رویداد سوم: ایجاد منابع جدید
الف) آنچه در اینمورد قابل ذکر است بشرح زیر میباشد:
قبلا نام کتابهائی که در قرن چهار و پنج تدوین شدهاند بیان گردید که عبارتاند از:
۱ـ الکافی.
۲ـ من لایحضره الفقیه.
۳ـ تهذیب الاحکام
۴ـ الاستبصار.
گفتنی است که مؤلفین این کتابها خاطرنشان ساختهاند که بر سایر روایات اشراف داشتهاند و فقط تعداد اندکی از دستشان در رفته است.
چنانکه ما در بحث آینده به این مطلب خواهیم پرداخت.
وانگهی بعد از هشت قرن و در دوران حکومت صفوی، دودایره المعارف بزرگ بر منابع شیعه افزوده شد که عبارتاند از :
۱ـ بحارالانوار مجلسی (ت ۱۱۱۱ هـ) در ۲۵ جلد و امروز با کتابهائی که به آن افزوده شده به بیش از یکصد جلد رسیده است.
۲ـ وسائل الشیعة، تالیف حر عاملی (ت ۱۱۰۴ هـ) در ۳۰ جلد.
سپس بعد از گذشت دو قرن، مستدرکاتی بر این دو کتاب به شرح زیر نوشته شد:
۱ـ المستدرک علی بحار الانوار، علی نمازی شاهرودی (ت ۱۴۰۵ هـ) که در مقدمهی کتاب خود چنین میگوید: ما پس از جستجو و تحقیق فراوان به روایات و مطالب ارزندهای برخوردیم که بر منوال و شرائط ایشان بود بنابراین مناسب دیدم که در اجزاء دیگری جمع آوری کنم... [۴۴۰]
ما نمیدانیم ایشان در قرن چهاردهم و بعد از سپری شدن هزار و یکصد سال از مرگ آخرین امامشان این روایات را در کجا یافته است!
۲ـ المستدرک علی الوسائل، نوری طبرسی (ت ۱۳۲۰ هـ) [۴۴۱]صاحب این کتاب حدود بیست و سههزار روایت نقل کرده و آنها را به امامانی نسبت داده که آخرینشان در نیمههای قرن سوم چشم از جهان بسته است یعنی بعد از هزار و یکصد سال آمده و مستقیما از ائمه روایات نقل کرده است. چنانچه آغابزرگ طهرانی یکی دیگر از بزرگان شیعه میگوید: علت نوشتن مستدرک آن بوده که نوری طبرسی به بعضی از کتابهای مهم دست یافته که در جوامع شیعه از آنها چیزی نگفتهاند و کسی اطلاعی نداشته است. [۴۴۲]
گفتنی است که شیعیان بر این کتاب اعتماد نمودهاند چنانکه آیتالله خراسانی میگوید: در این عصر، مجتهد بدون مراجعه به المستدرک و پیبردن به احادیث آن، نمیتواند اتمام حجت نماید [۴۴۳]
و اما مؤلف «المستدرک» در مقدمه، بعد از کلی تعریف و تمجید از «الوسائل» که این کتاب، در جبران آن،نوشته شده مینویسد: ما بعد از تحقیق فراوان پیرامون کتابهای بزرگان خویش، به مجموعهای از اخبار دست یافتیم که در کتا «الوسائل» نیامده و در هیچ یک از تالیفات متقدمین و متاخرین یکجا یافته نشدهاند و آنها بر چند نوع میباشند:
ـ برخی از آن را در کتابهای قدیمی یافتیم که صاحب وسیله به آنها دسترسی نداشته و از آن اطلاعی هم نداشته است.
برخیها آنست که در کتابهائی یافت شده که وی مؤلف آنها را نشناخته بنابراین از ذکر آنها خودداری کرده است. و ما به یاری خدا در بخشی از فوائد خاتمهی کتاب، به نامهای این کتابها و مؤلفین آنها و مواردی که سبب اعتماد بر آن و رجوع و تمسک بدان باشد اشاره خواهیم کرد».
