شکوه و گلایه موسی بن جعفر از اطرافیانش:
الف) آنچه در این مورد آمده بشرح زیر است:
ایشان تاکید میورزد که در میان شیعیانش حتی یک نفر مورد اعتماد وجود ندارد و اگر آنها مورد آزمایش قرار گیرند همگی مرتد خواهند شد و در میان هزاران نفر یک نفر هم باقی نمیماند. تا جایی که در کتابهایشان نقل شده که علت کشته شدنش همین یارانش بودند.
۱ـ به موسی بنبکر واسطی نسبت دادهاند که گفته است: ابوالحسن به من گفت: اگر شیعیانم را آزمایش بکنم همگی مرتد خواهند شد. اگر آنها را غربال بکنم در میان هزار نفر حتی یکی خالص در نمیآید. [۳۲۸]
۲ـ یکی از شاگردانش به نام هشام بن حکم باعث زندانی شدن و کشته شدن وی گردید چنانکه در رجال کشی چنین آمده است: هشام بن حکم فردی ضال و مضل و شریک در ریختن خون ابوالحسن بود.
آری هشام از جمله راویانی است که اساس مذهب شیعه را تشکیل میدهند و منابع مورد اعتماد شیعه از وی روایتی نقل کردهاند.
۳ـ هشام بن حکم در میان مردم چنین شایع نمود که بدستور موسی کاظم سخن از امامت وی بر زبان میآورد که این امر باعث زندانی شدن موسی توسط مهدی عباسی گردید. [۳۲۹]
همچنین ابن تیمیه به این مطلب اشاره نموده که موسی کاظم از طرف دستگاه حکومتی متهم به براندازی نظام شد بخاطر همین توسط مهدی و سپس توسط رشید زندانی شد. [۳۳۰]
به نظر میرسد که این شایعات توسط هشام و همراهانش به نام موسی کاظم پخش میشد. از اینرو میبینیم که روایات شیعه، هشام را بانی و باعث زندانی شدن وی میدانند. چرا که آنها شایعاتی در مورد امامت وی به راه انداختند تا اینکه این خبرها به گوش هارون رشیدرسید و او دستور به زندانی کردن ابوالحسن موسی بن کاظم داد.
بنابراین منابع شیعه، هشام را مسئول قتل موسی کاظم میدانند و آنها بر این باورند که ایشان در زندان هارون رشید مسموم شد و به قتل رسید.
۴ـ طبق روایات، موسی بن جعفر از هشام خواست تا دست از شایعه سازی و سخن پیرامون این قضایا بردارد. ولی او فقط یکماه خودداری کرد و دوباره شروع کرد. آنگاه ابوالحسن به وی گفت: برایت خوشایند است که در ریختن خون یک مسلمان شریک شوی؟ گفت: خیر. گفت: پس چرا میخواهی در ریختن خونم شریک شوی؟ اگر ساکت شوی من در امان خواهم بود و گرنه سرم را از تنم جدا خواهند کرد.
هشام ساکت نشد و دیری نگذشت که برای ابوالحسن اتفاق افتاد آنچه که اتفاق افتاد. [۳۳۱]
۵ـ طبق روایات کتب شیعه، ابوالحسن رضا میگوید: آنچه برای ابوالحسن اتفاق افتاد بخاطر هشام بن حکم بود. فکر میکنید خدا او را بخاطر آنچه با ما کرد خواهد بخشید. [۳۳۲]
۶ـ قاضی عبدالجبار همدانی میگوید: هشام بن حکم اولین کسی بود که ادعای منصوص بودن امامت کرد و جرأت ناسزا گویی به ابوبکر، عمر، عثمان و مهاجرین و انصار نمود. [۳۳۳]
۷ـ در رجال کشی آمده که خبر توطئهی هشام در مسالهی امامت به هارون الرشید رسید. چنانکه یحی بن خالد بر مکی به وی گفت: ای امیرالمؤمنین! هشام گمان میبرد که امام دیگری غیر از شما وجود دارد که باید از وی پیروی کرد و معتقد است که اگر او دعوت به قیام علیه شما بکند قیام خواهد کرد. [۳۳۴]
هارون با شنیدن این خبر، شگفت زده و غافلگیر شد و فوراً دست به کار شد.
