ادعای اینکه شیعه در گذشته فرصت حکومت نیافته است:
خمینی میگوید:
۱ـ برای امامان ما فرصت اینکه زمام امور را بدست گیرند فراهم نگردید وگرنه آنها تا آخرین لحظههای زندگی در انتظار چنین فرصتی بودند.
۲ـ پس بر فقیهان منصف لازم است که از فرصتها جهت تنظیم و تشکیل حکومت استفاده نمایند. [۵۱۴]
نگاهی به این ادعا:
۱ـ به ائمه فرصت حکومت نرسید....
ایشان بر این باور است که ائمه در انتظار فرصتی بودند تا بتوانند حکومت بکنند ولی فرصت اینکار را نیافتند؟ پس قضیه نیاز به فراهم شدن فرصت دارد نه به جهاد و مبارزه!
نمیدانیم که خمینی از کجا چنین مطلبی را فهمیده، در حالی که نصوصی که به ائمه منسوب است، از قیام و انقلاب تا نیامدن امام زمان، منع میکند و در هیچ جا نیامده که از فرصتها استفاده کنید و حکومت تشکیل دهید بلکه تشکیل حکومت را منوط به ظهور مهدی دانستهاند.
با اینحال چگونه ایشان ائمه را متهم به چنین اتهامی میکند و قدر و منزلت آنان را پائین میآورد که کاری را که خمینی توانست انجام دهد آنها نتوانستند و در حالی که طبق عقیدهی شیعه، حق بجانب هم بودند اما همانند خمینی علیه حاکم ستمگر جهاد نکردند.
پس یا اینکه خمینی شجاعت تر از ائمه و نسبت به دین دلسوز تر بوده و یا اینکه عملکرد آنان درست و عملکرد خمینی برخلاف منهج و منش ائمه بوده است.
زیرا که اگر قرار بر فراهم شدن فرصت باشد، فرصت برای خمینی نیز فراهم نبود بلکه ایشان با مبارزه و به جان خریدن خطرها، حکومت را بدست گرفت. خمینی در سایهی دولتی مستبد و ستمگر میزیست که بمراتب از دولتهای زمان ائمه، ظالمتر بود چگونه ایشان توانست با شجاعت در برابر چنین دولت مستبدی مقاومت کند ولی ائمه نتوانستند در مقابل دولتهای خویش بایستند؟
اگر واقعاً آنان از طرف خدا برای رهبری امت اسلام، تعیین شده بودند چرا کاری شبیه کار خمینی انجام ندادند؟
چرا ائمه همانند خمینی که در برابر حاکم غاصب ایستاد، علیه حاکمانی که غاصب امامت بودند، قیام نکردند بلکه منتظر بودند تا حکام دو دستی حکومت را به آنان تقدیم کنند؟
اگر امروز یک جوان شیعه مقایسهی سادهای بین عملکرد خمینی و عملکرد ائمه انجام دهد بیدرنگ عظمت و شجاعت خمینی در ذهنش بیشتر متجلی میشود زیرا او دست به مبارزه و جهاد زد و نهایتا حکومت تشکیل داد ولی ائمه نه مبارزه و جهاد کردند و نه حکومتی تشکیل دادند.
بنابراین، لقب امامت بجای آنان، زیبندهی خمینی است از اینرو میبینیم عملا به وی لقب امام، دادهاند و در محافل شیعی از عظمتی برخوردار است که از ائمه از آن برخوردار نبودند و امروز قبرش رونق کمتری از قبور ائمه ندارد. [۵۱۵]
اما دیدگاه ما در مورد بهترین فرزندان خاندان محمد اینست که آنان خود را امامانی منصوص از جانب خدا نمیدانستند و علاقهای هم به امامت و حکومت نداشتند و با وجود ظلم و فسادی هم که در زمان برخی از متأخرین آنان وجود داشت بازهم آنان قیام علیه حکومتها را باعث خونریزی، بینظمی و ناامنی و مضرتر میدانستند.
و از آنجا که این موضعگیری آنان با ادعای امامتی که شیعیان اثنای عشری در حق آنان تراشیدند همخوانی ندارد شیعیان ناچار برای برون رفت از این تنگنا و قانع ساختن افکار عمومی ، به اختراع قضیه دیگری به نام «تقیه» پرداختند و مدعی شدند که علت سکوت ائمه، تقیه بوده است.
بنابراین اگر مردم بپرسند که چرا امامانی که از جانب خدا برای رهبری مردم انتخاب شده بودند، تن به حکومت دیگران دادند و تسلیم شدند؟
چرا همانند امامان زیدیه و فرزندان حسن که اصلا از جانب خدا به امامت گمارده نشده بودند قیام نکردند و راه جهاد و مبارزه را در پیش نگرفتند؟
تنها جوابی که در مقابل این پرسش ها میشنوید «تقیه» است؛ آری دین را بخاطر تقیه نابود کردند.