سپس میافزاید: برخی از این کتابها آنست که نزد وی وجود داشته ولی ایشان بخاطر سهلانگاری یا عدم اطلاع بدان، از آنها صرف نظر کرده است و بنده بعد از اینکه به توفیق خدا بر آن اطلاع یافتم، جمعآوری، ترتیب و افزودن آنها به کتاب «الوسائل» را جزو بزرگترین کارهای ثواب پنداشتم. [۴۴۴]
بعد از آن میگوید: بحمدالله، کار بحدی گسترده شد که خواستم آنرا بعنوان یک کتاب جامع و مستقل در بیاورم یا اینکه آنرا مستدرک یا حاشیهی اصل قرار دهم. چه بسا روایات ضعیفی در اصل وجود دارد که در حاشیه تصحیح شدهاند، یا خبر غریبی در اصل بوده که در حاشیه از کثرت طرق برخوردار شده یا مرسلی که در حاشیه از کثرت طرق برخوردار شده یا مرسلی که در حاشیه متصل شده یا موقوفی که سندش ارتقا یافته است. چه بسا آداب شرعیای که در آنجا از آن یاد نشده ولی در اینجا بدان پرداخته شده و چه بسا مسائل فرعیای که نص در مورد آن ذکر نشده ولی در حاشیه میبینیم نصی برای آن ذکر شده است. [۴۴۵]
یعنی اینان به روایاتی دست یافتهاند که بر اساس آن، بسیاری از احکامی که با استدلال از روایات سابق استنباط شدهاند، تغییر خواهد کرد؛ روایاتی که شیعیان نخست از آن، اصلا اطلاعی نداشتهاند!! و تازه در قرن چهاردهم کشف گردیده و به صحت رسیده است تا بر اساس آن، احکام تغییر پیدا کند و دین متاخرین بهتر از دین متقدمین باشد!!
سپس در خاتمهی نخست مستدرکش میگوید: «با حمد و توفیق خدا، کتاب «مستدرک الوسائل» با موفقیت به پایان رسید و شامل احکام و مسائلی است که تا کنون از دید مردم، مخفی بوده است!!
گوینده چه خوش گفته است: اوئل چه بسیار فرو گذاشتهاند برای بعدیها.
اینها چهار موسوعهی روایی شیعیان اثنای عشری هستند که بعد از گذشت هزار سال، یکباره به میدان آمدند و شیعیان اولیه از آن اطلاعی نداشتند.
ب) نگاهی به دایره المعارفهای جدید شیعه:
با توجه به فرایند تاریخی روایات شیعه که بیان گردید میتوان گفت:
نخستین مصنفین شیعه در قرن چهار و پنج، مدعی بودند که هیچ روایتی را فرو گذار نکردهاند و اگر چنانچه روایات اندکی از قید قلمشان افتاده است حتماً بدان اشارهای نمودهاند، چنانکه طوسی. یکی از مؤلفین کتب اربعهی مورد اعتماد شیعه در مقدمهی «التهذیب» میگوید: امیدوارم که این کتاب بعد از اینکه به پایان برسد، بیشترین احادیث متعلق به احکام شرعی را در برداشته و به روایاتی که در آن نیست نیز اشارهای داشته باشد. [۴۴۶]
و در مقدمهی کتاب دوم از اصول اربعه چنین گفته است: من دیدم که گروهی از بزرگان ما وقتی به کتابم «تهذیب الاحکام» نظری انداختند دیدند که در آن همهی احادیث متعلق به حلال و حرام و سایر ابواب فقهی وارد شده و هیچ حدیثی از احادیث اصحاب ما و کتابها و اصولشان را فرو نگذاشته مگر موارد بسیار اندکی را. [۴۴۷]
تعداد روایات این کتاب طبق گفتهی محقق حسن موسوی خراسانی به سیزده هزار و پانصد و نود حدیث میرسد. [۴۴۸]
این است گواهی یکی از بزرگترین اسطوانههای این مذهب در قرن پنجم که میگوید کتاب اولش شامل همهی احادیث مذهب چه با لفظ و چه با اشاره میباشد و همچنین تاکید میورزد که کتاب دومش جز موارد اندکی از احادیث را فرو نگذاشته است. حال سوال این است که اینهمه روایات را متاخرین از کجا آوردند؟!
مؤلفین دایره المعارفهای جدید نگفتهاند که این کتابها را از کدام کتابخانهها بدست آوردهاند؛ از کتابخانههای عمومی یا کتابخانههای خصوصی؟ چرا که یابندگان و ناشران کتاب جدید باید اعلام بکنند که کتابشان را از کجا بدست آوردهاند؟!
چنانکه صاحب مستدرک البحار میگوید: ما در این تحقیق و جستجو به مجموعهی قابل ملاحظهای از احادیث دست یافتیم» ایشان نمیگوید کجا تحقیق و تلاش نموده و در چه جایی احایث را یافته است؟!
مولف مستدرک الوسائل نیز مدعی است که این روایات قبلاً پوشیده بوده است چنانکه میگوید: «کتاب مستدرک الوسائل در برگیرندهی دلایلی است که قبلاً از دید مردم پوشیده بوده است، تا جایی که میگوید: «روزنهای است بسوی اخبار و روایات پوشیده و مخفی و راهنمایی است بسوی دانشی که تا کنون از دیدهها پنهان بوده و باز کنندهی پرچم هدایتی است که قبلا پیچیده بوده است..»
