سرگردانی دوم: سرگردانی فرقهی اثنا عشری
این بحث مربوط به حیرت و سرگردانی فرقهای است که خود مولود سرگردانی شیعیان امامی سابق است.
حیرتی که شیعیان (بعد از مرگ حسن عسکری) دچار آن شدند به زایش گروههای زیادی انجامید که یکی از آنها اثنا عشری بود. زیرا برخی از علمای شیعه فوراً به فکر پر نمودن شکافی شدند که با مردن حسن عسکری بوجود آمده بود بنابراین مدعی شدند که او بعد از خود فرزندی بجا گذاشته که بخاطر نجات جان خویش از دست دشمنانش پنهان شده و بعد از پدرش امامت به او منتقل شده است.
این سخن گرچه موقتا مورد پذیرش جامعهی شیعی قرار گرفت ولی دیر نگذشت که مردم در مورد مهدی پنهان شده، دچار شک و تردید شدند تا جایی که دین شیعه با چالش جدی روبرو شد و بسیاری از دین برگشتند و به فحشا و زشت کاری روی آوردند.
الف) حکایت این سرگردانی از زبان علمای شیعه:
۱ـ نعمانی؛ یکی از علمای بزرگ شیعه در قرن چهارم (ت اوائل قرن ۴) میگوید: بخاطر امتحانی که از این غیبت بر مردم آمد بسیاری از شیعیانی را که معتقد به امامت بودند دیدیم که یکپارچگی خود را از دست دادند، دسته دسته شدند، فرائض الهی را سبک شمردند، حرامهای الهی را نادیده گرفتند، برخی دچار افراط و برخی دچار تفریط شدند و همگی جز اندکی در امر امام زمان و ولی امر و حجت خدا دچار شک و تردید شدند. [۳۵۳]
-در جایی میگوید: همه در مورد جانشین حسن عسکری میگویند: کجا است؟ تا کی در غیبت بسر میبرد؟ چه قدر خواهد زیست؟ اکنون هشتاد و اندی سال است که نیامده!
عدهای میگویند: او مرده است. برخی اصلاً تولدش را قبول ندارند و کسی را که بدان معتقد است به باد مسخره میگیرند وبرخی چنین زمانی را طولانی و بعید میدانند. [۳۵۴]
۲ـ ابن بابویه قمی، یکی دیگر از علمای قرن چهارم (ت ۳۸۱ هـ) میگوید: من به نیشاپور برگشتم و مدتی در آنجا مقیم شدم. دیدم بیشتر شیعیان در قضیه غیبت دچار حیرت و سرگردانی شد، ه شبهاتی پیرامون قائم داشتند. [۳۵۵]
۳ـ طوسی؛ یکی دیگر از علمای شیعه در قرن چهار (ت ۴۶۰ هـ) میگوید: به تولد امام زمان ، غیبتش ، دیر آمدنش، آزمایشی که متوجه مؤمنین شده ، شک و تردیدی که از طول غیبت به دل شیعیان وارد شد و مرتد شدن بیشترمردم از دین میاندیشم. [۳۵۶]
ب) نگاهی به این سرگردانی:
۱ـ اگر خدا میخواست افراد خانوادهای جانشین پیامبرش شوند، اینرا آشکارا در قرآن یا به زبان پیامبرش به گونهای بیان مینمود که جای هیچ شک و تردیدی نمیماند و مردم دست به دست ،این نص را به یکدیگر منتقل میکردند و کسی دچار حیرت و سرگردانی نمیشد.
۲ـ همچنین اگر خدا میخواست افراد خانوادهای جانشین پیامبر در امر رهبری امت شوند، نسل این خانواده را باقی میگذاشت و آنرا منقطع نمیکرد.
۳ـ آنچه نعمانی از دو دستگی، بوجود آمدن شک و تردید در مورد امامت و فساد و انحراف و فرار از دین ذکر نموده، نتیجهی طبیعی انحراف و فساد عقیدتی است. چرا که عقیده باعث تنظیم رفتار و اخلاق میشود و هرگاه عقیده دچار فساد و دگرگونی شود، انسان به راحتی از زیر بار مقررات دینی میگریزد.
چگونه ممکن است انسان بپذیرد که خداوند پیروی از نسل معینی را مشروع ساخته سپس آن نسل را از میان بر داشته است؟
مگر خدا نمیداند که این نسل بزودی منقطع میشود؟ اگر میدانسته، چرا دین را به آنان سپرده؟ و چرا باید چنین پروردگاری را بپرستند که آنان را به پیروی نسلی که بزودی منقطع خواهد شد امر نموده است؟
و اگر نمیدانسته، پس این نقص بزرگی است که متوجه ربوبیت خداوند میشود. مگر نه اینکه او علم غیب دارد و گذشته و آینده را میداند و خود میآفریند و تدبیر امور جهان در دست اوست؟ چگونه ندانست که این نسل بزودی منقطع خواهد شد؟
اینها سوالات و شبهاتی است که ذهن پیروان دین شیعه را به خود مشغول ساخت و باعث روگردانی بسیاری از آنان از دین گردید.
۴ـ این سرگردانی خط بطلانی بر مذهب این جماعت کشید نه بر دین حقیقی چرا که این مذهب ربطی به دین ندارد بلکه توسط افرادی ساخته شده و به دین نسبت داده شده است، و دلیل بطلانش منقطع شدن نسلی است که این مذهب وابسته به وجود آنان است و اگر واقعا این مذهب، نمایندهی دین بود، نسلی که باید آنرا حفظ میکرد نباید از بین میرفت.
باید گفت که اکتشاف هویت واقعی این عقیده و بطلان آن و فرار پیروانش از آن، انسان را به رویدادی که در اروپا در پی اکتشاف فساد دین نصرانی و فرار مسیحیان از دین رخ داد میاندازد. البته انزجار از دین باطل ، باعث شد که از دل حق نیز محروم شوند.
بنابراین باید گفت: راه حل قضیه در فرار نیست بلکه در جستجو از دین حقیقی است. بخاطر اینکه خداوند بشر را بر سر بیراهگی نگذاشته بلکه کتابی فرا رویش گشود ه تا او را به سوی حق و حقیقت رهنمون گردد.
[۳۵۳]. الغیبة نعمانی (ص ۱۱). [۳۵۴]. همان (۱۰۳). [۳۵۵]. مقدمه: اکمال الدین ص ۲. [۳۵۶]. الخطیبة نعمانی (ص ۱۳۷، ۱۳۸).