منابع اهلسنت:
۱ـ عون بن حکم میگوید: در آن اثنا که حسن در مدائن اردو زده بود، مردی فریاد زد که قیس بن سعد (فرمانده نظامی سپاه حسن) کشته شده است. مردم به چپاول اموال یکدیگر پرداختند حتی به خیمه و زیر انداز حسن رحم نکردند و در همین گیر و دار مردی از خوارج با نیزه به حسن حمله ور شد و او را زخمی کرد. اینجا بود که تعدادی متوجه آن مرد شدند و او را از پای در آوردند. حسن به قصر مدائن رفت و از آنجا به معاویه پیام صلح نوشت. [۱۸۳]
۲ـ زهری میگوید: بعد از کشته شدن علیس، مردم عراق با فرزند وی حسن بیعت نمودند. ایشان از بیعت کنندگان تعهد گرفت که اگر او با کسی جنگید یا صلح کرد آنها بپذیرند. مردم عراق پس از شنیدن این سخن حسن، دچار شک و تردید شدند، به یکدیگر گفتند: این مرد جنگ نیست. دیری نگذشت او را زخمی کردند. این کار آنان، نفرت و انزجار حسن از آنان را بیشتر نمود [۱۸۴]
۳ـ از شعبی و یونس بن ابی اسحاق از پدرش و از ابو سفر و دیگران روایت است که گفتهاند: اهل عراق بعد از علی با فرزندش حسن بیعت کردند و به او پیشنهاد لشکر کشی به سپاه معاویه و شام دادند. حسن پذیرفت و به سمت شام حرکت کرد و بر مقدمهی سپاه که تعدادشان دوازده هزار نفر بود و معروف به شرطة الخميس بودند، قیس بن سعد را گمارد.
بعضی هم گفتهاند، عبیدالله بن عباس را همراه با قیس فرستاد. تا اینکه به منطقهی انبار و نواحی آن رسیدند و خود حسن در مدائن اردو زد، در آن اثنا کسی اعلام نمود که فرمانده نظامی (قیس بن سعد) کشته شده است. مردم به خیمهی حسن هجوم آوردند و هر چه یافتند با خود بردند تا جایی که زیر انداز، جورابها و شال او را دزدیدند. در این میان مردی از بنی اسد به نام ابیقیصر با نیزه به وی حمله ور شد. حسن آنجا را به قصد قصر سفید مدائن که همان کاخ کسرا بود ترک کرد و گفت: خدا نفرینتان کند پدرم را کشتید امروز با من چنین رفتار میکنید، آنگاه عمر و بن سلمه ارحبی را طلبید و او را با پیام صلح نزد معاویه فرستاد و خواستههایش را مطرح نمود که عبارت بودند از اینکه قرضهایش و مخارج او و خانودهاش از بیت المال پرداخت شود و کسی به پدرش ناسزا نگوید همچنین خراج سالانه شهر فساد و دارا بگرد به وی در مدینه داده شود.