پس این کتابها و این روایات بیش از هزار سال، مخفی و پوشیده بوده و کسی به آن دسترسی نداشته است!!
کدام عقل چنین ادعایی را میپذیرد و تایید میکند که روایاتی اینهمه مدت، قابل دسترسی نبوده و اکنون یکباره آشکار شده است؟!
به فرض اینکه این روایات ساختگی نیست بلکه روایاتی واقعی است که اینهمه مدت مخفی بوده، بازهم امانت علمی و دینی میطلبد که روایات و کتابی که علما اینهمه مدت آنرا نخوانده و تدریس نکردهاند نباید پذیرفته شود زیرا امکان هر نوع دستبردی بدان میرود. چرا که دستبر به روایات و کتب و ایجاد روایات جعلی کاری است که شیعه و سنی بدان اعتراف دارند و خود امامان هم بوجود چنین معضلی تاکید داشتهاند، پس چگونه روایات و کتابهائی پخش و نشر میشود و مورد پذیرش و اعتماد جامعه قرار میگیرند که متقدمین از آنها شناختی نداشتهاند؟!
علاوه بر قبول این روایات، سخن دیگری از مؤلف «جامع الرواة» محمد بن علی اردبیلی حائری (ت ۱۱۰۱ هـ) شنیدنی و جالب است که میگوید با تالیف این کتاب، تکلیف دوازده هزار حدیث از احادیث ائمه که قبلاً، ضعیف، مرسل یا ناشناخته بودهاند روشن میشود و همه به درجهی صحیح میرسند!
چنانکه در مقدمهی کتاب میگوید: ممکن است با نوشتن این کتاب، حدود دوازده هزار یا بیشتر از احادیثی که نزد علمای ما، بعنوان احادیث مجعول یا ضعیف شناخته میشدند به درجهی صحیح ارتقا یابند!!! و این در ا ثر عنایت خدا و پیامبر و فرزندان پاکش میباشد [۴۴۹]
این همان شیوهای است که صاحب کتاب فصل الخطاب در پیش گرفته و تصریح نموده که ممکن است پیشینیان بخاطر عدم آگاهی به طرق صحت روایات دال بر تحریف قرآن ، آنها را ضعیف دانستهاند، و نهایتاً خودش به صحت اینگونه روایات اذعان می نماید. [۴۵۰]
اگر وضعیت به همین منوال ادامه یابد ممکن است هراز گاهی روایات جدیدی آشکار شود و وضعیت دین شیعه را دگرگون سازد!!! و این میطلبد که عقلای قوم، در منهج خویش تجدید نظر کنند و دین را بیش از این بازیچه ی دست این و آن قرار ندهند!!
چگونه یک مسلمان به خود اجازه میدهد که خدا را با روایاتی بندگی کند که پیشینیان اصلا آنها را نشناخته و با آن خدا را بندگی نکرده اند و در منابع مهم چهارگانهی شیعه از این روایات خبری نیست.
ظهور چنین روایاتی بعد از سپری شدن هشت قرن از مرگ و یا غیبت آخرین امام، سوال برانگیز است؟!
به هیچ وجه چنین چیزی پذیرفتنی نیست که روایاتی حدود هزار سال پوشیده بماند سپس توسط اشخاصی در قرن یازدهم کشف و آشکار گردد بنابراین به روشنی معلوم است که این روایات کشف نشده بلکه اختراع شده است و از خدا میخواهیم به حساب کسانی که با چنین جسارتی دین خدا را به بازی گرفتهاند برسد.
سوال دیگری که باید علمای شیعه به آن پاسخ دهند اینکه چرا در میان اهلسنت چنین رویدادی اتفاق نمیافتد و یکباره روایات جدیدی، به روایات و کتابهایشان افزوده نمیشود؟
بدون تردید پاسخ این سوال خیلی ساده است و آن اینکه چشم بیدار اهلسنت و پاسداری آنان از روایات، مانع از بروز چنین رویدادی بوده و میباشد.
بنابراین اگر فرد یا افرادی در جامعهی اهلسنت مدعی روایاتی بعد از سه قرن اول باشند، به هیچ وجه ادعایشان پذیرفته نمیشود مگر اینکه ادعایشان بر پایه علم و سند متصل به یکی از علمای متقدمین باشد تا چه رسد که چنین ادعایی در قرون متاخر و در قرن یازدهم اتفاق بیفتد؟!!
ولی میبینیم که جامعهی شیعه به راحتی تن به چنین روایاتی میدهد و بر آن مهر صحت میزند!
ببین تفاوت ره زکجا تا به کجا است!
