تشیع از پیدایش تا تکامل

فهرست کتاب

موضع حسن در برابر معاویه بن ابی سفیان:

موضع حسن در برابر معاویه بن ابی سفیان:

الف) کناره گیری حسن از خلافت به نفع معاویه: بعد از وفات علیس، پیروانش با فرزندش؛ حسنسکه رغبتی هم به خلافت نداشت و می‌دانست که این امر باعث ادامه‌ی جنگ با معاویه می‌شود، بیعت کردند حسن از بیعت کنندگان تعهد گرفت که به هرچه او صلاح دانست چه جنگ چه صلح تن دهند که این سخن به مذاق آشوبگران خوش نیامد.

در اینجا این نکته را نباید نادیده گرفت که حسن بخاطر قلت افرادش تن به صلح با معاویه نداد زیرا حدود چهل هزار مرد جنگ‌جو در اختیار داشت بلکه هدف اصلی وی از این صلح، جلوگیری از ریختن خون مسلمانان بود، چرا که اختلاف او با طرف مقابل، اختلاف عقیدتی نبود بلکه صرفاً یک اختلاف سیاسی بود. در اینجا به گوشه‌ای از آنچه تاریخ در این باره ثبت کرده است اشاره می‌کنیم:

۱ـ بخاری با سند خویش از ابوموسی نقل می‌کند که حسن گفت: بخدا سوگند حسن بن علی با سپاهی همچون کوه، به سمت معاویه حرکت کرد، عمرو بن عاص که در کنار معاویه بود گفت: بخدا سوگند این سپاه عظیم، تا سپاهی همانند خود را از بین نبرد بر نخواهد گشت. معاویه گفت: ای عمرو! اگر اینها به جان یکدیگر بیفتند و کشته شوند، من با زنان و بچه‌هایشان چه کار کنم؟ آنگاه دو نفر قریشی از بنی عبدشمس به نامهای عبدالرحمان بن سمره عبدالله بن عامر بن کریز را با پیام صلح نزد حسن فرستاد، آنها با حسن وارد مذاکره شدند، حسن شرایط خود برای صلح را مطرح نمود آنها پذیرفتند و متعهد شدند سرانجام فریقین، صلح کردند.

در پایان، بخاری حدیث سابق را که رسول خدا به حسن بشارت صلح میان دو گروه از مسلمانان را داده بود، ذکر کرده است.(بخاری:ش ۲۵۰۵)

۲ـ ابن کثیر، جریان بعد از وفات علی ابن ابیطالبسرا بصورت اختصار چنین آورده است: هنگامی که علی وفات نمود، فرزند بزرگش؛ حسن بر او نماز خواند و همانگونه که قبلا گذشت طبق صحیح ترین قول، در دار الاماره دفن گردید. آنگاه نخستین کسی که نزد حسن آمد، قیس بن سعد بن عباده بود گفت: دستت را بده تا با تو بر اساس کتاب خدا و سنت رسولش بیعت کنم، حسن چیزی نگفت، او بیعت کرد و بعد از او، دیگران بیعت کردند، این بیعت در روز وفات علی که طبق قولی همان روز ضربه خوردن وی بود انجام گرفت، یعنی روز جمعه هیفدهم رمضان سال چهل هجری و بعضی گفته‌اند، علی دو روز بعد از ضربه خوردن، وفات نمود و برخی گفته‌اند در دهه‌ی آخر ماه رمضان، جان سپرده است.

از آنروز حسن بر سرکار آمد. گفتنی است که قیس بن سعد والی آذربایجان بود و سرپرستی حدود چهل هزار مرد جنگو را در اختیار داشت که همه با علی بر تا مرگ بیعت کرده بودند.

بعد از وفات علی و بر سر کار آمدن حسن، قیس بن سعد اصرار زیادی بر جنگ با اهل شام داشت، حسن که قصد جنگ نداشت، قیس را از فرمانداری آذربایجان برکنار کرد و بجایش عبیدالله بن عباس را گمارد.

