نخست تشکیل دولت:
تلاشها و نظریات خمینی به ثمر نشست و عملا حکومت شیعی زیر سایه ولایت فقیه بوجود آمد و سرپرستی حکومت را تا زنده بود خودش بعهده داشت و بعد از وفاتش، علی خامنهای بعنوان ولی فقیه، جانشین وی گردید.
خمینی برای تشکیل حکومت، مجلس شورائی ترتیب داد تا نائب ولی فقیه را انتخاب کنند و زیر نظر مستقیم وی، ریاست دولت را در اختیار داشته باشد همچنین دستور تدوین قانون اساسی کشور را داد.
منشأ مواد قانون اساسی، کتاب حکومت اسلامی خود خمینی بود. در اینجا ما نگاهی به قانون اساسی نخستین حکومت ولی فقیه در مذهب اثنای عشری خواهیم داشت:
ریاست دولت: در قانون اساسی ایران، دو رئیس برای کشور در نظر گرفته شده است؛ رئیس مخفی و رئیس آشکار:
رئیس مخفی همان ولی فقیه و امام امت و رئیس آشکار همان رئیس جمهور کشور است.
در مورد رئیس اول در مادهی ۵۷ قانون اساسی چنین آمده است: قوای سهگانهی کشوری، زیر نظر ولی مطلق امور و امام امت به کارشان ادامه میدهند ...
بدینصورت ولی فقیه طبق دستور قانون اساسی، مستقیماً بر بزرگترین ارگانهای کشور اشراف دارد و همانطور که ملاحظه نمودید به ایشان لقب «ولی مطلق امور» و «امام امت» اختصاص یافته زیرا ایشان به هیچکس پاسخگو نیست و دستور و سخنش بمثابهی دستور و سخن خدا است چنانکه پیشتر این سخن خمینی را نقل کردیم که گفته بود: «نپذیرفتن سخن فقیه حاکم، مانند نپذیرفتن سخن امام (معصوم) و نپذیرفتن سخن خدا و در حد شرک به خدا میباشد».
و این از شگفت آمیزترین ادعاها است.
و در مورد توصیف ایشان به امام امت باید گفت: آیا این بمعنای لغو امامت مهدی منتظر نیست و اگر ایشان ولی مطلق امور و امام امت میباشد چه نیازی به رئیس جمهوری است که فقط اجرا کنندهی دستورات امام امت است؟
چرا امام امت ادارهی ارگانهای مهم کشور را شخصا بعهده نمیگیرد؟ آیا توانائی اداره را ندارد یا اینکه ملت به ایشان اعتماد نمیکند؟
اگر توانائی ندارد پس چگونه شایستگی نیابت از امام غائب را دارد؟
و اگر ملت به وی اعتماد نمیکند، چگونه ایشان نائب امام زمان است در حالی که امت به امامت وی راضی نیست؟ اگر واقعاً ایشان نائب امام مهدی است چرا حق انتخاب رئیس کشور را ندارد و باید مردم رئیس را انتخاب بکنند؟ و اگر مردم حق انتخاب رئیس جمهور را دارند چرا حق انتخاب امام را نداشته باشند؛ روشی که اهلسنت بدان معتقد میباشند یعنی اینکه امام به انتخاب مردم تعیین میشود؟
سوال دیگر اینکه چرا ولیامر مسلمین و نائب امام معصوم همانند فردی از رعیت در انتخاب رئیس جمهور مشارکت میکند؟
اینها ابهاماتی است در قانون اساسی کشوری که زیر سایه ولایت فقیه و به نام و نیابت امام زمانی که شاید دیگر نیازی به ظهورش نباشد تشکیل شده است.
اهداف دولت: در قانون اساسی ایران، بندهائی در توسعهی دایرهی اختیارات ولی فقیه و اهداف دولت بشرح زیر به چشم میخورد:
در مقدمهی قانون اساسی میخوانیم: «باید شرایط را جهت ادامهی انقلاب به داخل و خارج مرزها فراهم نمود.»
همچنین در مادهی دومی که پایههای دولت را مشخص میکند آمده است: «ایمان به امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلابی که اسلام بوجود آورده است.»
هدف از تداوم انقلاب یعنی جنگیدن با غیر شیعیان تا شیعه شوند چرا که اسلام نزد شیعیان اثنای عشری یعنی دین امامت.
چنانکه محمد جواد عاملی از شیعیان اثناعشری میگوید: ایمان طبق دیدگاه ما با اقرار به ائمهی دوازدهگانه متحقق میشود، مگر در حق کسیکه قبل از تکمیل ائمه مرده است؛ برای او ایمان به امامزمان خود و ائمهی قبلی کفایت میکند. [۵۱۸]
و این یعنی حکومت شیعی ایرانی متعهد به صدور انقلاب به همهجا میباشد.