آیا میتوان به منابعی که چنین وضعیتی دارد اعتماد کرد؟
یکی از علمای معاصر شیعه؛ دکتر موسی موسوی ؛طی سخنی پیرامون کتابهای یاد شده میگوید:: ما نام چند کتاب از کتب معتبر شیعه را که در عهد اول جدال میان شیعه و تشیع نوشته شده اند در سطور گذشته ذکر نمودیم. و جدیر به ذکر است که بگوییم، کتب هایی نیز که در عهد دوم این جدال یعنی در عهد حکومت صفویان تالیف شده اند، تا حد زیادی از کتب عهد اول شگفت آور ترند. چون بسیاری از این کتابها در لابلای صفحات خود امور و اقوال عجیب و غریبی را در خود جای می دهند که هیچ عاشق اهل بیت و عاقلی به وجود آنها راضی نمی شود. خوب است برای نمونه از «موسوعه بحار الانوار» که «محمد باقر مجلسی» آنرا در مجلدات ضخیمی که بالغ بر بیست جلد می باشد و به لغت عربی به تالیف رسانیده است نام ببریم این موسوعه به راستی که در حین نافع بودن، بسیار نیز پر ضرر می باشد. چون همانگونه که یادگاری بسیار پر منفعت و غنیمت علمی است، به همان صورت نیز حاوی اقوال پر ضرر و بیهوده و رکیک است که به شیعه ضرر رسانیده و از هم پاشیدن وحدت اسلامی را دامن می زند. و با اینکه مولف در مقدمه کتاب خود اعتراف میکند که کتاب موسوم به بحار الانوار همانند دریا، صدف و خزف را همراه با هم در بر دارد، اما با تاسف زیاد باید گفت که خزف و امور پر ضرر موجود در آن بیشتر از هر اثر دیگری که در تاریخ شیعه نوشته شده است باعث متضرر شدن شیعه و وحدت اسلامی گردیده است.
مولف قسمت بسیار بزرگی از کتاب خود را به معجزات ائمه شیعه اختصاص داده که آکنده از افکار غلو آمیز و داستانهای معجزات و کرامات اولیاء شیعه می باشد به راستی که این حکایات فقط به درد آرام سازی کودکان می خورد.
و جانب مخرب دیگر این موسوعه بر طعن و جرح خلفای راشدین -رضی الله عنهم- متمرکز شده که در برخی از اوقات صورت بسیار عنیفی به خود می گیرد. و این همان مسئله ای است که تاجران پر کینه طائفیت از آن جهت برپایی جنگ و جدال میان شیعه و سنت سود می جویند. کتابهایی که بر ضد شیعه نوشته می شوند، حتی تا به امروز نوک پیکان حمله خود را بر کتاب مجلسی متمرکز می سازند. مجلسی کتابهایی نیز به زبان فارسی دارد که از لحاظ این گونه محتوا کمتر از موسوعه عربی اش نیست بدون شک دوران مجلسی و تایید نظام حاکم از مذهب شیعه و علمای مذهب از مهمترین عوامل تالیف موسوعه ای همچون «بحار الانوار» می باشد، کتابی که اختلافات جاوید و ابدی میان شیعیان ایران، و اکثریت قریب به اتفاق مسلمانانی که تحت لوای «امیرالمومنین» یا امپراطوری می زیستند را دامن می زند. «مجلسی» که در سال ۱۰۳۷ هجری به دنیا آمده و به سال ۱۱۱۱ هجری وفات یافت، معاصر با شاه سلیمان و سلطان حسین، از پادشاهان صفوی بود و در زمان این دو پادشاه به رتبه شیخ الاسلام دست یافت، و شئون دین مملکت ایران به دستور این پادشاه که در پر شکوه ترین سالهای حکومت اسلامی در ایران پرداختند، به وی واگذار شد.(شیعه وتصحیح ۹۹)
[۴۴۰]. مستدرک سفینة البحار (۱/۲۷). [۴۴۱]. این عا لم شیعه همان کسی است که کتابی به نام «فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب» در اثبات تحریف قرآن نوشته است. [۴۴۲]. الذریعه (۲۱/۷). [۴۴۳]. الذریعه (۲/۱۱۱). [۴۴۴]. الذریعة (۱/۶۰). [۴۴۵]. الذریعة (۱/۶ ، ۶۲). [۴۴۶]. تهذیب الاحکام (۱/۴) [۴۴۷]. تهذیب الاحکام (۱/۲). [۴۴۸]. تحقیق کتاب الاستبصار (۱/۱۰). [۴۴۹]. مقدمه جامع الرواة (۱/۶) [۴۵۰]. فصل الخطاب ص ۳۵۴.