سرانجام، مقاومت حسن طولی نکشید و با اصرار زیاد اطرافیان خود، عازم جنگ با اهل شام شد و برای این منظور سپاه بزرگی که تا آن زمان سابقه نداشت گردآورد و فرماندهی مقدمه‌ سپاه را به قیس بن سعد سپرد. او با دوازده هزار مرد جنگجو، پیشاپیش حرکت می‌کرد و حسن با بقیه سپاه، برای جنگ با معاویه و اهل شام رهسپار گردید. هنگامی که به مدائن رسیدند، کسی به دروغ اعلام کرد که قیس بن سعد کشته شد. این خبر همچون صاعقه‌ای بر مردم فرود آمد و مردم را پراکنده ساخت و آنها به تاراج اموال یکدیگر پرداختند تا جایی که گلیم زیر پای حسن را برداشتند و در این گیر و دار او را زخمی کردند، حسن از این کارشان سخت آرزده خاطر شد، بر مرکب خویش سوار گشت و خود را به قصر مدائن رسانید، فرماندار ارتش در مدائن سعد بن مسعود سقفی بود. مختار بن ابی‌عبید به عمویش؛ سعد (فرماندار مدائن) گفت: اگر می‌خواهی به ثروت و جایگاه خوبی برسی، حسن را دست بسته تحویل معاویه بده، سعد گفت: خدا چهره‌تان را زشت بگرداند، آیا به فرزند دخت رسول الله خیانت بکنم!

حسن که از عملکرد زشت سپاه خویش به تنگ آمده بود به معاویه نامه نگاری کرد معاویه، عبدالله بن عامر و عبدالرحمان بن سمره را برای مذاکره نزد وی فرستاد. آنها به کوفه آمدند و آنچه را که از مال و ثروت او خواسته بود در اختیارش گذاشتند، حسن شرط گذاشت که پنج هزار درهم از بیت المال کوفه به اضافه خراج دارا بگرد به او داده شود و کسی به پدرش ناسزا نگوید. آنها نیز پذیرفتند و بدینوسیله صلح انجام گرفت و امت یکپارچه زیر فرمان معاویه درآمد. اگر چه حسین برادرش حسن را بخاطر این عمل، سرزنش کرد ولی به دلایلی که بزودی ذکر خواهیم کرد حق با حسن بود.

حسن، پیامی به فرمانده نظامی خود، قیس بن سعد فرستاد تا از این پس، از معاویه حرف شنوی داشته باشد. قیس نپذیرفت و سراز اطاعت هر دوی آنان باز زد ولی دیری نگذشت که برگشت و با معاویه بیعت نمود. [۱۷۳]

۳ـ ابن جریر پیرامون حوادث سال چهل و یک می‌نویسد: یکی دیگر از حوادث آن سال، سپردن خلافت توسط حسن بن علی به معاویه و ورد معاویه به کوفه و بیعت ساکنان کوفه با معاویه بود.

۴ـ همچنین طبری با سند خویش از زهری نقل می‌کند که اهل عراق با حسن بر خلافت بیعت کردند.

حسن از آنان تعهد گرفت که اگر من با کسی جنگیدم یا صلح کردم شما اعتراض نکنید. دیری نگذشت که آنها حسن را زخمی و آزده خاطر نمودند. حسن که از دست آنان به تنگ آمده بود به معاویه نامه نوشت و شرایط خود را برای صلح مطرح نمود. [۱۷۴]

۵ـ جبیر بن نفیر حضرمی از پدرش نقل می‌کند که به حسن بن علی گفته است: مردم فکر می‌کنند شما خواهان خلافت هستید. حسن گفت: جمجمه‌های عرب در دستان من بود. حاضر بودند با اشاره من هر کاری انجام دهند ولی من آنرا بخاطر الله رها نمودم، آیا فکر می‌کنید دوباره می‌خواهم آنرا از دست اهل حجاز بیرون بیاورم؟. [۱۷۵]

۶ـ زید بن اسلم می‌گوید: مردی در مدینه بر حسن وارد شد و در دستانش نامه‌ای بود، حسن پرسید این چیست؟ گفت: نامه‌ای از معاویه که در آن وعده و وعید وجود دارد و خطاب به حسن افزود آیا تو نصف این قدرت و جایگاه را داشتی؟

حسن گفت: بلی؛ اما من ترسیدم که روز قیامت حدود هفتاد یا هشتاد هزار نفر یا بیشتر و کمتر از کسانی که خونشان ریخته شده است بیایند و شاکی بشوند که چرا خونشان ریخته شده است. [۱۷۶]

ب)نگاهی به کناره گیری حسن از خلافت: ۱ـ روایات تاریخی بیانگر این مطلب است که حسن اساساً قصد جنگ نداشت بنابراین هنگامی که متوجه اصرار قیس بن سعد برای جنگ شد، او را برکنار کرد.