همچنین در اصل دوم قانون اساسی میخوانیم:
درتشکیل و تجهیز نیروهای دفاعی کشور توجه بر آن است که ایمان و مکتب، اساس وضابطه باشد بدین جهت ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب در انطباقبا هدف فوق شکل داده می شوند و نه تنها حفظ و حراست از مرزها بلکه باررسالت مکتبی یعنی جهاد در راه خدا و مبارزه در راه گسترش حاکمیت قانون خدادر جهان را نیز عهدهدار خواهند بود. (و اعدوالهم مااستطعتم من قوه و منرباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم و آخرین من دونهم.)
واقعاً شگفتآور است! گسترش حاکمیت قانون الهی به سراسر جهان، باید گفت این نیابت از امام زمان نیست بلکه در واقع نبوت جدیدی است.
سخن از جهاد در راه خدا و بسط حاکمیت الهی! پس قضیه تنها به نیابت امام زمان و رعایت امور شیعیان تا زمان ظهور ایشان ختم نمیشود بلکه هدف جهاد با همهی امت به قصد شیعه کردن آنان است زیرا قانون الهی طبق عقیدهی این قوم یعنی تشیع چرا که خداوند هیچ دینی جز دینی را که مبتنی بر امامت باشد نخواهد پذیرفت.
شیعیان اثناعشری بر این باوراند که خداوند اقامهی دین را به ائمه سپرده و روایات منسوب به ائمه، شیعیان را به انتظار برای مهدی موعودی که موظف به نشر و یاری دین است فرا خواندهاند و شیعه بیش از هزار سال بر این عقیده زیسته است.
ولی اکنون انقلابی پدید آوردند و دولت ولایت فقیه تشکیل دادند و میخواهند تمامی صلاحیتهای امام زمان را عملاً اجرا نمایند و با بقیهی امت وارد معرکه بشوند؛ کاری که خود ائمهی معصومین انجام ندادند بلکه با آن مخالفت کردند و مرتکب چنین حرکتی را طاغوت نامیدند. سوال این است که چگونه برخی از معاصرین با انتساب به اهلبیت، دست به کارهائی مخالف با توجیهات ائمه میزنند؟
اگر واقعاً روایاتی که شما بیش از هزار سال بر اساس آن ساکت نشستهاید غیر واقعی بوده پس به تلاش خود در اینراه ادامه بدهید و روایات دیگری را که قرنها شما را از امت اسلامی دور ساخته است را کشف کرده در عقیده خویش تجدید نظر بکنید زیرا تمامی باورهای دینی شما نتیجه ی همین روایتی که نیاز به پالایش دارد .
پیامدهای حکومت ولایت فقیه از نگاه یک مجتهد شیعه: بسیاری از علما و پیروان شیعه از این رویداد، خرسند نیستند و معتقد به پیامدهای ناگوار این منهج بر امت اسلامی میباشند که ما فقط به ذکر سخنان یکی از علمای مجتهد و عالی رتبهی شیعه به نام دکتر موسی موسوی بسنده میکنیم، نامبرده این پیام خود را به سردمداران حکومت ابلاغ نموده که تفکر ولایت فقیه، شبیه تفکر مسیحیان در مورد عیسی و احبار نصارا بوده که معتقد به تجسم الله در مسیح و تجسم مسیح در حبر اعظم میباشند.
ایشان بین اختیارات پاپ که تحت عنوان سلطهی مطلق الهی ، مردم را زندانی می کنند ،می کشند و می سوزاند با اختیارات ولی فقیه و زندانی کردن، تبعید و تحقیر مخالفین فکری توسط ایشان ، مقایسه می کند.
همچنین به صدور انقلاب و پیامدهای ناگوار این تفکر برای شیعیان و همچنین فرار مردم از دین بخاطر عملکرد برخی مراجع، اشاراتی نموده است.
