بررسی اجمالی روایات امامت:
بعد از ارائهی این روایات، به بررسی اجمالی آنها خواهیم پرداخت تا به بطلان ادعای وصیت و امام پی ببریم.
۱ـ روایت بخاری که حاوی گفتگوی عباس و علی بود بیانگر این مطلب است که آن دو بزرگوار از هیچگونه وصیتی در این باره اطلاع نداشتند اگر می دانستند که پای امامت در میان است چنین سخنانی بر زبان نمیآوردند.
۲ـ نفی امامت در بیش از ۳۰ عدد روایت و دهها روایت دیگری که بیان خواهد شد و همکاری برادرانهی علی با خلفا دلیل قوی دیگری بر بطلان ادعای امامت می باشد.
۳ـ اینکه علی در روایت شماره ۴ و ۶ فرمود: اگر در این باره (امامت) از رسول الله عهدی نزد من بود قطعاً ساکت نمینشستم و نمیگذاشتم ابوبکر و عمر بر منبر رسول الله بنشینند و حتی اگر شده تک و تنها به جنگ با آنان میرفتم، بیانگر قدرت و شهامت او است، علی در این کلام خود را از هرگونه ناتوانی، ترس، بزدلی و سهل انگاری در اجرای عهد خدا و پیامبر بدور میدارد. او برای خود روا نمیداند که از عهد پیامبر شانه خالی کند و بگذارد دیگران این جایگاه را غصب نمایند.
بحق که علی شایستهی چنین موضع گیری شجاعانهای است. او کسی است که در راه خدا، از خود رشادتهای زیادی نشان داده است.
چگونه ممکن است که خداوند او را به مقام امامت بگمارد ولی او از روی ناتوانی از اعلان امامت خویش صرف نظر کند و به جنگ غاصبان امامت نرود و برای احقاق حق و ابطال باطل، دست به مبارزه نزند آنگونه که رسول الله با قوم خویش به نبرد پرداخت تا اینکه دین خدا چیره شد و پرچم اسلام به اهتزاز درآمد؟
آنچه که علی در این روایت بیان داشته سخنی است که عقل و خرد آنرا میپذیرد و علمای اهل بیت نیز آنرا تایید میکنند. چنانکه حسن بن حسن بن علی میگوید: اگر بپذیریم که سخن شما درست است و خدا و پیامبر، علی را برای این امر، انتخاب نمودهاند، پس بزرگترین گناه و جرم را خود علی مرتکب شده که به عهد و توصیهی رسول الله عمل نکرده و بدان قیام ننموده است.
۴ـ علیس، دلیل عقلی و قوی دیگری که بیانگر بطلان ادعای امامت است بیان میدارد که همان انتخاب ابوبکر توسط رسول الله جهت امامت نماز در بیماری رسول خدا میباشد. و این نشانگر رغبت قلبی رسول خدا به خلافت ابوبکر است و اگر رسول الله میخواست علی را جانشین خود تعیین کند قطعاً ایشان را برای امامت نماز انتخاب مینمود. چگونه ممکن است که رسول خدا، در حضور کسی که قرار است امام و پیشوای مسلمانان بعد از پیامبر باشد، شخص دیگری را برای امامت نماز انتخاب نمایند؟! باید گفت: حقا چقدر این امام بزرگوار، اهل ادب و انصاف بوده ، به برتری ابوبکر بر خود و بر سایر صحابه بخاطر انتخاب وی توسط رسول الله برای امامت نماز اعتراف نموده است! و این دلیلی
است عقلی که احتمال هیچ نوع توجیه و تاویلی را ندارد.
۵ـ علی تاکید میورزد که با ابوبکر بیعت کرده و حق اطاعت و حرف شنوی از وی را با خیر خواهی و مشورت ادا نموده است.
همچنین با عمر بیعت کرده و حق اطاعت و حرف شنوی از وی را با خیرخواهی و مشورت ادا نموده است همچنین میگوید: با عثمان بیعت کرده و حق اطاعت و حرف شنوی از وی را با خیرخواهی و مشورت ادا کرده است. و این یک واقعیت تاریخی غیر قابل انکار است.
حال سوال این است که علی چگونه حدود بیست و پنج سال با کسانی که به گمان شایعه پراکنان ، غاصبان امامت و منکرین حقیقت هستند؛ همکاری و مساعدت می نماید؟! و صاحب حق (علی) برای پس گرفتن حق خویش هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دهد بلکه با متجاوزین بیعت و با آنان زندگی می کند و پشت سرشان نماز می خواند و مشاور آنان بوده، بعنوان قاضی در خدمتشان می باشد!؟
باید گفت: چنین چیزی از نظر عقلی به هیچ وجه قابل توجیه نیست که علی، وصی رسول الله باشد و در طول این مدت، چنین عملکردی از خود نشان بدهد.
۶ـ نشاندن ابوبکر توسط رسول الله بر مصلای نماز؛ جایگاهی که در مدت بعثت رسول الله بویژه در ده سال مدینه، جز شخص رسول الله کسی در آنجا قرار نگرفته است، تا مسلمانان مهمترین رکن عبادی دین را به او اقتدا کنند، دلیل روشنی بر این امر است که خواستهی قلبی رسول الله استخلاف ابوبکر و جانشینی وی بوده است.
۷ـ علی تاکید میورزد که از جانب رسول الله به وی در مورد امامت وصیتی نشده بلکه او خودش گمان میکرده که بخاطر خویشاوندی نزدیک وی با رسول الله نسبت به دیگران حق اولویت با او است. ولی از آنجا که امت کسی دیگر را به دلیل اینکه رسول خدا او را برای امامت مردم تعیین کرده بود، انتخاب نمودند، علی نیز این انتخاب را پذیرفت و تسلیم رأی عمومی امت گردید.