۲ـ اطرافیان حسن، اهل دین و عقیده نبودند بلکه فتنه‌گرانی بودند که نام اهل بیت را می‌فروختند از اینرو زمانی که شایعه‌ی کشته شدن قیس بن سعد را شنیدند، دست به چپاول زدند، حتی گلیم زیر پای حسن را دزدیدند و خودش را زخمی نمودند. وضعیت اطرافیان حسن از پیشنهاد مختار که می‌خواست حسن دست بسته به معاویه تحویل داده شود، روشن می‌گردد.

۳ـ اگر اطرافیان حسن، معتقد به امامت وی بودند، هرگز با ایشان چنین رفتاری روا نمی‌داشتند و از هیچ یکی از آنان سراغ نداریم که در آن روزها، سخن از امامت حسن بر زبان بیاورند، چون می‌دانستند که ایشان چنین ادعایی را بر نمی‌تابند.

۴ـ اگر یکی از آنها معتقد به امامت حسن بود، قطعاً به معترضین بر صلح حسن با معاویه، ایراد می‌گرفتند که چرا عمل امام معصوم را زیر سوال می‌برید.

۵ـ در اینجا سخنان یکی از علمای معاصر شیعه را در اینمورد نقل می‌کنیم. دکتر موسی موسوی از شیعیان اثنا عشری می‌گوید: این فصل را پس از بیان موضع گیری ائمه شیعه در قبال خلافت خلفای راشدین به پایان میبریم تا همانگونه که قبلاً گفتیم بحث کاملی در این موضوع ارائه داده باشیم. شیعه عقیده دارد که امامت امری است الهی، که در فرزندان علی تا امام دوازدهم تسلسل می یابد. اما آنچه که راویان و مورخان بر آن اتفاق دارند این است که هنگامی که امام علی، پس از ضربت خوردن شمشیر مسموم «ابن ملجم» در بستر مرگ بود، مورد سئوال قرار گرفته، و از ایشان پرسیدند که چه کسی بعد از ایشان به خلافت میرسد؟ و ایشان در جواب گفتند:

«شما را ترک میکنم، همانگونه که رسول خدا ص شما را ترک گفت»

و پس از وفات امام مسلمانان گرد هم آمده و پسر ایشان حسن را به خلافت برگزیدند. اما امام حسن بخاطر جلوگیری از خونریزی، با معاویه صلح نموده و به نفع او از خلافت کناره گیری نمود.

حال میپرسیم که اگر خلافت منصبی الهی بود، آیا امام حسن میتوانست به حجت جلوگیری از ریختن خون مسلمانان از آن کناره گیری کند؟

مگر نه اینکه هنگام دفاع از دستورات خداوند و شریعتش ،جلوگیری از خونریزی معنایی ندارد وگرنه جهاد و قتال در راه حکم فرما کردن دین، شریعت، و اوامر و نواهی خداوند چه مفهومی خواهد داشت؟ باز هم بگذارید بگوییم که اگر خلافت امری الهی بود، جلوگیری از ریختن خون مسلمانان با نص این آیه تناقض صریح داشت:

﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَۚ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَيَقۡتُلُونَ وَيُقۡتَلُونَۖ وَعۡدًا عَلَيۡهِ حَقّٗا فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ وَٱلۡقُرۡءَانِۚ وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ مِنَ ٱللَّهِۚ فَٱسۡتَبۡشِرُواْ بِبَيۡعِكُمُ ٱلَّذِي بَايَعۡتُم بِهِۦۚ وَذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١١١[التوبة: ۱۱۱]

ترجمه: «خداوند جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده، آنها در راه خدا جهاد کرده تا بکشند یا کشته شوند، و این وعده حق است بر خداوند که در تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده، و از خدا با وفا تر به عهد کیست، پس بشارت دهید به معامله ای که کردید این همان پیروزی بزرگ است». [۱۷۷]

[۱۷۳]. البدایة و النهایة (۸/۱۴، ۱۵) تاریخ دمشق (۳/۲۶۲) و الکامل فی التاریخ (۲/۱۰۷). [۱۷۴]. تاریخ طبری (۴/۱۲۳). [۱۷۵]. تاریخ دمشق (۱۳/۲۸۲)، البدایة و النهایة (۸/۳۳). [۱۷۶]. همان. [۱۷۷]. الشیعه و التصحیح.