مهدویت و غیبت در ترازوی عقل:
اگر آنچه را که در اینباره گفته میشود بدور ازقید وبند روایات در ترازوی عقل و اندیشه قرار دهیم، حقیقت بشرح زیر آشکار میگردد:
۱ـ نه حسن عسکری و نه امام قبل از وی در مورد مهدی چیزی نگفتهاند که اگر آنها در این باره چیزی میدانستند حتماً بر زبان میآوردند و راویان آنرا نقل میکردند و از اختلاف و چند دسته شدن پیروان مذهب جلوگیری میکردند.
۲ـ در شرح حال هیچیک از امامان نیامده که شاگردانشان آنجا که از آنها در مورد امامت، عصمت، رجعت، تقیه و دیگر قضایا میپرسیدند در مورد مهدی چیزی بپرسند.
۳ـ هیچ یک از مؤرخین شعیه قبل از قرن چهارم هجری نه در کتابهای شعیه و نه در کتابهای سنی حتی نوبختی (ت ۳۱۰هـ) و سعد قمی (ت۳۰۱هـ) سخنی در این باره ننوشتهاند و در میان فرقههای شیعه، نامی از مذهب اثنای عشریه نبردهاند.
حتی طبری که معاصر این دو مؤرخ شیعی بوده چیزی در این مورد ننوشته و یادی از مکتب اثنای عشری ننموده است.
۴ـ جالب اینجا است که همهی فرقههای شیعه، معتقد به مهدی بودن امام خویش بودند و میگفتند او نمرده بلکه دوباره باز خواهد گشت. و هیچ کسی در رد ادعای آنان، از این روایات استدلال ننمود که مهدی همان امام دوازدهم است که در غیبت بسرخواهد برد. از جمله کسانی که مدعی مهدی بودن امام عصر خویش بودند میتوان نام مختار را ذکر کرد که در مورد محمد بن علی بن ابیطالب معروف به ابن الحنفیه، ادعای مهدویت نمود و هیچ کس در رد ادعای وی نگفت که امام دوازدهم مهدی خواهد بود، کتابهای تاریخ گواه بر این مطلب میباشند.
۵ـ گفتنی است روایاتی که سخن از مهدی به میان می آورد به چهار تن از ائمه نسبت داده شدهاند که عبارتاند از: علی ابن ابیطالب، محمد بن علی بن حسین، جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و هیچ روایتی در این باره از خود حسن عسکری نقل نشده در حالی که او باید برای حفظ و پاسداری از عقاید اطرافیان و پیروانش بیش از دیگران به این قضیه میپرداخت و سکوت ایشان بیانگر عدم آگاهی وی به این قضیه میباشد.
اما میبینیم کلینی جمعا سیویک روایت بدینشرح نقل کرده که هیچ روایتی از حسن عسکری نیست:
ـ از علی بن ابیطالب دو روایت.
ـ از محمد بن علی بن حسین پنج روایت.
ـ از جعفر بن محمد بیست روایت.
ـ از موسی بن جعفر سه روایت.
ـ از علی بن موسی یک روایت. [۳۷۷]
ظاهراً اینطور به نظر میرسد که سازندگان این روایات برای مقابله با سرگردانی و اختلاف، با دستپاچگی و عجله این روایات را ساخته و به سابقین نسبت دادهاند زیرا اگر به متاخرین نسبت میدادند ممکن بود که با تکذیب همراهان و معاصرین خود روبرو بشوند از اینرو تصمیم گرفتند روایات را به کسانی نسبت دهند که معاصرین به آنان دسترسی نداشته باشند.
۶ـ حال سوال اینجاست که چگونه افراد غیر معصوم در زمان و حضور معصومین روایاتی را نقل میکنند که خود معصومین یعنی امام نهم، دهم و یازدهم از آن بیاطلاع هستند؟
مگر نه اینکه خود معصومین موظف به تبلیغ دین بودند؟ پس چگونه پیروان ائمه، روایاتی را میپذیرند که غیر معصومین آنها را در زمان معصومین نقل کردهاند و خود معصومین از آن اطلاعی ندارند؟
آخرین کسی که روایات مهدی به او نسبت داده شده است امام هفتم، علی بن موسی میباشد که باید از او فرزندش محمد تا به حسن عسکری یکی بعد از دیگری نقل میکرد. ولی این اتفاق نیفتاده بلکه دیگران نقل کردهاند و این بیانگر ساختگی بودن روایات و نقض ادعای مهدویت و غیبت است.
[۳۷۷]. الکافی (۱/۳۳۶).