزد شیعیان به راحتی اتفاق میافتد.
چنانکه مازندرانی میگوید: مشخص نمودن زمان ظهور و عدم آن مربوط به «بدا» میشود. یعنی ممکن است خداوند خبر وقوع آنرا داده، سپس فکر کرده که اگر مردم از آن بیاطلاع بمانند بهتر است بنابراین، از خبر وقوع آن در زمان مشخص، صرف نظر نموده است. ما میگوئیم این سخن در مورد کسی که غیب نمیداند درست است اما در مورد پروردگار جهانیان که علم به تمامی رویدادهای گذشته، حال و آینده دارد درست نیست. از این رو آنچه در این باره ادعا میشود مشتی دروغ بیش نست که خدا، پیامبر و امامان از آن بری و بیزار هستند.
۶ـ اصلاً چرا امامان چنین خبر سر به مهری را آشکار کردند؟ خود خداوند چرا قضیهای را که نمیخواهد پخش و منتشر شود بیان میدارد؟ چرا مردم چیزی را که باعث خشم خدا میشود، پخش و نشر مینمایند؟ در پایان چرا خداوند از اینکه زمان ظهور به گوش همهی مردم رسیده است خشمگین میشود؟ شاید بخاطر اینکه نقشهاش لو رفته و ممکن است مردم ازمتحقق شدن برنامهی الهی با خبربشوند؟! سبحان الله! خردها را چه شده که تسلیم چنین سخنان یاوه گویانهای میشوند؟!
۷ـ سپس به روایاتی بر میخوریم که هر دو نوع روایات سابق را تکذیب مینماید چه اخباری را که زمان ظهور را مشخص میسازد و چه آنرا که میگوید قبلاً زمان ظهور مشخص و بعداً باطل گردیده است.
این روایات میگوید به هیچ وجه زمان ظهور مشخص نشده است. علت این تناقض آنست که هرکدام از دروغگویان، جهت تایید باورهای خویش روایاتی ساخته و به اهل بیت نسبت داده تا کسی جرأت تکذیب آنرا نداشته باشد ولی دیری نگذشت که خداوند آنها را توسط خودشان رسوا نمود و به تکذیب یکدیگر پرداختند و معلوم شد که همه دروغ گفتهاند.
۸ـ علت و زمانبندی ظهور، بازی کردن با افکار عمومی پیروان بود چرا که انقطاع نسلی که قرار بود یکی بعد از دیگری زمام امور امت را تا قیامت بعهده داشته باشند ضربهی جبران ناپذیری بر اذهان پیروان این جماعت وارد نمود که در اثر آن بسیاری دست از تشیع، کشیدند پس ناگزیر باید روزنهی امیدی فرا روی مردم گشوده میشد تا اعتبار از دست رفتهی مذهب باز گشته، مردم چشم به راه ظهور آقا بمانند. از اینرو روایاتی ساختند که ظهور امام را نزدیک نشان می دهد، چنانکه روایت یقطین با پدرش علی بن یقطین اشاره به این مطلب دارد.
۹ـ چرا زمانی که خداوند میبیند، شیعیان دچار حیرت و سرگردانی و اختلاف هستند، با ظهور امام غایب ، آنها را از سرگردانی و اختلاف بیرون نمیآورد و اصلاً بشریت چه گناهی کرده که از طرفی موظف به عبادت خدا است و بر اساس همین عبادت مستحق بهشت یا دوزخ میشود و عبادت هم منوط به شناخت امام و پیروی و کسب دانش از وی میباشد و از طرفی خداوند امام را از مردم مخفی نگه داشته و آنها در تاریکی بسر میبرند! حال سوال این است که اگر شناخت حق بدون حضور امام، امکان پذیر است پس چه نیازی به امام وجود دارد و اگر حق بدون امام، شناخته نمیشود پس چرا امام در غیبت و مردم در گمراهی بسر میبرند؟!
۱۰ـ ما از شیعه میپرسیم: آیا شما امروز حق را بدون امام تشخیص میدهید؟ اگر جواب مثبت باشد، خواهیم گفت: پس نیازی به امام نیست و اگر جواب منفی باشد میگوئیم: پس شما از روزی که امامتان غایب شده است در گمراهی بسر میبرید.
۱۱ـ همچنین از شیعه میپرسیم: چه زمانی امام، ظهور خواهد کرد؟ اگر بگویند: زمانی که فساد همه جا را فرا گیرد. میگوئیم: پس شما مانع ظهور امام هستید. بخاطر اینکه اهلسنت طبق عقیدهی شما همه فاسد و گمراه هستند و فقط شما شیعیان، جزو صالحین و نیکان امت هستید پس ما زمینهی ظهور امام را فراهم کردهایم و از شما میخواهیم که به ما بپیوندید و مذهب ما را اختیار کنید تا صددرصد زمینهی ظهور آقا فراهم گردد و اگر چنین نکردید بدانید که شما خواهان ظهور ایشان نیستید.
۱۲ـ سوال آخر اینکه چگونه مهدی در غیبت بسر میبرد در حالی که مراجع شیعه، امامت فرد غایب و پنهان را جایز نمیدانند. چنانکه محمد بن مسلم میگوید: از جعفر صادق شنیدم که میگفت: .... هرکس در حالی صبح بکند که امام آشکار و عادلی نداشته باشد، گمراه و سرگردان، صبح نموده و اگر در آن حال بمیرد به کفر و نفاق مرده است. [۳۷۶]
نمیدانیم چه پاسخی خواهند داشت ولی جای هیچ شگفتی نیست زیرا همهی روایات بگونهای است که یکدیگر را نقض مینمایند تا جایی که این قضیه باعث رها نمودن مذهب شیعه توسط برخی از پیروانش شده چنانکه طوسی، بزرگترین عالم شیعه در قرن چهار در مقدمهی کتاب «تهذیب الاحکام» به این امر اعتراف نموده است و علت این امر آن بوده که هر کس در عصر خود طبق مقتضیات زمان و مکان خودش روایاتی در تایید مذهب، ساخته است که نهایتا بعدها هنگام جمعآوری روایات متوجه تناقض آنها شدهاند.
[۳۶۵]. الارشاد مفید ۲۶۰. [۳۶۶]. الارشاد مفید ۲۶۰. [۳۶۷]. کتاب الغیبة نعمانی (۲۹۴ ، ۲۹۵). [۳۶۸]. بدا که از عقاید مشترک یهود و شیعه میباشد. یعنی خدا از تصمیم سابق خویش بخاطر قضیهای که بعداً رخ داده است پشیمان میشود. (مترجم). [۳۶۹]. الکافی (۱/۳۶۸) الغیبة طوسی (۲۶۲) بحار الانوار (۵۲/۱۰۳). [۳۷۰]. الکافی (۱/۳۶۸۹ و الغیبة نعمانی (۱۹۸). [۳۷۱]. الغیبة طوسی (۲۶۲) و بحار (۵۲/۱۰۳). [۳۷۲]. الغیبة نعمانی ص ۱۹۵، الغیبة طوسی (۲۶۲) و بحار الانوار (۵۲/۱۰۴). [۳۷۳]. اصول کافی (۱/۳۶۸) و الغیبة نعمانی (۱۹۸). [۳۷۴]. الکافی (کتاب الحجة باب کراهیة التوقیت (۱/۳۶۹) الخیبة نعمانی (۲۹۵) الخیبة طوسی (۲۰۷) و بحار الانوار (۵۲/۱۰۲). [۳۷۵]. مروج الذهب (۴۷۸۱). [۳۷۶]. الکافی (۸/۳۷۵).