ایشان میگوید: ولایت فقیه همان بدعت، بال، و قدرت دومی است که به سلطه کسانی که خود را نائبان امام مهدی می داند اضافه گشت. این نظریه به معنای دقیق تر نظریه ای «حلولی» بسته است که از مسیحیت گرفته شده و همان معنی را در بر دارد. این نظریه حلولی در مسیحیت به این صورت است که: خداوند در مسیح تجسد می یابد، و مسیح در اسقف اعظم متجسد می شود. در عصر دادگاههای تفتیش عقاید در اسپانیا، ایتالیا، و قسمتی از فرانسه، «پاپ» به عنوان سلطه الهی مطلق بر مسیحیان و دیگران حکم رانی می کرد. و به اعدام، سوزاندن، و زندانی کردن مردم دستور میداد. پلیسها و ماموران او در طول روز و دل شب به خانه های این مردم می ریختند و انواع و اقسام فساد و منکرات را بر اهل این خانه ها واقع می کردند. این نظریه ساختگی پس از غیبت کبری در زمانی که علما از الهی بودن منصب امامت سخن می راندند و آن را ستایش می کردند، به نظریات شیعه اضافه گشته و شکل عقیدتی به خود گرفت. این سلطه الهی از امام جانشینی برای رسول خدا ص می ساخت که از طرف خداوند انتخاب گشته و دارای سلطه می باشد. و چون امام زنده بوده و فقط از انظار غایب است، و غیبت خود سلطه الهی خود را از دست نداده، بلکه این سلطه به نائبان او، یکی پس از دیگری و تا روز قیامت، انتقال می یابد.
و این چنین بود که نظریه ولایت فقیه، در افکار فقهای شیعه جای بزرگی را به خود اختصاص داد. و در ایران که در تاریخ معاصر، یعنی همان عصر جدال سوم میان شیعه و تشیع، مهد ولایت فقیه به شمار می رود، ولایت فقیه توانست با استفاده از قانون اساسی جدی بالاترین مقام کشوری را کسب نموده، و سلطه مطلق کشور را در دست گیرد. اما با همه اینها، وضع کنندگان و پشتیبانان این قانون اساسی هرگز نتوانستند تناقضات واضحی را که بین تطبیقات عملی، و نظری فقهی وجود دارد حل نموده و به همین دلیل از چشم انداز مجتمع شیعه، نظریه ضعیف، رکیک و سست به نظر می رسد اگرچه قدرتهای مادی بزرگی از آن پشتیبانی می کند، شاید از بارزترین این تناقضات، این مسئله باشد که شیعیان در مورد آن می پرسند: «آیا ولایت فقیه منصبی است دینی، یا سیاسی؟»
چون اگر ولایت فقیه منصبی است دینی، در نتیجه قابلیت انتخاب شدن و عزل شدن ندارد. همان گونه که قابلیت تطبیق ندارد، پس هرگاه کسی به مرتبه فقاهت برسد به صفت ولایت موصوف می گردد و اطاعت از اوامر او که ولایتش بر همه مسلمانان واجب می گردد. اما ما مشاهده نموده ایم که چگونه برخی از فقها مورد اهانت و شتم قرار گرفته و یا زندانی و فراری شده اند. و همه این امور بخاطر این بود که در مقابل سلطه فقیه حاکم موضع گیری فکری و یا سیاسی کرده بودند.
اما اگر ولایت فقیه منصبی سیاسی است، پس چرا آنرا به دین و مذهب ربط می دهند و لباس عقیدتی می پوشانند؟ و چرا دم از واجب بودن اطاعت از ولی فقیه می زنند؟
از همه اینها گذشته هنگامی که فقیهان یک شهر، در رای و عقیده با یکدیگر به زد و خورد می پردازند، یک شخص از لحاظ عملی چگونه می تواند ولایت فقیه را تجسم کند؟ و چگونه می توان بین آراء متناقض و متخالف این فقیهان جمع بندی نمود؟
به راستی که ربط دادن چنین قانونی به اسلام، که خداوند آنرا جهت بالا بردن ارزشهای انسانی فرو فرستاده است، بزرگترین اهانت به این دین قیم و آسمانی است.
نظریه ولایت فقیه از ایران فراتر رفت و به مناطق شیعه نشین دیگر سرایت نمود تا شیعیان آنجا را همانند شیعیان ایران در زیر تازیانه طوفان خود گیرد. من از این می ترسم که این بلا دامن گیر شده و همه شیعیان را آنگونه در بر گیرد، که پس از آن حتی رویای استقرار را نیز در خواب خود نبینند. اگر شیعه می دانست که به نام ولایت فقیه چه فجایعی رخ داده و می دهد سایه این فقها از سر مناطق شیعه نشین کم می شد و این حضرات هم چون گوسفند گریزان از دست گرگ، از دست شیعیان پا به فرار می گذاردند.
هم اکنون و در زمان نوشتن این سطور، در سرزمین شیعه نشین ایران، و پس از اینکه مردم این سرزمین از دست ولایت فقیه بدبختی های بسیاری کشیده اند، می بینیم که در مقابل مذهب و همه امور ناشی از سلطه فقها و مرجعیت مذهبی واکنشی بسیار عنیف و سخت بوجود می آید که این بدبختی ها به نوبه خود مردم ایران را به خروج دسته جمعی از اسلام تهدید می کند.
