تشیع از پیدایش تا تکامل

فهرست کتاب

الف) آغاز تشیع سیاسی

الف) آغاز تشیع سیاسی

تشیع سیاسی در زمان خلافت عثمان بن عفان آغاز شد بدینصورت که عده‌ای شیعه‌ی عثمان و برخی شیعه‌ی علی نامیده شدند، زیرا بعضی از صحابه، در امر خلافت علی را بر عثمان و نه بر شیخین افضل و مقدم می‌دانستند و برخی عثمان را افضل و مقدم می‌دانستند و اختلاف بیشتری در تفکراتشان وجود نداشت و لفظ شیعه بر کسانی که به شخصی گرایش داشتند اطلاق می‌شد. چنانکه روایت تاریخی هدف این اصطلاح را در بدو پیدایش آن روشن می‌سازد که تنها به شیعیان عثمان و علی اختصاص نداشته بلکه به پیروان کسان دیگری هم شیعه گفته شده است:

۱ـ ابن شبه از جابر بن عبدالله در مورد نامه‌ای که به دست شورشیان افتاده و در آن دستور به قتل آنها داده شده بود نقل کرده که گفته است: شیعیان علی گفتند: این کار عثمان است و شیعیان عثمان گفتند: این کار علی و همراهانش است. [۲۹]

۲ـ نعمان بن بشیر می‌گوید: معاویه با من نامه‌ای به عایشهمفرستاد در آن روزها آل عمر هم از ناحیه‌ی شیعیان علی و هم از طرف شیعیان عثمان در امان بودند من به راه افتادم تا اینکه به تبوک رسیدم. [۳۰]

۳ـ هنگامی که عمرو بن زبیر والی مدینه شد مردمان زیادی را با شلاق زد و گفت: اینها شیعیان عبدالله بن زبیر هستند. [۳۱]

۴ـ ام‌بکر بنت مسور می‌گوید: مختار بن ابی عبید در محاصره‌ی اول عبدالله بن زبیر در کنار او بود و خود را جزو شیعیان او می‌دانست ابن زبیر نیز به او علاقه‌مند شده بود و نمی‌خواست علیه او سخنی بشنود. [۳۲]

۵ـ از محمد بن جبیر نیز مطلبی نقل شده که در آن می‌گوید: ... سپس نزد شیعیان بنی امیه رفتم و ... [۳۳]

از مجموع روایاتی که بیان گردید چنین به نظر می‌رسد که اصطلاح «شیعه» در ابتدای امر صرفاً به پیروان یک فرد اطلاق می‌شده و آنهم جنبه‌ی سیاسی داشته و اولین باری که این اصطلاح رواج یافت در دوران پایانی خلافت عثمانسبوده است. ولی ابن ندیم (۲۹۷ ـ ۳۸۵ هـ) [۳۴]معتقد است که استفاده از اصطلاح شیعه در دوران خلافت علیسرواج یافته است چنانکه می‌گوید: هنگامی که طلحه و زبیر با علی به مخالفت و به خونخواهی عثمان برخاستند و علی قصد جنگ با آنان نمود، کسانی را که از وی پیروی می‌کردند، شیعه نامیدند. [۳۵]

[۲۹]. تاریخ المدینة (۴/۱۱۴۹). [۳۰]. همان. [۳۱]. طبقات ابن سعد (۴۵/۱۸۵). [۳۲]. همان (۴۵/۹۸). [۳۳]. همان (۴۵/۱۰۴). [۳۴]. الکنی والألقاب قمی (۱/۴۲۵،۴۲۶). [۳۵]. الضهرست ابن ندیم ص ۲۴۹.