۸ـ همچنین کتابهای شیعه پرده از هویت اصلی هشام برداشتهاند که تربیت یافتهی برخی از زنادقه بوده است چنانکه رجال کشی میگوید: هشام در نوجوانی زیر دست ابوشاکر تربیت شد که از زندیقان (بیدینان) میباشد. [۳۳۵]
ب) نگاهی به این روایات:
۱ـ ابوالحسن موسی بن جعفر تاکید میورزد که اطرافیانش اگر مورد آزمایش قرار گیرند، آشکار میشود که هیچکدامشان مسلمان نیستند. و از میان هزار نفر حتی یکی هم خالص نیست. با چنین وضعیتی معلوم نیست تعداد نجات یافتگان این قوم چقدر باشد؟ و این بیانگر میزان انزجار اهلبیت از تجارت پیشگان شایعه سازی است که پیرامون آنها بودهاند.
۲ـ نام یکی از این شایعه سازان به عنوان نمونه بیان گردید که باعث آزار موسی بن جعفر شد و حتی پس از منع وی دست از این کار بر نداشت تا اینکه باعث قتل موسی بن جعفر گردید.
۳ـ شگفت انگیز بودن این خبر برای هارون الرشید بیانگر غیر معروف بودن چنین ادعاها و شایعاتی میباشد وگرنه هارون الرشید با شنیدن این خبر، شگفت زده نمیشد.
۴ـ این شایعهساز که باعث آزار موسی بن جعفر گردید و تظاهر به محبت اهلبیت مینمود، دست پروردهی زنادقه و بیدینان بوده است.
۵ـ هشام بن حکم و پیروانش، طبق رأی قاضی عبدالجبار، جزو نخستین کسانی بودند که نظریه ابن سبا در مورد امامت علی را به سایر اهلبیت تعمیم دادند و از کشته شدن علی و حسین در برانگیختن احساسات مردم سوء استفاده کردند و دردلهای مردم نسبت به حکومتهای اسلامی کدورت ایجاد نمودند.
جالب اینکه عبدالحسین موسوی یکی از آیات معاصر شیعه همهی آنچه را که کتابهای معتبر شیعه در مورد هشام نوشتهاند ، انکار نموده و گفته است: آنچه را که دشمن به وی نسبت داده در کتب بزرگان ما چیزی از آن ذکر نشده است! [۳۳۶]
از ایشان میپرسیم آیا این کتابهائی که هشام را متهم میکنند، متعلق به اهلسنت هستند یا شیعه، و اگر متعلق به شیعه هستند آیا آنها راست میگویند یا عبدالحسین؟
البته عبدالحسین هم مقصر نیست و چارهای جز دفاع از مهمترین راوی این جماعت که روایاتش باعث ایجاد اختلاف میان امت گردیده ندارد.
آری عبدالحسین از عقاید و روایات باطل این مذهب دفاع میکند. ولی پس از اینکه کتب و منابع قوم در دست رس همگان قرار گرفته است نمیتواند حقایق را انکار نماید بلکه باید نخست به این حقیقت تلخ اعتراف کرده، سپس به فکر علاج، توجیه و انکار آن بر آید.
[۳۲۸]. الکافی (۸/۲۲۸)، میزان الحکمة (۲/۱۵۴۰) و الانتصار (۹/۲۳۴). [۳۲۹]. البدایة و النهایة. (۱۰/۱۹۷). [۳۳۰]. منهاج السنة (۲/۱۵۵). [۳۳۱]. اختیار معرفة الرجال (۲/۵۴۹)، معجم الرجال (۲۰/۳۱۴) و قاموس الرجال (۱۰/۵۳۴). [۳۳۲]. اختیار (۲/۵۶۲)، قاموس (۱۰/۵۳۵)، معجم (۲۰/۳۱۶) و مختصر بصائر الدرجات ۱۰۵. [۳۳۳]. تثبیت دلائل النبوة (۱/۲۲۵) شاید هدف قاضی منصوص بودن امامت افراد بخصوصی جزء علی زیرا ابن سبا اولین کسی بود که ادعای امامت علی را مطرح نمود. [۳۳۴]. اختیار (۲/۵۳۴)، البحار (۴۸/۱۸۹) مواقف شیعه (۱/۳۴۷) معجم (۲۰/۳۰۲) و قاموس رجال (۱۰/۵۲۴). [۳۳۵]. اختیار معرفة رجال (۲/۵۶۱)، ابوشاکر دیصانی؛ صاحب الدیصانیه کسیکه در گمراه ساختن هشام بن حکم نقش داشته است نگا: الرافعی تحت عنوان رایة القرآن ص ۱۷۶، قاموس رجال (۱۰/۵۱۷) و معجم رجال خوئی (۱۰/۲۷۷). [۳۳۶]. المراجعات عبدالحسین موسوی (۴۲۰).