و به همین علت است که من مخلصانه از خداوند مسئلت می کنم که رساله تصحیحی من قبل از اینکه دیر شود، و دیگر نوشدار و را فایده ای نباشد، بدست مردم ایران رسیده تا بدانند که راه رهایی در از بین بردن و انکار کردن نیست، بلکه در ساختن و اصلاح خلاصه می شود.(شیعه و تصحیح)
ای کاش این تحلیل عقلانی دقیق این دانشمند بزرگ و فهیم، مورد توجه فقهای مذهب و سازندگان حکومت ایرانی قرار میگرفت.
ما به دو قضیه از قضایائی که دکتر موسوی مطرح نموده، میپردازیم:
نخست پیامد های صدور انقلاب ولایت فقیه بر وضعیت امنیتی شیعه.
دوم پیامدهای صدور انقلاب ولایت فقیه بر عقاید شیعه.
در مورد قضیه نخست ، دکتر موسوی میگوید: نظریه ولایت فقیه از ایران فراتر رفت و به مناطق شیعه نشین دیگر سرایت نمود تا شیعیان آنجا را همانند شیعیان ایران در زیر تازیانه طوفان خود گیرد. من از این می ترسم که این بلا دامن گیر شده و همه شیعیان را آنگونه در بر گیرد، که پس از آن حتی رویای استقرار را نیز در خواب خود نبینند. اگر شیعه می دانست که به نام ولایت فقیه چه فجایعی رخ داده و می دهد سایه این فقها از سر مناطق شیعه نشین کم می شد و این حضرات هم چون گوسفند گریزان از دست گرگ، از دست شیعیان پا به فرار می گذاردند.( شیعه وتصحیح)
دولت ایران با سوء استفاده از ضعف دولتهای سنی و خلأهائی که در بسیاری از کشورها وجود دارد، به شدت در تلاش صدور انقلاب به خارج از مرزهای خویش میباشد و این امر باعث درگیریهای خونین میان شیعه و سنی در برخی از کشورها مانند: عراق، یمن، افغانستان و لبنان (و سوریه) شده است.
ای کاش حکومت ایران از سرنوشت حکومتهای شیعه در طول تاریخ درس میگرفت. زیرا این نخستین حکومت شیعی نیست بلکه قبل از این نیز جهان سه حکومت شیعی را به خود دیده که عبارتاند از حکومت بویهیان در ایران و حکومت عبیدیان معروف به فاطمیان در مصر و حکومت صفویها در ایران، گرچه حکومتهای یاد شده از نوع ولایت فقیه نبودند اما دیری نگذشت که از میان رفتند.
دربارهی این حکومت نیز ما به یقین میدانیم که با وجود قدرت و غروری که دارد، چند دهه بیشتر دوام نخواهد یافت، زیرا نظامی است که نه تنها بنای ناسازگاری با جهان اسلام بلکه با تمام بشریت را دارد در حالی که میبایست بجای اینکارها به نظم امور داخلی کشور و تصحیح باورهای عقیدتی خویش که قرنها شیعه را از امت اسلامی دور داشته است میپرداخت نه اینکه به فکر جهاد علیه امت و صدور درگیری به سایر ممالک باشد. [۵۱۹]
چنانکه دکتر موسوی میگوید: و در ایران که در تاریخ معاصر، یعنی همان عصر جدال سوم میان شیعه و تشیع، مهد ولایت فقیه به شمار می رود، ولایت فقیه توانست با استفاده از قانون اساسی جدی بالاترین مقام کشوری را کسب نموده، و سلطه مطلق کشور را در دست گیرد. اما با همه اینها، وضع کنندگان و پشتیبانان این قانون اساسی هرگز نتوانستند تناقضات واضحی را که بین تطبیقات عملی، و نظری فقهی وجود دارد حل نموده و به همین دلیل از چشم انداز مجتمع شیعه، نظریه ضعیف، رکیک و سست به نظر می رسد اگرچه قدرتهای مادی بزرگی از آن پشتیبانی می کند.(شیعه وتصحیح)
[۵۱۸]. مفتاح اکرامة (۲/۸۰). ۱. [۵۱۹. مروز بعد از گذشت سی و اندی سال از انقلاب ایران شاهد دخالتهای سیاسی و نظامی ایران در بیشتر کشور های اسلامی و جنگ شیعه و سنی هستیم. در عربستان، عراق، بحرین، لبنان، سوریه، افغانستان، یمن و پاکستان نا آرامی های گسترده ای بوجود آمده که نتیجه ی صدور انقلاب اسلامی به دنیا می باشد. (مترجم)