تشیع از پیدایش تا تکامل

فهرست کتاب

ـ روایات فقهی

ـ روایات فقهی

برای یک پژوهشگر در روایات احکام کتب شیعی این مطلب آشکار می‌شود که حدود هشتاد درصد، روایات اهل‌سنت با همان نصوص البنه با اندکی تصرف نقل شده‌اند و به ائمه نسبت داده شده‌اند. چنانکه پیش ‌تر از زبان یکی از بزرگانشان به نام امین استر آبادی نقل گردید که می‌گوید: بیشتر روایات ما موافق با احادیث عامه (اهل‌سنت) است و از اینرو اختلاف شدیدی میان آنها وجود دارد و قابل جمع نیستند. [۴۲۸]

علت این امر آنست که بر کتب اهل‌سنت شبیخون زدند و احادیث احکام را از آنجا گرفته ،در کنار احادیث دروغینی که داشتند قرار دادند و نتیجه همان اختلاف و تناقض گردید.

دلیل ما برای آنچه گفتیم این است که شیعیان مطلقا قبل از قرن چهار دارای کتاب و تصانیف نبودند در حالی که تمامی روایات اهل‌سنت تدوین شده و دایره المعارف و تالیفات گرانسنگی تا قرن چهارم به منصه ی ظهور آمده بود. و اگر کسانی مدعی این هستند که مذهب اثنا عشری در آنزمان دارای کتابی بوده است، پا پیش بگذارد و کتاب را معرفی نماید.

البته صرف ادعا، کافی نیست زیرا ما می‌دانیم که برخی کتابها مملو از این ادعاها است که شیعیان در آنزمان تالیفات زیادی داشته‌اند، در حالی که از ارائه‌ی حتی یک نسخه از آن، عاجز می‌باشند. باید گفت: که با چنین ادعاهای تو خالی نمی‌توان حقایق را به اثبات رسانید.

شگفت‌آورتر اینکه گفته‌اند بعضی از شاگردان ائمه در عصر ائمه کتابهایی به رشته تحریر درآورده‌اند در حالی که این کار، نوعی گلاویز شدن با امام محسوب می‌شود ؛چگونه ممکن است که در حضور و حیات امام، شیعیان دین را از کتاب کسی دیگر فرا گیرند؟

مثل اینکه یکی از صحابه در زمان حیات پیامبر، کتابی بنویسد و مسلمانان بجای مراجعه به پیامبر، به آن کتاب مراجعه کنند، آیا چنین چیزی ممکن است؟! امام نزد شیعیان کمتر از پیامبر نیست.

خود ائمه کتابی ننوشته‌اند و اگر بگوییم فرد غیر معصومی در حیات معصوم، کتابی نوشته تا مردم دین را از او بیاموزند گویا مردم، معصوم را رها کرده برای یادگیری دین، دنبال غیر معصوم به راه افتاده‌اند.

سپس چه تضمینی در صحت این روایات وجود دارد در حالی که نه امام زنده و نه امام مرده‌ای بر آن مهر صحت ننهاده است؟

محدث حیدر حب‌الله طی سخنی پیرامون اینکه فقه شیعه متاثر از فقه اهل‌سنت بوده و بزودی مفصلا خواهد آمد می‌گوید: «شبیه این سخن به سید محمد حسین بروجردی (ت ۱۳۸۰هـ) منسوب است که می‌گوید: روایت اهل‌بیت بمثابه‌ حاشیه بر فقه اهل‌سنت بشمار می‌روند. [۴۲۹]

یعنی به روال کتب اهل‌سنت نوشته شده‌اند زیرا شیعیان قبل از آن کتابی نداشته‌اند، یا اینکه بمثابه‌ی شرح بر رویات اهل‌سنت بشمار می‌روند.

در هر دو صورت معنای سخنش این است که روایاتی که به اهل‌بیت نسبت داده شده است بر محور روایات اهل‌سنت می‌چرخد. زیرا این روایات بدون علم اهل‌بیت از کتابهای اهل‌سنت گرفته شده و به اهل‌بیت نسبت داده شده‌اند تا ارتباط شیعه را به نام اهل‌بیت از پیامبر قطع نمایند. کسی نیست از اینان بپرسد اینهمه روایات که یکباره پدید آمد و به ائمه نسبت داده شد از کجا آمد؟ ائمه اینها را در کدام مسجد و در کدام کلاس درس یا حوزه تدریس نمودند؟

چرا که اهل‌بیت در میان امت اسلامی می‌زیستند و کسی از آنان دروس و روایاتی به این گستردگی سراغ ندارند. البته جعفر صادق در زمان محدودی درسهایی داشته که به یک دهم آنچه به وی نسبت داده می‌شود نمی‌رسد. و از آنجا که از اهل‌بیت روایات کافی جهت تاسیس یک دین وجود نداشت، چپاولگران، بر کتابهای اهل‌سنت یورش برده، با تغییر اسانید به نامهای افراد مجهول، روایات را به اهل‌بیت نسبت دادند.

چنانکه نشوان حمیری از سید ابی‌طالب، یحیی بن حسین (ت۴۲۴هـ) [۴۳۰]نقل کرده که گفته است: «بسیاری از اسانید مذهب اثنای عشری مبتنی بر نامهایی است که وجود خارجی ندارد».

همچنین گفته است: «من از راویان کثیر الروایه کسانی را می‌شناسم که سند ساختن، برای اخبار و احادیث منقطع السند، را جایز می‌شمردند». [۴۳۱]

با یک مقایسه‌ی ساده بین روایات کتاب فروع کافی و کتابهای اهل‌سنت، متوجه تشابه شایان روایات طرفین خواهیم شد.

این احتمال نیز وجود دارد که این روایات برگرفته از شروحات فقهی اهل سنت باشد که جعل کنندگان، آنها را در سلک حدیث درآروده، برای‌آن ستدهایی ساخته و به ائمه نسبت داده‌اند.

تاکید زیاد ما بر این مطلب بخاطر آنست که بزگوارانی از اهل‌بیت که اینهمه روایات به آنها نسبت داده می‌شود، هیچ دلیلی دردست نیست که دارای مجالس علمی یا مساجد و مدارس مستقلی باشند و برای مردم حدیث بیان کنند.

[۴۲۸]. حاشیه کتاب الفوائد المدنیه و الشواهد المکیه ۳۰۹. [۴۲۹]. علم الکلام المعاصر، حیدرحب الله (۲۹ـ۳۱). [۴۳۰]. صاحب کتاب الدعامه. نگا: معجم المؤلفین (۱۳/۱۹۲). [۴۳۱]. الحور العین حمیری ۱۵۳.