که صد البته چنین چیزی از آنان بعید به نظر میرسد، زیرا اگر واقعا از جانب خدا برای این مقام تعیین شده بودند هیچگاه از انجام وظیفهی خویش و جهاد در راه تحقق آن، سرباز نمیزدند و اذیت و آزار و شکنجه ها را با جان می خریدند،اصلا بر آنان واجب بود که در راه احقاق امامتی که به آنان سپرده شده بود مبارزه نمایند.
و اگر آنان موظف به تقیه بوده اند پس چرا خمینی راهشان را ادامه نداد و طبق دستور ائمه به تقیه عمل نکرد مگر نه اینکه آنان برون رفت از تقیه را خطرناک خوانده، مرتکب آنرا گمراه نامیدهاند؟
چنانکه منابع شیعه، این روایت را از جعفر صادق نقل کردهاند که گفته است: «تقیه واجب است و ترک آن تا قیام امام زمان جایز نیست. ترک آن نادیده گرفتن سخن خدا، پیامبر و امامان خواهد بود. [۵۱۶]
همانطور که ملاحظه کردید امام صادق نگفت که اگر فرصتی دست داد قیام کنید؛معلوم نیست خمینی، سخن از فرصت و عدم فرصت را از کجا آورده است؟
جالب اینکه خود خمینی در جایی تقیه را واجب و ترک آن را موجب آتش دوزخ میداند ـ البته شاید این سخن متعلق به زمانی باشد که هنوز بر مسند قدرت تکیه نزده است، چنانکه میگوید: ترک تقیه از گناهان بزرگ است و چنین شخصی به قعر جهنم خواهد افتاد و این کار، برابر با کفر به خدا و انکار رسالت پیامبر میباشد. [۵۱۷]
اکنون سوال اینجاست که چرا خمینی تقیه را که همان اخفاء حق است رها میکند و بر خلاف عقیدهی خویش با حاکم زمان خویش در میافتد؟
مگر نه اینکه روایات شیعه به صراحت گفتهاند: هر پرچمی که قبل از قیام امام زمان، شیعیان را گردهم آورد، پرچم طاغوت است؟ و این مطلب از زبان ابوعبدالله نقل شده است؟
با توجه به این روایت، حکم پرچمی که امروز توسط خمینی برافراشته شده چیست؟
خمینی میگوید: «فقها باید فرصتها را جهت تشکیل حکومت، غنیمت بشمارند» ایشان بجای اینکه فقهای شیعهی ساکن در بلاد اسلامی را به اتحاد و همزیستی مسالمت آمیز با برادران اهلسنتشان تشویق بکند آنها را وادار به شورش و استفاده از فرصتها جهت تشکیل حکومت اسلامی میکند، ناگفته پیدا است که این توصیه خمینی پیامدهای ناگواری برای شیعیان خواهد داشت. و در پایان، می پرسیم: کدام یک از فقیهان، جانشین امام خواهد بود؟
زیرا فقهای گذشته، با یکدیگر اختلاف زیادی داشتند و فقهای بعدی نیز چنین وضعیتی داشته و فقهای معاصر علاوه بر اختلاف با یکدیگر، با متقدمین نیز اختلاف زیادی دارند.
هرکدام از آنان نظریات و اجتهاداتی دارد که با اجتهادات دیگران متفاوت است تا جایی که شما دو فقیه شیعه را نمیبینید که در مسالهای اتفاق نظر داشته باشند، چنانکه در اینباره، اعتراف خود علمای شیعه قبلا گذشت ـ سوال اینجاست که کدام یک از آنان از حق و حقیقت نمایندگی میکنند؟
پس ادعای نیابت فقیه از امام، با وضعیتی که بیان گردید، عملاً امکان پذیر نیست.
این بود ادعاها و دلایل خمینی در مورد نیابت فقیه بجای امام اصلی که مبتنی بر اجتهاداتی متناقض با باورهایی مذهبی بود؛ و نهایتاً برای شیعه، دو راه بیشتر وجود ندارد یا این ادعاها درست و باورهای مذهبی نادر است و یا باورهای مذهبی درست و ادعاهای خمینی نادرست است البته از دیدگاه ما هر دو نادرست میباشند.
[۵۱۴]. الحکومة الاسلامیه ۵۴. [۵۱۵][ ]. در محافل شیعی وقتی نام خمینی گرفته میشود همه با هم درود میفرستند همانگونه که برای پیامبر و ائمه درود میفرستند. [۵۱۶]. البحار (۷۲/۴۲۱)، مستدرک الؤسائل (۱۲/۲۵۴) و جامع احادیث الشیعه (۱۴/۵۱۴). [۵۱۷]. المکاسب المحرمة (۲/۱۶۲).