چنانکه یکی از دانشمندان معاصر شیعه به نام دکتر موسی موسوی، به این مطلب اشاره میکند آنجا که مینویسد پیامبر دوست داشت علی جانشین او شود نه بدستور خدا بلکه خواستهی قلبی ایشان بود. سپس دکتر موسوی میافزاید: امام علی همواره میگفت که هیچ دستوری از آسمان در مورد امامت وی نازل نشده است. همچنین یاران و معاصرین علی در این باره با وی هم عقیده بودند و تا شروع عصر غیبت کبرا یعنی زمانی که عقاید شیعه صددرصد دچار تغییر نشده بود، شیعیان بر همین باور بودند.
بنابراین باید گفت: فرق است میان اینکه علی و هوادانش او را بیش از دیگران شایستهی جانشینی رسول الله بدانند ولی مسلمانان کسی دیگر را انتخاب کنند و بین اینکه خلافت علی را منصوص من عندالله بدانند که توسط دیگران غصب شده است.
اکنون به سخنان امام علی گوش میسپاریم که به صراحت کامل، بر مشروعیت انتخاب خلفا مهر صحت میزند و خلافت را منصوص من عندالله نمیداند چنانکه در نامهی ششم نهج البلاغه میگوید: با من قومی بیعت کردند که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند و با همان شرائط. بنابراین، هیچ کس حق اعتراض ندارد. چرا که شورا حق مهاجرین و انصار است و هرگاه آنان بر کسی اتفاق نظر کردند و او را امام نامیدند خدا هم به انتخاب آنان خشنود خواهد شد. و اگر کسی از روی طعنه و بدعت از راه آنان بدر شود باید به آن برگردانیده شود و اگر برنگردد باید با او جنگید تا به راه مسلمانان برگردد [۸۹]
اما اینکه موسوی میگوید: علی خود را برای خلافت در اولویت میدید. سخنی بدون دلیل است که نشأت گرفته از خیال بافی شیعیان میباشد. ولی ما اهل سنت معتقد بر این هستیم که علیسبه هیچ وجه چشم به خلافت ندوخته بود و از ایشان در این مورد چیزی ثابت نیست، آنچه ثابت است اینکه ایشان معتقد بود که در سرنوشت خلافت، حق تعیین و مشورت داشته باشد.
چنانکه در روایت صحیح البخاری آمده که خطاب به ابوبکر گفت: ما به فضل و بزرگواری شما اعتراف میکنیم و به هیچ وجه قصد رقابت با شما را نداریم. ولی گمان میکردیم که به خاطر خویشاوندیای که با رسول الله داریم در تعیین خلیفه، حقی داشته باشیم. [۹۰]
۸ـ هنگامی که بعد از شهادت عثمان، همهی صحابه نزد علی آمدند تا با او بیعت کنند، او نپذیرفت و حتی دوست داشت طلحه بن عبیدالله خلیفه شود و میگفت: من وزیر شما باشم بهتر است از اینکه امیر باشم، همهی اینها بیانگر این مطلب است که ایشان حتی خود را برای احراز پست خلافت در اولویت نمیدید تا چه رسد آنرا منصوص من الله بداند. زیرا اگر چنین بود از بیعت، خود داری نمیکرد بلکه به مردم میگفت: اصلا نیازی به بیعت شما نیست. خلافت حق من است که توسط دیگران غصب شده و اکنون به من بازگشته است. ولی ایشان چنین سخنی نگفت پس وصیتی در کار نبوده است.
۹ـ خود داری علی از تعیین خلیفه بعد از خود و استدلال به عملکرد رسول الله دلیل دیگری بر این امر است که نصی از جانب خدا و پیامبر در مورد امامت علی و فرزندانش وجود ندارد. بخاطر همین است که علی در مورد خلیفه شدن فرزندش حسن هیچ توصیهای نکرد زیرا اگر به او چنین توصیه ای مینمود و حسن میدانست که از جانب خدا به این مقام رسیده است به خود اجازه نمیداد که از مقام امامت الهی به نفع معاویه کناره گیری بکند. و اگر از پدرش در این مورد وصیتی وجود میداشت، پیروانش بعد از مرگ حسن به چند دسته تقسیم نمیشدند.
۱۰ـ با مقایسۀ روایاتی که در منابع اهل سنت آمده است مانند: روایات سهگانه ش (۲۲،۲۳،۲۴) و روایاتی که در منابع شیعه آمده مانند: روایات ش (۲۱) که بیانگر خوداری علی از بیعت برای خویشتن است بخوبی روشن میشود که روایات شیعه برگرفته از روایات اهل سنت با اندکی تصرف میباشند که به علی یا یکی دیگر از فرزندانش نسبت داده شده است.
زیرا تاریخ طبری سالها پیش از نهج البلاغه تألیف شده چنانکه طبری در سال (۳۱۰) هجری وفات یافته در حالیکه مؤلف نهج البلاغه آقای شریف رضی در سال ۴۰۶ هجری وفات نموده است و منابع خود را در روایاتی که به علی نسبت میدهد بیان نکرده است. [۹۱]
[۸۹]. شیعه و تصحیح به نقل از نهج البلاغه (۳/۷). [۹۰]. صحیح البخاری ۴۲۴۰. [۹۱]. مراجعه شود به کتاب دیگر مؤلف به نام «گفتگوی آرام» که در آن نمونههایی از این قبیل روایات نهج البلاغه ذکر شده است.