معاویه نیز پذیرفت و آنچه را وی خواسته بود محقق ساخت [۱۸۵]
۴ـ هلال بن خباب میگوید: «حسن در قصر مدائن و در جمع پیروان و اصحاب خود گفت: «ای اهل عراق من از شما بخاطر این سهکاری که انجام دادهاید بیزارم یکی اینکه پدرم را کشتید دوم اینکه به مرکب من حمله کردید و آن را زخمی نمودید و سوم اینکه گلیم زیر پایم را چپاول کردید. شما قبلاً با من بیعت کرده بودید بر اینکه با هر کس من بجنگم بجنگید و با هرکس من صلح بکنم، شما نیز صلح کنید. پس آگاه باشید که من با معاویه بیعت کردهام شما نیز از او پیروی کرده، حرف شنوی داشته باشید،، اینها را گفت و وارد قصر شد. [۱۸۶]
۵ـ از ابن شوذب روایت است که: بعد از وفات علی، حسن زمام امور اهل عراق را بعهده گرفت و معاویه بر شام حکمفرما بود. آنها به قصد جنگ با هم روبرو شدند، حسن زیاد علاقه به جنگ نشان نمیداد. از اینرو به نفع معاویه برکنار شد و با او بیعت کرد مشروط به اینکه بعد از معاویه، خلافت به حسن منتقل شود. از آن روز، اطرافیان حسن به وی میگفتند: عار المؤمنین (ننگ مؤمنان) حسن میگفت: عار بهتر از نار (ننگ بهتر از آتش) است. [۱۸۷]
۶ـ خطیب بغدادی با سند خویش از ابو عزیف روایت کرده که میگوید: ما حدود دوازده هزار مرد جنگجو در قسمت مقدمهی سپاه حسن بودیم که بصورت جدی برای جنگ با اهل شام عازم بودیم، ابوغمرطه فرماندهی ما بود و در مکانی به نام مسکن اردو زده بودیم که خبر صلح حسن با معاویه همچون صاعقهای بر ما فرود آمد. بعد از اینکه حسن به کوفه رسید مردی از ما به نام ابو عامر سفیان ابن لیلی خطاب به وی گفت: سلام بر تو ای خوار کنندهی مؤمنان. حسن گفت: ای ابا عامر من قصد خوار کردن مؤمنان را نداشتم بلکه نمیخواستم آنها را قربانی حکومت خویش کنم. [۱۸۸]
۷ـ بعد از اینکه معاویه زمام امور را به دست گرفت و وارد کوفه شد و در آن خطبه ایراد کرد و جهان اسلام یکپارچه به خلافت وی تن در داد و قیس بن سعد (فرمانده نظامی سپاه حسن) نیز پس از مخالفت با صلح، بازگشت و با معاویه بیعت نمود، اهل بیت به سرکردگی حسن و حسین و برادران و پسر عموهایشان، عراق را به قصد شهر پیامبر، ترک گفتند: در مسیر راه هرجا با شیعیان خود روبرو میشد از آنها جز سرزنش و ملامت چیزی نمیشنید ولی حسن که کار شایسته و خوبی انجام داده بود، از ملامت هیچ ملامت کنندهای ابا نداشت احساس پشیمانی به خود راه نمیداد بلکه بسیار شادمان و خرسند به راهش ادامه میداد: خدا از او خشنود و بهشت برین جایگاهش باد. [۱۸۹]
این مطللب در منابع شیعه نیز به شرح زیر آمده است:
۸ـ از حسن روایت شده که گفته است: بخدا سوگند من معاویه را بهتر از اینهائی میدانم که به گمان خودشان، شیعیان من هستند. اینها خواستند مرا بکشند اموالم را چپاول کردند، بخدا سوگند اگر بتوانم با صلح با معاویه جانم را نجات دهم و اهلبیتم را حفاظت کنم بهتر از این است که اینها مرا بکشند و اهل بیتم در امان نباشند. بخدا سوگند اگر با معاویه بجنگم همینها مرا دست بسته تحویل معاویه خواهند داد. بنابراین زندگی با صلح و عزت را بر مرگ در اسارت ترجیح میدهم. [۱۹۰]
۹ـ همچنین از حسن نقل کردهاند که گفته است: من اهل کوفه را بخوبی آزموده و شناختم. مفسردین آنها به هیچ وجه قابل اصلاح نیستند آنها در گفتار و کردار بی تعهد و بیوفا هستند. آنها میگویند: دلهایشان با ماست در حالی که شمشیرهایشان علیه ما است. [۱۹۱]
۱۰ـ مسعودی شیعه نقل کرده که حسن بعد از صلح با معاویه چنین گفت: ای اهل کوفه من بخاطر سه چیز از شما بریدم :پدرم را کشتید، اموالم را چپاول کردید و شکمم را پاره کردید. آگاه باشید که من با معاویه بیعت کردهام شما نیز از او بشنوید و اطاعت کنید. [۱۹۲]
۱۱ـ همچنین شیخ مفید شیعه مینویسد: بر خیمهاش حمله بردند و هرچه داشت چپاول کردند حتی زیراندازش را بردند تا جایی که فردی به نام عبدالرحمان ازدی شال او را از روی شانهاش کشید و او در حالی که شمشیرش آویزان بود، بدون ردا نشسته بود. [۱۹۳]
۱۲ـ از ابوجعفر نقل کردهاند که گفته است: مردی از یاران حسن به نام سفیان بن ابی لیلی نزد حسن آمد و گفت: سلام بر تو ای خوار کنندهی مؤمنان، حسن گفت: از کجا میدانی که من آنها را خوار کردم؟ مرد گفت: زمام امور امت را براحتی تحویل این طاغوت نمودی تا به غیر ما انزلالله داوری کند. [۱۹۴]
ب) نگاهی به روایاتی در ارتباط اذیت و آزار حسن:
این مواضع که در منابع شیعی و سنی آمده بیانگر حقایق زیر میباشند:
۱ـ شایعه سازان در زمان پدر حسن همان کسانی بودند که اکنون پیرامون حسن را گرفته بودند.
۲ـ شایعه امامت در زمان حسن روبه ضعف نهاده یا از بین رفته بود چرا که دست کشیدن حسن از خلافت، راه را برای این شایعه کاملاً بسته بود.
۳ـ کنارهگیری حسن از خلافت، وی را دچار ضررهای مادی و معنوی نمود و اگر پیروانش معتقد به امامت وی بودند نباید با ایشان چنین برخوردی میکردند.
۴ـ نشنیدیم که کسی در برابر مخالفین با رأی حسن بدلیل اینکه ایشان امام معصوم هستند بایستد و این بیانگر آنست که شایعه امامت در آن دوره از بین رفته بود.
۵ـ آنچه بیشتر آشکار می شود این است که پیروان حسن؛ اهل دین و عقیده نبودند بلکه مشتی آدم هوا پرست و دارای اهداف شخصی بودند این است که اگر آنها معتقد به امامت و عصمت وی بودند، باید از صلح ایشان با معاویه استقبال میکردند و خشنود میشدند هرچند این عمل مخالف با میل باطنی آنها بود. علاوه بر این، آزار رساندن به وی و چپاول اموالش بزرگترین دلیل بر فساد اخلاق و سوء اهداف کسانی است که پیرامون او جمع شده بودند.
[۱۸۳]. تاریخ دمشق (۱۳/۲۶۲). [۱۸۴]. همان ۱۳/۲۶۳). [۱۸۵]. تاریخ دمشق (۱۳/۲۶۳). [۱۸۶]. تاریخ بغداد (۱/۱۳۹). [۱۸۷]. تاریخ دمشق (۸/۳۳) و (۱۳/۲۶۱). [۱۸۸]. تایخ بغداد (۱۰/۳۰۵) و تاریخ دمشق (۱۳/۲۷۹). [۱۸۹]. البدایة و النهایه (۸/۱۹) و الکامل فی التاریخ (۳/۸۵). [۱۹۰]. الاحتجاج (۲/۱۰) البحار (۴۴/۲۰) الانتصار (۹/۲۳۴). [۱۹۱]. الاحتجاج (۲/۱۲) البحار (۴۴/۱۴۷) الانوار البهیه۹۱. [۱۹۲]. مروج الذهب (۲/۴۳۱) الانتصار (۸/۱۰۶). [۱۹۳]. الارشاد۱۹۰، مقاتل الطالبین ۴۱ و اعیان الشیعه (۱/۵۶۹). [۱۹۴]. اختیار معرفة الرجال (۱/۳۲۸) البحار (۴۴/۲۳).